به گزارش خبرنگار دفاعپرس از شیراز، شهيدان «محمّدتقی و حسنعلی گلآرايش» فرزندان مرحومی حاج محمّدرضا گلآرايش به ترتيب در دهم بهمن ماه 1337 و پانزدهم خرداد 1342 در شيراز و در خانوادهای متديّن و مذهبی چشم به جهان گشودند. اين دو مولود عزيز را حضرت آيت الله العظمی حاج شيخ حسنعلی نجابت(ره) نام نهادند. در سوم شعبان سال تولد شهيد محمّد تقی گلآرايش پدر ايشان قنداقه نوزاد را در مجلس شبيه خوانی بجای قنداقه امام حسين(ع) قرار داد و اين كار به قول مرحوم والد بزرگوارش تأثيرات خود را در ايّام جواني گذاشت. از همان نوجواني اين شهيد بزرگوار تلاوت قرآن را در مجالس متعدّد مجری بود و به تشويق پدر در جلسات قرآن شركت می كرد تا بدانجا كه خودش از سنّ 15 سالگی اقدام به تشكيل جلسات قرآن در مسجد آقاباباخان نمود.
قبل از انقلاب كه اسلام و معارف الهی و قرآنی تحت سلطه رژيم ستم شاهی نشو و نمايی نداشت جلسات وی با استقبال جوانان و نوجوانان و كودكان روبرو می شد. بطوری كه ايشان چندصد شاگرد داشت و همه تحت تربيت وی قرائت صحيح قرآن و نماز را ياد گرفتند.
برادر وی شهيد «حسنعلی گلآرايش» در كنار برادر در امر آموزش قرآن كمك می كرد و اين دو برادر و همسنگر با تأسيس كتابخانه حضرت مهدی(عج) در آن مسجد آنجا را به سنگر مبارزاتی عليه رژيم پهلوی تبديل كردند. اين دو شهيد به همراه پدر دائم در جلسات شهيد آيت الله دستغيب(ره) شركت می كردند و در پخش اعلاميههای حضرت امام(ره) فعاليت فراوانی داشتند. در يكی از سفرها به علّت داشتن اعلاميه و عكس امام خميی(ره) شهيد مسعود گلآرايش دستگير شد. در زندان شكنجههای شديدی از قبيل كتك زدن و سوزاندن محاسن و ... به ايشان وارد شده بود. ايشان به لحاظ تقدّسی كه داشت در زندان از خوردن پپسی كولا امتناع می ورزيد (چون سهام آن شركت متعلّق به بهايی ها بود). مسؤولين زندان پس از مطّلع شدن او را مورد ضرب و شتم قرار دادند. بعد از مدّتی كه پدر بزرگوارش اطلاع می يابد كه فرزندش در قم زندان شده به آنجا رفته تا برای نجات فرزندش تلاش كند، امّا با اهانت و كتك اعضای ساواك روبرو می شود. تا اينكه با واسطه و با سند آزاد می شود. در حال برگشتن از زندان در راه به ايشان مشكوك شده و پدر و پسر را می گيرند و پس از فهماندن به مأمورين كه ما تازه از زندان خارج شدهايم، پس از تماس به زندان و ثابت شدن مطلب آن دو را آزاد می كنند.
شهيد مسعود گلآرايش نه تنها پس از آن شكنجهها از مسير و طريق خود ذرّهای بازنگشت بلكه به همراه برادر خود شهيد حسنعلی گلآرايش كه او نيز در غيبت برادر فعّاليّتها را ادامه ميداد در غالب جلسات قرآن به بازگويی مسائل سياسی می پرداخت و جوانان را عليه رژيم طاغوت برمی انگيخت. از جمله كسانی كه به همراه ايشان در اين جلسات شركت می كردند: شهيد حجّتالاسلام عبدالحميد اكرمي، شهيد محمّد حسين حامدی، محسن حامدی، شهيد حسامالدين حقنگهدار، شهيد مهدی نگهداری فرد، شهيد علی پاردسويی، شهيد سيدجواد حسينی، شهيد محمّدهادی فروردين و چندی ديگر از دوستان جانباز و آزاده كه هماكنون در پُستهای مهم در حال فعاليت هستند و همه از افراد خوب و نيكوكارند.
