به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید مدافع حرم آل الله (ع) «محمودرضا بیضائی» هجدهم آذر ۱۳۶۰ در شهر تاریخی و خاستگاه روحانیت یعنی تبریز به دنیا آمد. محمودرضا در خانوادهای مذهبی بزرگ شد و در دوران دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک به پرواز درآمد. حضور مستمر و مداومش در جمع بسیجیان پایگاه نخستین بارقههای عشق به فرهنگ ایثار و شهادت را در دل محمودرضا شعلهور کرد.
با آغاز جنگ در سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری کردن جبههی مقاومت و دفاع از حریم آلالله (ع)، آگاهانه عازم سوریه شد. این جوان رشید سرانجام بعد از دو سال حضور مستمر در جبهه سوریه، بعد از ظهر ۲۹ دی ۱۳۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) بر اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری از ناحیه سر و سینه در جنوب شرقی دمشق مجروح میشود و سرانجام به شهادت میرسد. در ادامه روایتی از شهید از زبان برادرش آمده است.
ما زهرا (س) را داریم که پیروزیم
تعریف میکرد در دوره دانشکده یک بار یکی از مقامات مهم حماس به جمع آنها آمده بود. میگفت سخنرانی کرد، وقتی صحبت از پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه شد گفت: «ماهم سالها در برابر اسرائیل مقاومت کردهایم، اما ما این پیروزی را که حزب الله در جنگ 33 روزه به دست آورد هیچ وقت نتوانستهایم به دست بیاوریم. اگر دنبال رمز پیروزی حزب الله و علت موفق نشدن ما هستید، رمزش این است که آنها یا زهرا (ع) دارند و ما نداریم» محمودرضا از قول این شخص در آن جلسه حرف جالب دیگری هم نقل کرد. گفته بود اگر رزمندگان مقاومت، علیه صهیونیستها عملیات استشهادی انجام میدهند. این روش را از عملیات شهادتطلبانه شهید حسین فهمیده در ایران الگوبرداری کردهاند.
هیچ وقت زهدش را به کسی نفروخت
هیچ وقت التماس دعا نمیگفت. یادم نمی آید این لفظ را از او شنیده باشم. هیچ وقت «قبول باشه» هم از او نشنیدم. میدانستم شهادتش حتمی است. برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچ وقت حتی از سر شکسته نفسی نگفت مثلا «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها» هیچ وقت از معنویات حرف نمیزد. تا جایی که میتوانست آدم را میپیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی. سلوک معنویاش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز میکرد. معاملهای را که با خدا کرده بود تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت.
این مداح ولایتمدارتر است
آهنگهای حماسی حزب الله لبنان را دوست داشت و گوش میداد. سال 1358 بود که یک مجموعه از «این اناشید» را داد من گوش کنم. بین آنها سرودی بود به نام «اکتب بالدم النازف» که توجهام را به خود جلب کرد و بسیار علاقه مند شدم که متن آن را داشته باشم و حفظ کنم. ترجیع بند این سرود «الموت، الموت الاسرائیل» بود که در هر سطر آن تکرار میشد. به این صورت: «اکتب بالدم النازف...الموت، الموت الاسرائیل...واصنع بالجسد الناسف...الموت، الموت لاسرائیل...» از محمودرضا خواستم سرود را به یکی از رفقای لبنانیاش بدهد تا متنش را برایم پیاده کند. چند هفته بعد متن دستنویس عربی این سرود را با خودش از تهران آورد. محمودرضا هرازچندگاهی همینطور چند فایل صوتی به عربی که گاهی سخنرانی و مداحی هم بینشان بود میداد به من و توصیه میکرد حتما گوش بدهم. یک بار ماه محرم بود که به او گفتم: «دارم مداحیهای ملاباسم کربلایی را گوش میدهم.» گفت: «حسین اکرف را گوش بده.» اسم حسین اکرف، مداح بحرینی، تا آن روز به گوشم نخورده بود. پرسیدم: «از ملاباسم قشنگتر میخواند؟» گفت: «این ولایتمدارتر است».
خوشحال از زیارت با لباس نظامی
چندبار پیش آمد وقتی عکسهای سوریهاش را نشان میداد، از او خواستم یکی دوتا عکس به من بدهد اما هیچ وقت نداد! میگفت: «تا امروز یک فریم عکس از بچههای سپاه در سوریه منتشر نشده است. بگذار منتشر نشود.» یکی از عکسهایی که خیلی اصرار کردم به من بدهد، عکسی بود که بعد از عملیاتشان در منطقه حجیره و پاکسازی مناطق اطراف حرم حضرت زینب (س) از وجود تروریستها با لباس نظامی در صحن حرم گرفته بود. کیف کرده بود که با لباس نظامی توانسته داخل حرم عکس بگیرد. میگفت خیلی دوست داشت که هرجور شده در حرم حضرت زینب (س) یک عکس با لباس نظامی بگیرد. بالاخره با تمام محدودیتهایی که برای ورود به حرم با لباس نظامی وجود داشت به عشق حضرت زینب (س) دل را زد به دریا و چند نفری با لباس رفتهاند داخل. بعد از شهادتش، نگاه به این عکس کوهی از حسرت روی دلم میگذارد. یک عمر زیارت عاشورا را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه امام حسین (ع) و اولاد و اصحابش دعا کردیم که «یا لیتنا کنا معکم» و به زبان گفتیم لبیک یا حسین و این اواخر باز هم با ادعا گفتیم «کلنا عباسک یا زینب» و در گفتنمان ماندیم که ماندیم.
انتهای پیام/ 141