گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ در تاریخ دو قرن اخیر ایران حوادث پرشماری روی داد که در حکم ریختن بذری شد که بعدها سبب بوجود آمدن درخت تناور انقلاب اسلامی شد.
این درست است که نهضت جهانی امام خمینی (ع) و نوع حکومتی که ایشان طراحی و ایجاد کردند جز در دوره حیات پر برکت پیامبر و خلافت کوتاه امیرالمومنین سابقه نداشت، اما نمیتوان نقش پررنگ مراجع بزرگی چون میرزای شیرازی و عالمانی چون شیخ فضلالله نوری، سید حسن مدرس و ... را در تربیت شیعیان و زمینهسازی برای حکومت اسلامی نادیده گرفت.
نوع اندیشه این عالمان و برخورد قاطع آنها با تفکر سکولار و مبارزه با تفکر جدایی دین از سیاست را باید زمینهسازی برای تشکیل حکومت اسلامی دانست.
سید جمالالدین اسدآبادی یکی از عالمان بزرگی بود که در بیداری اسلامی ایرانیان نقشی پررنگ داشت که متاسفانه به این نقش و جایگاه چندان پرداخت نشده است. در کتاب «تحریم تنباکو و مشروطیت: پیامدها و عبرتها ...» نوشته «غلامعلی عباسی فردویی» به طور خلاصه به این امر مهم اشاره شده که در ادامه میخوانید:
سید جمال الدین، ستاره شرق
«[سید جمالدین اسدآبادی] بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقعبینی خاصی بازگو نمود و راه اصلاح و چارهجویی را نشان داد. او میخواست رستاخیزی در اندیشه مسلمانان و نیز نظام زندگی آنان پدید آورد. در هر کشور با گروههای مختلف در تماس بود.
جهانپیمایی سید و توقف نسبتا طولانیاش در کشورهای غربی او را به آنچه در جهان پیشرفته میگذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سید جمال مهمترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد و سرانجام در این راه جان باخت.
او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی میدانست.
وحدت مسلمانان را تبلیغ میکرد و دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنیهای مذهبی و غیر مذهبی میدید.
از خصوصیات بارز سید آن بود که در اثر آشنایی نزدیک با جامعه شیعه و با جامعه سنی تفاوت و دوگانگی وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنی به خوبی درک کرده بود. او میدانست که روحانیت سنی یک نهاد مستقل ملی نیست و در مقابل قدرتهای استبدادی و استعماری قدرتی به شمار نمیرود.
[از نظر سید جمالدین اسدآبادی] روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است، یک قدرت ملی است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه اول سراغ علما رفت و به آگاهسازی آنها پرداخت. این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استعمار و استبداد تشخیص داد.
از مضمون و محتوای نامههایی که سید به علمای شیعه خصوصا نامهاش به پیشوای بزرگ، مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی و نامه دیگرش که به صورت بخشنامه به سران علمای معروف و برجسته شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز نوشته است این مدعا کاملاً پیدا و آشکار است.
سید جمال تشخیص داده بود که در روحانیت شیعه اگر احیانا افرادی رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشتهاند وابستگی خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کردهاند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنی «استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم» پیروی کردهاند و اگر احیانا افرادی بودهاند که واقعا وابسته بودهاند جنبه استثنایی داشتهاند و لهذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسستهاند.
در جنبش تنباکو نیز نقش آن سید جلیل مشهود است که چگونه مردم با رهبری روحانیت بپا خاستند و مشتی آهنین بر دهان استبداد داخلی و استعمار خارجی زدند و نیز بذر بیداری را در ارتباط با نهضت مشروطه افشاند؛ نهضتی که به رهبری و تأیید علما صورت گرفت.
سید جمال شخصیتی به وسعت مرزهای فرهنگی جهان اسلام داشت. او از لحاظ فکری خود را متعلق به هیچ محل و طایفهای نمیدانست و از اینگونه قیود آزاد بود. به دنبال افکار آزادی _ اسلامی خود میرفته و در سفرهای دور و دراز خود جز در پی آزادی و سربلندی مسلمانان [نبود] و در این راه از هیچ گونه فداکاری و کوشش خودداری نمیکرده است.
