روایتی متفاوت درباره حسن حبیبی

امروز دوازدهم بهمن، هفتمین سالگرد درگذشت دکتر حسن حبیبی است و از این حیث جالب است که درست ۳۴ سال قبل از آن و در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ همراه امام خمینی پس از سال‌ها اقامت در خارج از کشور به ایران بازگشته و در اولین فرصت به محلۀ قدیمی رفته بود؛ نزدیکی بازارچه نایب السلطنه.
کد خبر: ۳۸۲۰۷۷
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۰ - 01February 2020

روایتی متفاوت درباره حسن حبیبیبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، در ادامه یادداشت مهرداد خدیر در «عصرایران» آمده است: «دربارۀ حسن حبیبی با نام کامل «حسن ابراهیم حبیبی» (معاون اول دو رئیس جمهوری ایران از ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۰) این نکات گفتنی است:

هر چند او نیز همراه امام خمینی و روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت اما در آغاز مانند سه همراه دیگر امام (ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و ابراهیم یزدی) در افکار عمومی شهرت نیافت چون چندان اهل مصاحبه نبود.

با این حال جالب است که در شورای انقلاب و در دولت شورای انقلاب، سخنگوی این دولت شد؛ دولتی که بعد از استعفای مهندس بازرگان عهده‌دار مسؤولیت اجرایی هم شد. هر چند به خاطر کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری عمر این سخن‌گویی بلند نبود.»

در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: «با حذف جلال‌الدین فارسی از انتخابات ریاست جمهوری به خاطر افغان‌تبار بودن و افشاگری‌های دانشجویان مسلمان پیرو خط امام علیه احمد مدنی و با حمایت جامعه روحانیت مبارز از نامزدی ابوالحسن بنی‌صدر، حبیبی امیدوار بود حزب جمهوری اسلامی از او پشتیبانی کند و به رقیب جدی بنی‌صدر بدل شود. اما عملا تنها نهضت آزادی ایران و چهره هایی چون دکتر سروش از او حمایت کردند و یگانه تشکل روحانی که رسما خواستار رأی به حبیبی شد جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود.

حزب جمهوری اسلامی حاضر نشد از غیر عضو حمایت کند و با این حال روزنامه جمهوری اسلامی ارگان رسمی حزب جمهوری اسلامی و به سردبیری میرحسین موسوی که هیچ علاقه‌ای به بنی‌صدر نداشت از حبیبی حمایت می‌کرد. با این همه آرای او قریب به یک میلیون هم نرسید و با فاصلۀ بسیار پس از بنی‌صدر و مدنی در جایگاه سوم قرار گرفت.

در انتخابات اولین دورۀ مجلس شورای ملی در جمهوری اسلامی که بعدتر نام آن به مجلس شورای اسلامی تغییر یافت، دکتر حبیبی با آرای بالا و نزدیک به آیت‌الله خامنه‌ای و مهندس بازرگان به مجلس راه یافت.

با پایان دورۀ اول مجلس شورای اسلامی و حذف لیبرال‌ها از حاکمیت، تلقی عمومی این بود که حسن حبیبی نیز به همان راهی می‌رود که مهندس بازرگان و همفکران او می‌رفتند. در سال ۱۳۶۳ اما نخست وزیر وقت، او را به عنوان وزیر دادگستری معرفی کرد. هر چند وزیر دادگستری اختیار زیادی ندارد اما چون معرفی او باید با هماهنگی عالی‌ترین مقام قضایی باشد عضویت او در دولت جالب بود. سیمای حبیبی هم به نسبت سال ۵۸ تغییر کرده بود و ریش خود را دیگر نمی‌تراشید.

با حذف نخست وزیر در بازنگری قانون اساسی، عنوان تازه‌ای اضافه شد که همان «معاون اول رئیس جمهوری» بود. معاون اول، نخست وزیر نیست هر چند به لحاظ پروتکلی و تشریفاتی هم ردۀ نخست وزیر به حساب می‌آید. نخست وزیر نیست چون ریاست هیأت وزیران به رئیس جمهوری سپرده شده اما هدایت دستگاه دولت از جنبه اداری و به عنوان ماشین دولت با معاون اول است و هاشمی رفسنجانی برای این کار حسن حبیبی را مناسب دانست و بدین ترتیب، او که ۱۰ سال قبل رؤیای ریاست جمهوری داشت به معاونت ریاست جمهوری رضایت داد.