از برترين خصوصيّات شهيد مسعود گلآرايش مُبلّغ رسول الله(ص) و طلبه امام زمان(عج) بودن ايشان است. دروس حوزوی را در خدمت آيت الله سيد علی محمّد دستغيب تدرّس نمود و در توحيد و عرفان شاگرد ولی الهی حضرت آيت الله العظمی حاج شيخ حسنعلی نجابت(ره) بود و از اين بزرگوار بهرهها برد. او طلبه و ذاكر اهلبيت(ع) بود و برای تبليغ به مناطق خرامه، بيضاء، كامفيروز و ديگر نقاط حومه شيراز می رفت. در درگيری های مسجد حبيب و مسجد نو(شهدا) حضور داشت و مصدوم و مجروح به خانه بازگشت. پس از پيروزی انقلاب فعاليتهای فرهنگی خود را ادامه داد.
شهيدان محمّدتقی و حسنعلی گلآرايش شروع به تعمير مسجد آقاباباخان كردند و بناهای فرسوده را تخريب و از نو بنا نمودند. سالن بزرگی را برای امر تبليغات و سالن ديگری را برای پايگاه مقاومت در مسجد ساختند. بدين ترتيب پايگاه مقاومت فاتح خيبر بدست شهيد مسعود گلآرايش تشكيل شد و شهدای بسياری را تقديم انقلاب و اسلام كرد.
با تشكيل كلاسهای سوادآموزی، قرآن، احكام، اخلاق، خياطی و... جهت برادران و خواهران بنای خير عظيمی در مسجد توسّط اين دو شهيد گذاشته شد. صدای زيبای شهيد مسعود گلآرايش و مدّاحی زيبای ايشان و برادرشان هنوز از در و ديوار مسجد آقاباباخان به گوش می رسد و اين مسجد ياد ضجّهها و گريههای اين دو شهيد را هيچگاه فراموش نمی كند.
نوای زيباي تلاوت قرآن اين دو بزرگوار هنوز در گوش دوستان و رفقای قديمی مسجد طنينانداز است.
هنگامی كه شهيد مسعود گلآرايش در سپاه پاسداران مسؤوليت داشت جنگ آغاز شد. مرحوم آيت الله نجابت(ره) به ايشان فرمودند: «بايد شما به جبهه برويد». امّا مسؤولين سپاه به ايشان گفته بودند كار شما در شهر سودمندتر است تا جبهه و كاری كه می كنيد كمتر از جبهه نيست، مع ذلك مرحوم آيت الله نجابت(ره) اصرار داشتند كه ايشان به جبهه برود.
پس از مدّتی كه رضايت مسئولين در اين زمينه كسب شد و ايشان به جبهه رفت و برگشت به مرحوم آيت الله نجابت(ره) گفته بود حالا می فهمم كه شما چرا اصرار به جبهه رفتن من داشتيد.
خصوصيت ديگر شهيد مسعود گلآرايش صله رحم و محبّت به ارحام بود. كمك به ضعفا و خدمت به فقرا و تهيدستان محل و همسايگان فقير را با فروتنی و بدون منّت انجام می داد. در كارهای مسجد و نظافت آن حتّی دستشويی ها با تواضع، خادم مسجد را ياری می داد و در هنگامی كه خادم مسجد نبود خودش خادم مسجد بود.
