گروه سایر رسانههای دفاعپرس، تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم «حاج حبیبالله عسکراولادی» را میخوانید.
در ماشین که بودیم هرکس فکر میکرد که نکند وظیفه این بوده که بمانیم یا بزنیم. درهمین حال و هوا داشتیم میآمدیم که یکی از این ماشینهای شرکت واحد خواست با سرعت از کنار ما رد بشود. وقتی خواست از کنار ما رد بشود، دیدیم تعدادی از سرنشینان آن مجروح و در حال داد و بیداد و ناله هستند. اینها مهاجمان به مدرسه فیضیه بودند!
عبور اولین ماشین شکست دشمن را نشان داد و یک مقدار حیات در اتوبوس ما پیدا شد و شروع کردند به شعار دادن. قدری جلوتر رفتیم. در ماشین دوم تعدادی را نگه داشته بودند که حالشان بسیار خطرناک شده بود. سومین ماشین که آمد راننده ما راه نمیداد و مدتی این دوتا ماشین کنار همدیگر حرکت میکردند و ما صدماتی را که اینها خورده بودند، کاملا از نزدیک میدیدیم. بالاخره برادران از راننده خواستند که راه بدهد و بگذارد بروند. چون ممکن بود پشت سر حفاظت داشته باشند و اسباب شر بشود. او رد شد و یک حیاتی در اتوبوس ما پدید آمد. مشاهده دشمن آسیب دیده اسباب این شد که همان جا در داخل ماشین با هم قرار بگذاریم که وقتی به تهران رسیدیم، ادامه کار را برنامهریزی و شروع کنیم.
دیدار با مراجع تهران
روز سوم فروردین در تهران برای دیدار با هر یک از علما تقسیم شدیم تا به آنچه مرجع تقلیدمان گفته بود عمل کنیم. ما گروهی بودیم که به منزل آیتالله حاج سید احمد خوانساری رفتیم. رفتیم و در خدمت ایشان یک روضه فیضیه خواندیم. ایشان فوقالعاده تاثر پیدا کردند و فرمودند: «من با علما صحبت میکنم. شما اگر پیشنهاداتی دارید بگویید». من به خدمتشان عرض کردم که حداقل اقدام این است که نماز جماعتها و بازار اعتصاب کنند. کاری بشود که روز چهارم فروردین که بازار باز میشود، به عنوان اعتراض ببندد. فرمودند: «من این کار را میکنم. من در اینباره علما را دعوت میکنم.
اگر بتوانم با قم تماس میگیرم و آنچه وظیفه ما باشد انجام میدهیم». ما روز سوم را در منزل چهار مرجع تقلید در تهران یعنی آیتالله خوانساری، آیتالله تنکابنی، آیتالله محمدتقی آملی و آیتالله آشتیانی که هر کدام کم و زیاد مقلدینی هم داشتند، تقسیم شده بودیم.
شما فقط درتهران آگاهی بخشی کنید
روز چهارم بنده موفق شدم به قم و خدمت امام بروم. مقداری پول همراهم بود و چند پیشنهاد از هیئتهای دینی داشتم. یک پیشنهاد این بود که ما در تهران تبلیغ کنیم که در تهران وجوهات نپردازند و وجوهات را به قم برسانیم، دیگر اینکه اجازه بفرمایید که ما روی موضوع تقلید از شما جدیت به خرج بدهیم و شما هم اجازه چاپ رساله را بفرمایید و سوم اینکه در قم هم اگر پول میآورند مستقیما به شما تحویل دهند.
امام فرمودند: «اینها هیچ کدام کار شما نیست و هیچ کدام لازم نیست. تقلید مردم که نمیشود سیاسی شود و نمیشود گفت از که تقلید کنید. وجوهات را که نمیشود سیاسی کرد. مردم وجوهاتشان را به مراجع تقلید خودشان تقدیم میکنند. مشکل ما مشکل تقلید و وجوهات نیست. مشکل ما این نیست که وجوهات در قم متمرکز شود. مشکل ما این است که مردم آگاه نیستند که دستگاهی که بر آنها حکومت میکند غاصب است. شما این را باید روشن کنید.
وظیفه شما این است که مردم را آگاه کنید». به دنبال آن فرمودند: این بستهها چیست؟ عرض کردم آن شب ما نبودیم. شما امر کرده بودید که برگردیم. آنها حجرههای طلاب را خراب کردند و لباسها و کتابهای آنها را سوزاندند. کسانی که تمکنی داشتند مبالغی دادهاند که ما خدمت شما بیارویم و باز هم تعهد کردند که هرقدر بتوانیم... امام فرمودند: «اینهارا بردارید و نگه دارید. اصلا موقع این کار نیست». بعد فرمودند که الان کجا میخواهید بروید؟ عرض کردیم که میخواهیم برای عیادت از طلاب مجروح و دیگر مجروحین به بیمارستان برویم. فرمودند: «بیمارستانها از اینکه مجروحین را بپذیرند منع شده بودند و بسیاری از طلاب در خانهها و بعضی از حوزههای دور افتاده هستند و اطبا آنجاها را سرکشی میکنند و اصلا مصلحت نیست شما به آنجاها بروید.
مردم قم خودشان این کار را میکنند و کاری که شماها دارید این است که مردم را در تهران و علما را آگاه کنید و عمق فاجعه را در ذهن مردم مجسم کنید. پول را هم بردارید، به پول نیازی نیست. در این مسیر هم که مردم از که تقلید کنند و راجع به وجوهات هیچ حرکتی نکنید».
یک استدعای دیگر هم از ایشان کردیم و آن اینکه اجازه بدهید در تهران برای شهدا مجلس ختم بگیریم. فرمودند: «زود است. اینها وحشی هستند. این وحشیها میریزند و مردم را میکشند. شما مراقب باشید. من هم با بزرگان مذاکره میکنم».
منبع: کیهان
انتهای پیام/ 900