حسن حبیبی در دولت هاشمی رفسنجانی هم سخنگوی دولت شد. رسانه‌ها مانند امروز متنوع و گسترده نبودند و در میان روزنامه‌ها تنها «سلام» موضع انتقادی داشت و خبرنگار آن، گاه موی دماغ می‌شد و چون گاه از پس «سلام» برنمی‌آمد ترجیح داد سخنگویی را واگذارد.

بخشی از شهرت فراوان دکتر حبیبی بی‌گمان به خاطر کاریکاتورهای جلدهای نشریه طنز «گل آقا» در نیمۀ اول دهۀ ۷۰ خورشیدی است. چون رئیس جمهوری در لباس روحانیت و چهره‌ای در اندازه و آوازۀ هاشمی رفسنجانی بود گل آقا نمی‌توانست تصویر او را در قالب کارتون منتشر کند و در قراری نانوشته حبیبی نماد دولت شد.

دوستی کیومرث صابری و حسن حبیبی و علاقۀ هر دو به مباحث زبان و ادبیات فارسی مانع هر گونه سوء تفاهم و شکایت می‌شد و از سوی دیگر سنت مجلۀ توفیق را در نیش و کنایه به هویدا به یاد قدیمی‌ترها می‌آورد و به حبیبی هم برنمی‌خورد که در ذهن برخی این مقایسه صورت گیرد؛ حال آنکه هویدا نخست وزیر حکومت پادشاهی بود و حبیبی معاون اول رئیس جمهوری در جمهوری اسلامی و در پی برافتادن حکومت پادشاهی.

روزنامۀ شرق در سال ۹۱ خبر درگذشت دکتر حبیبی را با کاریکاتوری از احمد عربانی و تغییر در متن گفت‌وگوی آن درج کرد. این کارتون در واقع به مناسبت درگذشت کیومرث صابری در سال ۱۳۸۳ ترسیم شده بود. در روزی که صابری رفته بود اما گل آقا و حبیبی بودند. این بار اما هیچ یک نبودند. نه مجله، نه گل آقا و نه معاون اول.

در پایان دورۀ دوم ریاست جمهوری، هاشمی رفسنجانی امید داشت یکی از «حسنین» نزدیک به او (حسن حبیبی و حسن روحانی) کاندیدای ریاست جمهوری شوند تا نفوذ او ادامه یابد و احتمالا پس از چهار سال و با رفع مانع قانونی بار دیگر کاندیدا شود. هیچ یک اما کاندیدا نشدند. حبیبی شاید به این خاطر که نمی‌خواست با سیدمحمد خاتمی رقابت کند و روحانی به این خاطر که عضو جامعۀ روحانیت مبارز بود که زیر بار نامزد دیگری غیر ناطق نوری نمی‌رفت.

خاتمی پیروز شد و در حالی که برخی انتظار داشتند بهزاد نبوی یا غلامحسین کرباسچی را به عنوان معاون اول برگزیند حسن حبیبی را ابقا کرد. هم به خاطر آشنایی او با ساختارهای اداری و حقوقی، هم تجربۀ هشت ساله و هم نقشی که می‌توانست در روابط او با رهبری و هاشمی ایفا کند و شاید پاسخی به پرهیز از رقابت در انتخابات. چرا که اگر حبیبی نامزد می‌شد به احتمال زیاد کارگزاران به جای خاتمی از او حمایت می‌کردند.

پرهیز حبیبی از ورود به منازعات سیاسی درون حاکمیت، کار را به جایی رساند که برخی او را متهم می‌کردند به سیاست‌مداری «خنثی» یا «آمفوتر» بدل شده است. برخی از سکوت‌های او قابل توجیه بود و این تصور را ایجاد می‌کرد که پشت پرده در حال رایزنی است اما بعدتر در محافلی انتقاد می‌شد که برای خلاصی دوستان سابق چون مهندس عزت‌الله سحابی کاری نمی‌کرده و قبول این امر دشوار بود چون حسن حبیبی با اخلاق‌مداری شناخته می‌شد.