شهيد محمّدتقی گلآرايش در تربيت شاگردان سختگير بود. در عين حال شاگردان عشق عجيبی به او داشتند. بطوری كه والدين آنها می گفتند مسعودآقا مهره مار دارد. خود شهيد هم آنان را دوست می داشت و از همه لحاظ (درسی، مالی، اجتماعی) به آنان رسيدگی می كرد. حتّی وضعيت خانوادههايشان را بررسی می نمود و در صورت نياز آنها را تأمين می كرد.
كاروانهای زيارتی قم و مشهد و تهران را راهاندازی می نمود كه تمام بچّههای مسجد همراه با خانواده به اين سفرها می رفتند كه اين خود تفريح و ارشاد بود.
شهيد مسعود گلآرايش به مصداق حديث شريف «المؤمن فی المسجد كَالسّمَك فی الماء» دائماً مقيم مسجد بود. حتّی بسياری از شبها را بجای خادم در مسجد می خوابيد و از مسجد مواظبت می كرد. اگر به مسافرت می رفت آخرين جايی كه حركت می كرد مسجد بود و هنگامی كه برمی گشت اوّل به مسجد می رفت.
مهماندوستی عجيب بود كه نوعاً خوراك را با مهمانها صرف می كرد. بطوری كه والده وی می گفتند: «ای كاش يك روز هم با ما غذا می خورد».
ايثار شهيد گلآرايش به قدری بود كه موجب تعجّب ديگران می شد. هنگامی كه ايشان در سپاه پاسداران قسمت پذيرش بود هفتهای يك شب را كشيك داشت. ايشان چون در آن موقع متأهّل نبود شبهای ديگر را بجای رفقای متأهّل خود می ايستاد. حقوقی كه آخر برج به ايشان می دادند همه را صرف امور خير می كرد و برای خود چيزی نمی گذاشت. قرض الحسنه بسيار می داد، بطوری كه پس از شهادت بيش از سی هزار تومان آن زمان از افراد طلب داشت. از زمانی كه شهيد مسعود گلآرايش به فرموده حضرت آيت الله نجابت(ره) پا به جبهههای حق عليه باطل نهاد تحوّل عجيبی در ايشان ايجاد شد و اكثر اوقات سال را در جبهه می گذراند و هميشه طلبكار مقام شهادت بود، تا اينكه به آرزوی خويش رسيد و شربت شهادت را در كام كشيد. دل پی دلدار شد جان بر جانانه رفت؛ و در تاريخ 27 جمادی الاخر ۲۵ اسفند سال 1363 هجری شمسی در جبهه شرق شلمچه به وصال محبوب و معشوق شتافت.
شهيد حسنعلی گلآرايش پس از برادر خود به لحاظ اتّصال عميق اين دو برادر با هم، نتوانست دوری برادر را تحمّل كند. او نيز تمام اوصاف برادر (محبّت و احترام به والدين، تقوی، ايثار، خدمت به مردم) را حائز بود و خدا می داند كه چه رابطه و عهدی بين اين دو برادر وجود داشت كه او نيز در همان تاريخ يعنی 27 جمادی الاخر سال بعد (1364 ه.ش) و در همان روز شهادت برادر پی وصل جانانه رفت، امّا جسد پاك و مطهّر وی مفقود شد تا اينكه پس از سالها دوری از وطن در سال 1374 جسد اين شهيد بزرگوار را يافتند و با شهدای ديگر تشييع و در جوار قبر برادر به خاك سپردند. در تمام مراسمهای اين دو برادر حضرت آيتالله نجابت(ره) شركت كردند.
يكي از دوستان شهید نقل می كند:
«در اواخر عمر شهيد مسعود گلآرايش يك روز ديدم حضرت آيت الله نجابت(ره) خيلی به ايشان عنايت دارند و احترام می گذارند. بعد از حضرت آقا سؤال كردم چرا امروز بيش از هميشه ايشان را مورد لطف قرار داديد؟ فرمودند: ايشان ديگر وضع سابق را ندارد و عوض شده است و تر و تازهتر شده است.
انتهای پیام/