دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

جشنواره‌هایی که «کرونایی» شد

توی ذهنم مرور می‌کنم برنامه‌های اسفند را؛ «جشنواره اسوه‌های صبر و مقاومت»، «جشنواره شعر اشک انار»، «جشنواره داستان یوسف»، «همایش پیشکسوتان جهاد و شهادت استان‌های مازندران، گیلان و گلستان»، «هفته راهیان نور» و «تشییع شهدای گمنام»؛ به جز مراسم تشییع شهدای گمنام، اخبار جشنواره‌هایی که «کرونایی» شدند، منتشر شده بود.
کد خبر: ۳۸۵۸۵۹
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۶ - 27February 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، چند روزی است که «کرونا» و استرس این ویروس تمام وجود شهر را فرا گرفته و مردم را از کار و زندگی انداخت. مدارس و دانشگاه‌ها را تعطیل کرد و ادارات هم تقریبا «تق و لق» شدند و بسیاری از کارمندان از استرس «کرونا»، ماندن در خانه را به رفتن به اداره ترجیح دادند.

من اما همه این چند روز را با همان استرس زدم به آمدم اداره. مانند سربازی که در شرایط سخت و راحت برای وطن در حالت آماده باش است؛ من هم خودم را در حالت آماده باش قرار دادم در اداره ای که جنب و جوش روزهای قبل را ندارد اما چراغش روشن است و فعال. هر چند هر از گاهی حرف از «کرونا» هم به میان می‌آید که اخبار هم «کرونایی» است!

از بهمن ماهی که با برنامه‌ها و جلسات پشت سرهم و فشرده گذشت تا تدارک هفت مراسم سنگین و پرحجم در اسفندماه که دغدغه مجموعه بود و به نظر می‌رسید اسفندماه باشکوهتری از بهمن داشته باشیم اما به ناگاه با ورود مهمان ناخوانده ای ورق برگشت و حال و هوا جور دیگری رقم خورد و همه چیز تحت تأثیر قرار گرفت.

در ذهنم مرور می‌کنم برنامه‌های اسفند را؛ «جشنواره اسوه‌های صبر و مقاومت»، «جشنواره شعر اشک انار»، «جشنواره داستان یوسف»، «همایش پیشکسوتان جهاد و شهادت استان‌های مازندران، گیلان و گلستان»، «هفته راهیان نور» و «تشییع شهدای گمنام»؛ به جز مراسم تشییع شهدای گمنام، اخبار جشنواره‌هایی که «کرونایی» شدند، منتشر شده بود.

و حالا ماندیم با برنامه‌هایی که به تعویق افتاد. همایش‌ها و اجتماعاتی که ممنوع شد و احتمالا به اواخر اسفند و یا سال بعد موکول شد! و حالا این پرسش که آیا تا سال 99 وضعیت سفید خواهد شد یا نه؟ بار سنگین برنامه‌های بر زمین مانده را بیشتر روی دوش مجموعه می‌اندازد.

جشنواره‌هایی که «کرونایی» شد / «کرونا» سردار را به «ایرنا» برد 

مجموعه‌ای که این روزها هم حتی با وجود چندین بیمار آنفلوآنزایی، فعال است آن هم با وجود فرمانده ای از جنس دفاع مقدس و شهدا... چرا که اینجا جبهه است و ما در خط مقدم جنگ نرم دشمن در اتاق‌‌هایی که هر کدام سنگری است برای خودش در بحرانی‌ترین‌ شرایط، آماده خدمت هستیم.

و من نیز سربازی که خود را بیمه شهدایی می‌داند که یک روز برای دفاع از تمامیت ارضی این نظام و حفظ امنیت در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ایستاد و مقاومت را به دنیا فریاد زد و حالا وقتی قلم‌ در دست می‌گیرم پنداری همان اسلحه‌ است و آماده شلیک به دشمن!

کلمات آنگونه که باید در قالب گزارش‌هایی ناب و دلنشین رج به رج و صف به صف بر صفحه می‌نشیند، اخبار منتشر می‌شوند، مکاتبات، پیگیری‌ها، کارهای عقب مانده، آرشیوها و... سر و سامان می‌گیرد در همین وضعیت برای سربازی که دوست ندارد «کرونایی» شود.

در چنین شرایطی که دشمن در فضای مجازی هم به آن دامن می‌زند و کانال‌ها و گروه هایی که به جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم کار دیگری نمی‌دانند سیر در اعماق خاطرات شهدا دلچسب است و تنها داروی آرامش بخش لحظات «کرونایی». و من غرق در خواندن کتاب «به رنگ هامون» زندگی‌نامه داستانی سردار شهید «علی اکبر میرزایی» از شهدای شهرستان بهشهر می‌شوم.