احسان نراقی اما به این نویسنده گفت در دهۀ ۴۰ من سفارش حسن حبیبی و ابوالحسن بنی‌صدر را به امیرعباس هویدا کردم و گفتم با خروج این دو «حسن» از کشور برای ادامه تحصیل مخالفت نشود؛ در حالی که اعضای فعال جبهه ملی بودند و در قالب پژوهشگران جوان مؤسسه مطالعات اجتماعی رهسپار پاریس شدند. دکتر نراقی بعد از انقلاب دچار مشکلات فراوان و راهی زندان شد. نوبت اول با وساطت شهید مطهری آزاد شد و نوبت دوم با وساطت شهید بهشتی و پس از شهادت او امید داشت مرحوم حبیبی هوای او را داشته باشد اما مرحوم نراقی با لحن پر از گله‌ای می‌گفت انگار نه انگار.

حسن حبیبی دوست می‌داشت مانند صدراعظم‌های ادب‌دوست تاریخ ایران عمل کند. به همین خاطر با این که حقوق‌دان بود ریاست فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی را برعهده گرفت و بعدتر رئیس بنیاد ایران‌شناسی شد و وقت و همت خود را پس از معاونت اول صرف امور فرهنگی و ادبی کرد و مشهورترین و ماندگارترین کار او در این حوزه بازگرداندن اوراق پراکنده و بسیار نفیس شاهنامۀ طهماسبی بود.»

در بخش پایانی این یادداشت می‌خوانیم: «بسیاری انتظار داشتند از دکتر حسن حبیبی خاطراتی برجای مانَد که بعد از مرگ منتشر شود. گویا این خاطرات را برای خواهرزاده می‌گفته و او هم ضبط می‌کرده تا بعد از ویرایش نهایی و بعد از مرگ البته منتشر شود. مرحوم حبیبی اما پس از چندی منصرف می شود و نوارها را پس می‌گیرد یا در اختیار یگانه دخترش - آزاده خانم - قرار داده است. دلیل انصراف خود را نیز این‌گونه اعلام کرد که اگر بخواهم راست بگویم عده‌ای می‌رنجند و اگر راست نگویم اخلاقی نیست.

حسن حبیبی عضو اولین ستاد انقلاب فرهنگی هم شد. اما تعریف او از انقلاب فرهنگی در یکی از معدود مصاحبه‌ها (با محمدجواد مظفر - کتاب اولین رئیس جمهور) و قبل از تعطیلی دانشگاه‌ها جالب است: «بچه من که ابتدای زندگی‌اش هم در ایران نبوده فارسی را بهتر از یک تهرانی و غلیظ‌تر حرف می‌زند. این بچه در سه سالگی می‌گفت من به ایران نمی‌روم چون شاه در ایران است و شاه باید کشته شود تا ما به ایران برویم. این بچه الآن (سال ۱۳۵۸) شش سال و نیم دارد. می‌خواهم بگویم انقلاب فرهنگی تا این حد شده است. دیگر بیشتر از این چی می‌خواستیم؟ ... یک بار پرسید ما چرا پارسال ایران نبودیم؟ گفتم مگر نگفتی شاه باید برود و بعد برگردیم؟ صبر کردیم وقتی شاه رفت برگشتیم. انقلاب فرهنگی از این بالاتر که این بچه از خودش انتقاد می‌کند؟»

انصاف این است که یادآور شوم حبیبی مردی با ذوق و پرهیزگار بود و خانوادۀ او به درستی برای اطلاعیۀ سالگرد درگذشت او این عنوان را آوردند:  «پرهیزی مردی بود حبیبی» و در متن: «واقع‌بین بود. یعنی از هیچ چاهی بیش از آنکه آب دارد نمی‌توان کشید. همین‌ها بود که او توانست از حواشی فرصت‌کُش و مردافکنِ دولت‌مردی، تا آنجا که می‌شد بگریزد و در خدمت آویزد. پشتوانۀ او در این گریز و آویز، پرهیز بود؛ پرهیزی‌مردی بود، حبیبی».

از ذوقیات اوست که وصیت کرده بود روی سنگ قبر (در حرم امام خمینی) شعر پروین اعتصامی را بنویسند و نام مادر را هم بیاورند.»

منبع: ایسنا

انتهای پیام/ 900

نظر شما
پربیننده ها