به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خراسان شمالی، کتاب نمایشنامه «عطر شبانه شب بوها» توسط «محمد بکرانی» به رشته تحریر درآمده است و یادبودی برای پایان جنگ و آغاز جنگهای داخلی در میان خانوادههای رزمندگان و ایثارگران و اسرا و شاید مفقودین است، آغاز دنیایی تازه که عدهای بعد از سالها متوجه تغییر خودشان با جامعه شده بودند. تغییری که آنها را از جامعه جدا کرده بود و شاید به زعم عدهای دیگر کسی آنها را نمیشناخت و درک آنها برای جامعه شاد و خوشحال و دور از جنگ امروز اندکی سخت و شاید باورپذیر نبود.
جامعهای که آنها برایش غیرت به خرج دادند و برایش جنگیدند و حالا مردان جنگی دیگر در این جامعه جایی ندارند، چرا که دیدگاهشان با دیدگاه قالب جامعه در منافات است. آنها مرگ دوستان و عزیزانشان را در پیش چشم دیدهاند و خدا را و امدادهای غیبیاش را لمس کردهاند و از طرفی جامعه همچنان به سوی بیتفاوتی و ولنگاری و هرزگی پیش میرود و مردان جنگی خود را از یاد برده است.
نقش خانواده و آرمانهای درونی هر فرد در خانواده نسبت به سایر اعضای همان خانواده و در مجموع دیدگاه همان خانواده در مقایسه با خانوارهای دیگری در همین جامعه کار را بسی سختتر میکند تا جایی که برخی اوقات فضای فکری و احساسی را در فضا و چارچوب خانه که محل آسایش و اطمینان است را برای یک نفر یا افرادی تنگ و سخت می کند. با این وجود شاید شالوده و بنیان اصلی اجتماعی خانواده از هم نپاشد ولی شاهد طوفانهای سهمگینی در آن هستیم.
در مقدمه این کتاب آمده است:
بر خود لازم میدانم تا توضیحاتی کوتاه در مورد روند شکلگیری و نگارش و ایده اصلی این نمایش نامهها را با مخاطبان جدی نمایش در میان بگذارم. شاید سن برخی از عزیزان به یادآوری دوران جنگ و دفاع مقدس نرسد و با این حال شور و شوقی برای به اجرا بردن یک چنین نمایشهایی را داشته باشند. در واقع سعی اصلیام در زمینه شیوه اجرای این اثر از همان ابتدای ایده که در ذهنم بود، نحوهی اجرا و کارگردانی و رسیدن به نمایشهای کمهزینه و کمخرج را در ذهنم پرورانده بودم تا در زمان تولید با مشکلات و هزینههای بالای کار مواجه نشوم.
تلاشی که سعی کردم در این نمایش به آن بپردازم و خانواده ایرانی که با رفتن پسر ارشد خانواده به جبهه و مفقودالاثر شدن او خانواده را به سمت و سویی دیگر برد و آسایش و آرامش بود ولی خیلی تلخ....
تنها شهدا گمنام نیستند زندگانی هم هستند که گویا اگر لحظهای از طرف خانواده، همسر و فرزند و سایرین درک نشوند از شهدای گمنام نیز گمنامترند.
قسمتی از متن کتاب نمایشنامه «عطر شبانه شب بوها»:
رضا: زندگی من از یه سوراخی پر از گِل شروع شد، با غرش چیزی که بعدها به من گفتند توپ بوده. البته، همه این چیزها رو بعداً شنیدم. اما یادم نمیاد که چه طوری رفتم اون جا، یا چه نقشی داشتم. مدت زیادی توبیمارستان بودم؛ این کاملاً یادمه - از اون به بعد رو کاملاً به خاطر میارم، اما قبل از اون رو ... [مکث میکند، دوباره دستی به پیشانی میکشد] گاهی وقتها احساس میکنم که دارم کشف بزرگی میکنم، بعد یهو همه چیز تیره و تار میشه، بعد به نظرم میاد که ... دارم غریزی عمل میکنم. امشب احساس کردم که این دوروبرها یه خبرهایی هست ... حالا دوباره میفهمم که خبری نبوده ...
نرگس: مطمئناً دکترها ...
رضا: کاری از دستشون بر نمیاد. من کور مرخص شدم و تحویل آسایشگاه جانبازان شدم ... بعد از مدتی از اون جا زدم بیرون ...
نرگس: برای چی این کار و کردید؟
رضا: مدتی آسایشگاه ازم مراقبت کرد. نمیدونم چرا این چیزها رو برای شما میگم، اما احساس میکنم شما آدم مهربونی هستید و خوبه که آدم با کسی حرف بزنه که بفهمه و درک کنه.
نرگس: قوم و خویشی نداشتید برید پیششون؟ پدری، مادری ...
رضا: نمیدونم. هیچی از دوران قبل از کوریم یادم نمیاد.
نرگس: اسمتون؟... گروهانتون، درجهتون؟
رضا: چیزی که هویت من رو نشون بده پیدا نشد حتی یه نشون. اول فکر کرده بودند مردهام، وقتی هم بردندم بیمارستان، چیزی ازم باقی نمونده بود. خوب البته فکر میکردند خودم این چیزها رو میدونم.
نرگس: کارتون چیه؟ چه طوری زندگی میکنید؟
رضا: سبد میسازم. اوایل کسب و کارم خوب بود و مردم هم محبت میکردند. اما بعد ... که بحران اقتصادی شد و همه سعی کردند جنگ رو فراموش کنند ... سختتر شد.
نرگس: تو این محل زندگی میکنید؟
رضا: نه. سالهاست که تو هیچ محلهای جایی زندگی نمیکنم. ظاهراً باید دائم در حرکت باشم. و همیشه یه چیزی هست که باید دنبالش باشم ... نمیتونم تعریفش کنم.
نرگس: خیلی متأسفم. کاش میتونستم کمکی بکنم.
رضا: میدونم که این از لطف و مهربانی شماست؛ اما حتی برای شما هم در حال حاضر یه مزاحمم. میدونم چه احساسی دارید؛ سالها کوری باعث شده انواع لحنها و حالتهای آدمها رو تو صداشون تشخیص بدم. گاهی ترحمه، گاهی همدردیه، گاهی خشونته؛ اما همیشه وقتی میرم، به جای من آسایش خاطر و راحتی میاد میشینه. به هر حال، میدونم که کسی من رو نمیخواد ـ هیچ جا. به این واقعیت عادت کردم. یه نون خور به درد نخور روزگار بعد از جنگ. که جز برای خودم، برای همه مردهام.
کتاب نمایشنامه «عطر شبانه شب بوها» در 60 صفحه از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و انتشارات معبر در سال 1398 به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/