غلامحسن دوره طفولیت را به خوبی گذراند. غلامحسن یار وفادار ابا عبدالله بود و در تمامی مجالس سوگواری و بزرگداشت شهدای کربلا همانند سلحشوری بیباک با خستگیناپذیری شرکت داشت و راهش همان راه ائمه اطهار بود. غلامحسن دوره متوسطه را در دبیرستان امیرکبیر با جدیت گذراند تا اینکه موفق به اخذ دیپلم شد. در این ایام زمزمه شروع انقلاب زده شد که او را نیز تکانی داد و آنقدر در این زمینه تلاش نمود تا اینکه پیشگام شد جهت به ثمر رساندن انقلاب اسلامی در تمام راهپیماییها تظاهراتها و درگیریها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت داشت و قدمهای مثبتی جهت سرنگونی رژیم خائن شاه برمیداشت تا اینکه به یاری خداوند متعال و رهبری امام خمینی و همگامی امت حزبالله، انقلاب اسلامی به ظفر رسید.
سرباز انقلاب
در22 بهمن 1357 حکومت جمهوری اسلامی در ایران برقرار شد و از این به بعد بود که غلامحسن تمام وقت خود را صرف پیاده کردن احکام الهی نمود و مسئولیتی بزرگ بر دوش خود احساس میکرد، مسئولیتی که دیگران را ترغیب مینمود که راه صحیح را ادامه دهند و از خصوصیات بارز اخلاقی او این بود که با اخلاق و برخورد اسلامی به اطرافیان برخورد میکرد و مخلصانه در این راه قدم برمیداشت و از جان و مال خود دریغ نداشت. مبارزهای گسترده با افراد ضد انقلاب داشت و مخالف این بود که افراد ناباب و نالایق به خاطر رفاه شخصی خود به خیل امت حزبالله پیوندند و خواسته نامشروع خود را انجام دهند غلامحسن در شرکت شیر منطقه فارس شروع به کار کرد و در آنجا نیز لحظهای از خدمت و اشاعه فرهنگ اصیل اسلامی دست برنداشت. در این زمان مرتب در حال بحث و جدال با منافقین این کوردلان بیخبر از خدا بود و با مخالفان که در مقابل حزبالله بودند به سختی مبارزه کرد و حقیقتاً اینان روی خوارج نهروان را سفید کردند. این سیهرویان با سرافرازی دستورات امریکای خیانتکار را عمل میکنند و در مسیر خروشان حزبالله ایستادگی میکنند و منتظر باشند که به خاکشان خواهیم زد.
مردی که آسمانی شد
غلامحسن در همه جا از نفوذ منافقین جلوگیری کرد و به خصوص در شهرک سعدی که منافقین در این قسمت دست به اعمالی زدند که شجاعانه آنان را با کمک دوستان و یارانش خنثی نمود و مأیوسشان کرد.
غلامحسن بارها مورد تهدید قرار گرفته بود، اما هربار مقاومت بیشتری میکرد و طوری شده بود که دیگر منافقین جرأت نمیکردند به شهرک سعدی بیایند و در این زمان صهیونیسم بینالملل و امریکای جنایتپیشه که از منافقین و گروههای محارب داخلی مأیوس شده بود و برخلاف آنها صدام این کافر ضد دین را فریب داده و جنگ ظالمانه و تحمیلی را بر امت حزبالله ایران شروع کرد. با شروع جنگ تحمیلی عراق بر ایران عزیز همانطور که هزاران ایثارگر بر میدان نبرد جهت حفظ و حراست از دین و وطن شدند این سرباز اباعبدالله نیز از مسئولان کارخانه شیر منطقه فارس جهت اعزام به جبهه جهاد درخواست کرد که در آن دوره جهت کارشکنی منافقین مدتی دیگر تأمل کرد و در پشت جبهه خدمت نمود و بعد از حل شدن مسئله مجدداً با درخواست به میدان نبرد حق بر باطل شتافت و به اولین آرزویش رسید.
غلامحسن با ثبت نام در جمعیت هلال احمر شیراز به جبهه کوشک اعزام شد و با شروع عملیات ظفرمندانه و پرثمر رمضان با امدادگری در خطوط مقدم جبهه شروع به خدمت نمود تا اینکه او در مرحله سوم عملیات رمضان با رشادتها و فداکاریها و جانبازیهایی که نمود گوی سبقت را از دیگران گرفت و در 3 مرداد ماه 1361 در منطقه کوشک بر اثر اصابت ترکش خمپاره روحش از قفس جسمش رها شد و به سوی پروردگارش شتافت و به آرزوی دیرینش رسید.
شهادت غلامحسن به سوی یگانه معبودش هجرتی بود از دیار ظلمت به دیار مملو از نور و پاکی. او زنجیرهای اسارت دنیوی را از پا کند و پروازکنان هجرتی نو آغاز کرد. آنچنان هجرتی که خانه و خانواده از زن، فرزند، همسر و فرزندی که علاقهاش به آنها زیاد بود و برای رسیدن به خدایش آنها را از دل زدود و بدون هیچ غل و زنجیری راهی دیار عاشقان شد و راحت از کنار عزیزانش هجرت کرد.
منبع:جوان