به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، در زمان دانشجویی، علاقه زیادی به مباحث غربشناسی داشتم.
کتابهای زیادی در این زمینه هم خواندم. با اصحاب غربشناس داخلی هم زیاد محشور بودم، سخن از غربستیزی بیت الغزل کلماتشان بود.
در کلمات برخی از بزرگان و علما هم سخن از نیاز به حجت و اضطرار به ولی میخواندم.
اما اینها همگی در ذهن و فکر بود تا خدا توفیق حضور در اردوی جهادی بشاگرد را نصیبمان کرد. با مردی الهی و از شیفتگان خمینی، به نام عبدالله والی آشنا شدیم.
او به اشاره ولی زمانش از همان روزهای آغازین جنگ، جهادش را در منطقه محروم بشاگرد آن هم با دست خالی تعریف کرده بود.
وقتی در سال ۱۳۸۰ خدمت ایشان رسیدیم، منطقه بشاگرد قابل مقایسه با ۲۰ سال قبل خود نبود. او با کمک مردم بشاگرد، خیرین تهران و رفقایش، برای بشاگرد، جاده کشیدند، آب و برق آوردند، حوزه علمیه تأسیس کردند، آموزش بچهها راه افتاد و امروز دیگر بشاگرد خودکفا شده.
اصرار حاج عبدالله این بود که بچههای جهادی، مناطقی که هنوز محرومیت بالایی دارند را از نزدیک ببینند، به یکی از این روستاها رسیدیم، یاالله گفتیم و وارد کپرهاشان شدیم، هیچی در کپر نبود، هیچی.
حاج عبدالله پرسید: کِی گوشت خوردید؟
گفت سال قبل که نذری آوردند.
مرد از شدت ضعف و ناتوانی، توان پاسخ دادن نداشت.
آب شرب نداشتند و باید برای یک مشک آب، یک ساعت پیاده تا گودالی میرفتند و از آبهای جمع شده در آنجا مشک را پر میکردند! همه منقلب شدند.
خود حاج عبدالله از همه بیشتر، روی زمین نشست و اشک میریخت. میگفت: خدایا گناهش را ما میکنیم که ظهور عقب میافتد و تاوانش را این مردم پس میدهند. ناله میزد که دیگر بیش از این نمیتوانم. خودت کاری کن.
اضطرار را با همه وجودم یافتم.
ناتوانی مردی که همه کار برای بشاگرد کرده و، اما کار تمام نشده.
اضطرار او به آمدن امام زمان (عج) از سر ضعف نبود، از سر تنبلی و نشستن نبود، انتظار فعال، همراه با قیام و اقدام بود.
اساساً کسی به، ولی خدا نیازمند میشود که در افق وجودی او قرار گیرد و به سمت تحقق اهداف او حرکت کند و الا اساسا احساس نیاز او به ظهور، ولی حق کاذب خواهد بود.
امروز تحقق جمهوری اسلامی و تلاش برای عظمت و پیشرفت آن به هر صورت، اقدامی در جهت اضطرار به ظهور امام زمان (عج) است.
منبع: فارس
انتهای پیام/ 900