غرق در خوانش کتاب بودم که با صدای تلفن به خودم آمدم؛ آن سوی خط، فرمانده بود و به روال هر روز باید گزارش می‌دادم. گزارش کوتاه از وضعیت خبرگزاری دفاع مقدس و امور مربوطه.

در لا به لای گزارش پیشنهاد بازدید از دفتر یکی از رسانه‌ها را می‌دهم و با استقبال فرمانده روبرو می‌شوم؛ چرا که سردار دوست ندارد این جبهه و این خط بیکار بنشیند که او هم سرباز وطن است و آماده خدمت... اما قرعه اول به نام خبرگزاری ایرنا افتاد.. تماس گرفته شد و قرار بازدید از مجموعه گذاشته شد؛ چهارشنبه هفتم اسفند ساعت یک بعدازظهر.

جشنواره‌هایی که «کرونایی» شد / «کرونا» سردار را به «ایرنا» برد 

ساعت یک بعد از ظهر روز چهار‌شنبه بارانی در معیت سردار «عبدالله ملکی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران و «سید حسین ولی‌پور» جانشین‌ اداره کل جلوی ساختمان «احمد» واقع در خیابان خاقانی ساری از ماشین پیاده شدیم؛ شلوغی خیابان و رفت و آمد ماشین‌ها نشان می‌دهد زندگی جریان دارد و بذر امید در دل‌ها روییدن می‌گیرد.

با رعایت کامل بهداشت، دکمه آسانسور زده شد، با این حرکت جانشین دوباره بحث داغ «کرونا» گل انداخت و باعث شد فرمانده هم کمی طنز چاشنی حرفش ‌کند. هر کدام چیزی گفتیم تا رسیدیم.

دفتر خبرگزاری «ایرنا» در طبقه ششم قرار دارد از بوی اسپندی که در راهرو پیچیده مشخص است که مجموعه منتظر و آماده استقبال هستند. هر چند که این روزها اسپند برای ضدعفونی کردن فضا نیز استفاده می‌شود. با ورود به دفتر ایرنا و دیدن خبرنگاران ماسک نزده یک آن «کرونا» از یادم می‌رود.

اینجا هم سنگری دیگر در خط مقدم جهاد و ایثار است و خبرنگار سرباز جنگ نرم آماده خدمت به وطن.. و ما با دعوت آقای فلاحتی مسئول خبرگزاری ایرنا در اتاق مدیر قرار گرفتیم و بعد از خوش و بش و احوالپرسی و معرفی، بحث با «کرونا» شروع شد! انگار این مهمان ناخوانده همه جا را تسخیر کرده باشد... اینجا هم حضورش پررنگ است!

و اما سردار فرماندهی می‌کند و از مأموریت های اداره کل می‌گوید و با موضوعات مرتبط و گاهی هم «کرونایی» جلسه صمیمی شکل می‌گیرد و ادامه پیدا می‌کند. حضور خبرنگارانی که دور سردار حلقه زده بودند بیشتر حال و هوای دوران دفاع مقدس و جبهه و جنگ را به ذهنم تداعی می‌کرد. من که برای اولین بار بود که در یک فضای صمیمی غیراداری قرار گرفته بودم احساس خرسندی می‌کردم. در صمیمیت حاکم بر فضا متوجه زمان نشدیم و بازدیدی که قرار بود کوتاه باشد به یک ساعت و نیم رسید و انگار کسی قصد رفتن نداشته باشد، همچنان گرم صحبت از مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس گرفته تا تدوین کتاب و طرح‌های اداره کل در ایجاد دفاتر حفظ آثار در شهرستان ها و پایگاه‌های فرهنگی دفاع مقدس و ... و سردار آماده پاسخگویی به خبرنگاران.

نزدیک ساعت سه با بدرقه کارکنان خبرگزاری، دفتر ایرنا را به قصد اداره ترک کردیم. باران شدیدتر شد و در ترافیک ماشین‌ها به اداره رسیدیم. اما چیزی که به من قوت قلب می‌داد رضایت‌مندی فرمانده از این بازدید بود و اینکه بازدید بعدی را با مسئولیت خودت در دستور کار قرار بده تا ضمن آشنایی با رسانه‌ها و مجموعه آنها، از نزدیک عرض خداقوت بگوییم.

امروز یکی از روزهای خوب خدا در بحران «کرونا» بود و همگی خوشحال از اینکه در صحنه میدان عمل باید فعال و پویا بود و با قدرت و قوت در این جبهه ایستاد تا به دشمن بفهمانیم که با قدرت ایمان به خدا و عزم آهنین میدانی این بحران را هم از سر راه خود برمی‌داریم و ثابت می‌کنیم سناریوی جدید دشمن که در طرح «کرونا» وارد شده است، در ایران اسلامی شکست می‌خورد.

گزارش: حدیثه صالحی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها