به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده بیبدیل جبهه مقاومت پیشینهای طولانی در دفاع مقدس دارد. این شهید عزیز، همه تجربیات گرانسنگش را به کار گرفت تا در جبهه وسیعتری علیه کفر حقانیت اسلام را اثبات کند. برای همین ضروری است که نگاهی به حضور شهید سردار سلیمانی در سالهای دفاع مقدس داشته باشیم.
متن زیر بخشهایی از کتاب «ذوالفقار» نوشته «علیاکبر مزدآبادی» است که در آن خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی را گردآوری کرده است که قسمت چهارم آن را در ادامه میخوانید:
بیتالمقدس، عملیاتی بیبدیل
«قبل از عملیات بیتالمقدس، سه عملیات در صحنهی جنگ در جنوب انجام شده بود؛ عملیات ثامن الائمه، عملیات طریقالقدس و عملیات فتح المبین. دیگر زمینی در جنوب غیر از زمین خرمشهر باقی نمانده بود که بخواهد عملیات در آن انجام بگیرد. عملاً وقتی فتحالمبین تمام شد، دشمن مطمئن بود عملیات بعدی ما برای خرمشهر است. اطمینان صد درصد داشت. لذا خودش را برای این کار آماده کرد. این یکی از مشکلات ما بود. منتها سه اتفاق افتاد که باعث پیروزی ما شد. یکی از آن ویژگیها، طراحی عملیات بود.
الآن بیش از سی سال از جنگ گذشته است. دویست سال دیگر هم اگر از جنگ بگذرد و همهی طراحان دنیا جمع بشوند، نمیتوانند طراحی جامعتر از عملیات بیتالمقدس طراحی کنند. جامعترین طرح بود. البته این طرح، طرح بسیار متوکلانه و شجاعانهای بود. طرحی باید طراحی کند تا یک نیرو را نیمه شب از کارون عبور بدهد، بعد در طرح خودش پیشبینی بکند این نیرو بدون اینکه با دشمن درگیر بشود، بیستویک کیلومتر در شب پیاده روی بکند، خودش را از بین دشمن برساند به جادهی استراتژیک اهواز، خرمشهر.
این خیلی در طراحی قدرت میخواهد، جسارت میخواهد چنین اقداماتی انجام بدهد. خدا رحمت کند شهید بزرگوارمان، حسن باقری را. خیلی انسان بینظیری بود. هیچ دانشگاه و دانشکدهی نظامی نرفته بود، اما خدا در وجود این جوان یک دنیایی از فکر و شجاعت و توکل و قدرت بیان قرار داده بود. حسن باقری چیز عجیبی بود.
دوم، سرعت عمل بود. دشمن باور نمیکرد در چهلم عملیات فتحالمبین، این عملیات آغاز بشود. بیستوچند روز این عملیات استمرار داشت. آن چهرهها دیدنی بود. چهرههای پر از دودهی باروت، پر از خاک. یک گردهی چند سانتی خاک روی همهی این چهرهها نشسته بود. چهرههایی که عموما مجروح بودند و زخم داشتند. همین شهید حاج احمد متوسلیان، روی برانکارد، بعدا توی آمبولانس، در صحنهی میدان، ادارهی عملیات میکرد. در ذهنم هست بدون استثنا، فرماندهان مجروح بودند؛ بعد خسته.
بیست روز شما حتی دو شبانه روز نخوابید. بیست و چند روز پیوستهی جنگ، بدون هیچ خوابی، بدون اینکه یک کسی بتواند یک دراز عادی در صحنه بکشد. من دقیقا چهرهها در ذهنم هست. آمدیم کار همین سهراه حسینیه. آنجا یک جلسهای بود. یکی از شهدای محراب هم بود. مرحوم آیتالله مشکینی بود.
بزرگانی حضور داشتند که بودند در قرارگاه کربلا و تا آخر عملیات هم آنجا ماندند. وقتی این جلسه در آنجا شکل گرفته بود، آن جلسه و آن تصاویر دیدنی بود. آن چشمها دیدنی بود. آن گردنهایی که حرف نزده میافتاد به یک طرف، دیدنی بود؛ و کسی واقعا نمیتواند آن حقیقت را نشان بدهد. آنجا باز همین حسن باقری یک اعجازی انجام داد.
بعد از سه راه حسینیه، اینجا جنگ متوقف شد. دشمن سرسختی خیلی زیادی از خودش نشان میداد. فاصلهی کمی با عقبهی خودش در اینجا داشت. به دلیل خستگی فوقالعاده بچههای رزمنده، همهی فرماندهان بحثشان این بود که ما نیاز به یک تنفس داریم. یک دو هفته، سه هفته تجدیدقوا بشود، نیروی جدیدی وارد جنگ بشود، بتوانیم کار را تمام کنیم. تقریبا اتفاق وجود داشت. حسن باقری بلند شد ایستاد، گفت: کجا ما برویم؟ ما بیست روز است که به مردممان میگوییم خرمشهر در محاصره است. با چه رویی میخواهیم برگردیم؟ مفصل صحبت کرد.
صحبتهای حسن، جو جلسه را عوض کرد. سه شب عملیات صورت گرفت. آن عملیاتی که خداوند آن پیروزی بزرگ را به ما نشان داد و نصیب کرد. من همیشه در ذهنم هست که چه شد در روز آخر عملیات، آن اتفاق معجزهآسا افتاد؟ بیش از پانزده هزار نفری اسیر شدند. شوخی نیست. شما یک جمعیت پانزده هزار نفری را جلوی چشمت بیاور، پانزده هزار نفر جوان، رزمنده، جنگنده، مجهز، مسلح، در حالی که با بقیهی خودش ارتباط دارد، اینها همه بیایند تسلیم بشوند! حالا غیر از هزاران نفری که به رودخانه اروند زدند، برخیها را آب برد، برخی موفق شدند خودشان را به آن طرف رودخانه برسانند.
من به این تذکر رهبر عزیزمان، این حکیم بزرگ برخورد کردم که یک جایی فرمودند اینکه خداوند میفرماید «جاهدوا فیالله حق جهاد». حق جهاد این است که تو هر چه در چنتهات است، هر چه در توانت است، ولو اینکه توان تو دو درصد باشد، پنج درصد باشد، اما همهی آن پنج درصد را به میدان بیاورید. اگر تو آن پنج درصد را به میدان آوردی، آن وقت خدا آن را نودوپنج درصد را شاملت خواهد کرد. آن وقت این معنای انتنصراللهینصرکم خواهد شد.
آن صحنهی عملیات بیتالمقدس همین بود. هر که چه در بساطش بود از توی اردوگاهها جمع کرد، آورد. همین آدمهای خسته، یا همین امکانات محدود خودشان حمله کردند.خدا چه نشان داد به دشمن؟
آنقدر عدد اسرا زیاد بود که توصیه همهی فرماندهان این بود که کسی به اسرا نزدیک نشود. چراکه بچههای ما توی آنها گم میشدند. تخلیه آنها بیش از یک روز و نصفی طول کشید. کامیون کامیون میآمدند اسرا را میبردند، تخلیه میکردند. در جنگ ما، یکی از جامعترین صحنههایی که میتوان خودش را به اندازهی یک جنگ به نسلها ارائه کرد، عملیات بیتالمقدس است. در یک جنگ نامتقارن بهترین ایده و الگو موفق بود. لذا این پیروزی حاصل شد و خداوند قلب امام را خوشحال کرد و آن عبارتهای حمدگونه بر زبان امام جاری شد.»
انتهای پیام/ 161