به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرج، شهید معلم «حمیدرضا اوجانی» در آخرین نامه اش خطاب به خانواده اش چنین می گوید:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاری کننده مستضعفان و درهم کوبنده ستمگران.
به نام او که به من جان داد و این توفیق را هم به ما عنایت فرمود تا بتوانیم در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یابیم تا این اقامت را در راه خودش که همان راه حق است به او بازگردانيم و حمد و سپاس او را که شوق شهادت را در من به وجود آورد و با این عشق و با این امید مرا تا بدین جا راهنمایی و سوق داد.
سپاس خدای را که این توفیق را به من عنایت فرمود تا از دنیا و وابستگی هایش دل کنده و به سوی دیار عاشقان عزیمت نمایم و با سلام به آقا امام زمان، منجی عالم بشریت و نایب بر حقش، امام امت، خمینی کبیر و با سلام به شهدا و شهدای زنده و خانواده گرامی شان و سلام به تمامی اعضای خانواده ام.
عزیزانم، این مسئله را برای شما بازگو می کنم که من از میان زندگی موقت و زندگی دائمی، زندگی دائمی را اختیار کرده ام و از بین مرگ و شهادت، شهادت را پذیرفته ام؛ چراکه انسان، این موجود ضعیف ، با وجود این که اشرف موجودات عالم است، پس از مدتی بسیار کوتاه که آن هم به خاطر آزمایش است، باید این جهان هستی را وداع گوید و به آخرت برود و چه زیباست که انسان با پای خود به سوی دیار ابدی با انتخابی زیبا کوچ نماید و من هم با شکر خدا انتخاب خود را بر این مبنا قرار دادم و با پای خود و با اختیار کامل در ابتدا به منظور نصرت و یاری اسلام و دفاع از دین و آیین مقدس رسول اکرم (ص) و اولیای او و به منظور پیروزی بر نفس درونی که به گفته امام و رهبر عزیزمان، خمینی کبیر «جهاداکبر» می باشد و با عشق به شهادت و رسیدن به لقاالله به این امر بسیار مهم دست زدم و از دیار خود هجرت نمودم.
همسر عزیزم، از تو تشکر می کنم که با وجود گرفتاری های زیاد در خانواده و نیاز مبرم به وجود من در خانه کوچک ترین اعتراض به من نکردی و هیچ مانعی برای من فراهم نساختی، امیدوارم که بتوانم در جهان آخرت جبران این خوبی های تو را بنمایم، هر چند که تو این قدر خوب و مهربان بودی و هستی که نیازی به یاری دیگران نداری.
همسرم، تنها فرزندم، زهره عزیزم را در ابتدا به خالق او و در ثانی به تو که مادر بسیار مهربانی هستی، می سپارم و تو را بعد از شهادتم قیم او می گمارم و امیدوارم آن گونه که خودت می خواهی و آن طوری که آرزو داشتی او را در راه اسلام و در جهت اسلام تربیت نمایی و بعد از شهادت من به او بگو: «پدرت داوطلبانه به این مسیر گام نهاد» و در این جا این مطلب را هم بگویم که من داوطلبانه آماده رفتن به روی میــن های دشمن شده ام و اگر احیاناً احتیاج به این کار شد، نه تنها من، بلکه سایر برادران نیز آمادگی خود را اعلام نموده اند. فقط آروز دارم که حداقل جنازه من به دست شما برسد تا بتوانی هر وقت که خواستی خودت و دخترم زهره در کنار مزارم بنشینید و عقده های دل را خالی کرده و با من درد و دل کنید.
به مادرم بگو: «ای مادر عزیزم، ای غم خوار من، ای کسی که من را با خون دل خوردن به این سن و سال رساندی، من می دانم که فقدانم خیلی برای تو دردناک و ناراحت کننده است؛ ولی ای مادر این را هم می دانم که حضرت زینب در صحرای کربلا چند نفر از عزیزانشان را از دست دادند. ای مادر، آیا می دانی مقام شهدا چه قدر بلند است؟ و آیا مــی دانی من با شهادتم در آخرت تو را در مقابل حضرت فاطمه سرافراز و سربلند می گردانم؟ امیدوارم که به خاطر شهادتم زیاد ناراحتی و بی صبری از خود نشان ندهی و من را حلال کنی.»
* زندگی نامه:
نام شهید: حمید رضا اوجانی
تاریخ تولد: 29 مهرماه 1335
تاریخ شهادت: 1 تیرماه 1365
نوع عضویت: بسیجی
شغل : معلم
محل شهادت: منطقه عملیاتی فکه
محل مزار: گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) (کرج)
انتهای پیام/