از این روست که [در تاریخ سیاسی دو] قرن اخیر اسلام، نام سید جمال الدین ثبت است و بسیاری از کسانی که خواستهاند در طی این مدت علم آزادی و استقلال بر دوش بگیرند خود را منتسب به سید جمالالدین دانستهاند.
شهرت سیاسی او مربوط به دوران اقامت او در پاریس و لندن است؛ چه در آن بلاد فرصت مناسب یافت که فعالیت خود را به عنوان اتحاد اسلامی رونق بخشد. او جامعه اسلامی را در یک کلیت مینگریست و به ایران نیز دیدگاه ویژه داشت.
دردهای جامعه اسلامی [از نظر سید]، «استبداد حکام»، «جهالت و بی خبری توده مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن»، «نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین»، «جدایی و تفرقه میان مسلمانان» و «نفوذ استعمار غربی» [بودند].
سید میدانست که پیکر جامعه اسلامی از این دردها رنج میبرد. از این رو در پی درمان این دردها برآمد. او از همه وسایل ممکن چون، مسافرتها، تماسها، سخنرانیها، نشر کتاب و مجله، تشکیل حزب و جمعیت، حتی ورود و خدمت در ارتش بهره جست.
[سید برای درمان جامعه اسلامی این راه حلها را ارائه داده بود.]
1. مبارزه با خودکامگی مستبدان
کار اساسی این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است. تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پای نخواهند نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد.
اعلام همبستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی کشور خودش و جامعه اسلامی یکی از طرحهای سید برای چاره جویی دردهای موجود بود.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید
پاسخ او به این نیاز آن بوده که در پرتو گفتار و نوشتار خود مردم را به مجهز شدن به علوم و فنون جدید فرا می خوانده است.
3. بازگشت به اسلام نخستین
از دیدگاه سید بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین، بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره سلف صالح است. سید در بازگشت به اسلام تنها بازگشت به قرآن را مطرح نکرده است، زیرا او به خوبی می دانست که خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و به علاوه او به خطرات «حسبنا کتاب الله » که در هر عصر و زمانی به شکلی بهانه برای مسخ اسلام شده است، کاملاً پی برده بود.
4. ایمان و اعتماد به مکتب
سید در نشریات و خطابه های خود کوشش داشت مسلمانان را عمیقا مؤمن سازد که اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی مسلمانان را نجات و رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانی دارد.
5. مبارزه با استعمار خارجی
مبارزه با استعمار خارجی اعم از استعمار سیاسی که در مسائل داخلی کشورهای اسلامی دخالت میکرد و استعمار اقتصادی که منجر به کسب امتیازات ظالمانه و غارت کردن منابع مالی و اقتصادی جهان اسلام میشد و استعمار فرهنگی که به نوعی فرهنگزدایی از نظر فرهنگ اسلامی میپرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بیاعتقاد میکرد و بر عکس فرهنگ غربی را یگانه فرهنگ انسانی و سعادتبخش معرفی میکرد. تا آنجا که برخی روشنفکران مسلمان را معتقد ساخت که اگر شرقی میخواهد متمدن شود باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود، خطش خط فرنگی، زبانش زبان فرنگی، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگی، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفهاش، هنرش و اخلاقش همه فرنگی شود.
6. اتحاد اسلام
ظاهرا ندای اتحاد اسلام را در برابر غرب اولین بار سید جمال بلند کرده است. اگر چه بعضی نادر را پیشقدم دانستهاند. منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبی نبود؛ بلکه منظور اتحاد جبهه ای و سیاسی بود، یعنی تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر.
سید به مسلمانان هشدار می داد که «روح صلیبی» همچنان در غرب مسیحی، بالاخص در انگلستان زنده و شعلهور است. غرب علیرغم اینکه با ماسک آزادمنشی، تعصب را نکوهش میکند خود در دام تعصب «خصوصا تعصب مذهبی علیه مسلمانان» سخت گرفتار است.
7. دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعه اسلامی
سید جمال که می خواست مسیح وار بار دیگر روح اسلام راستین را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت اسلامی آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط مسلمین تلقی کرد.
8. مبارزه با خود باختگی در برابر غرب
مسلمانان در قرن سیزدهم هجری یا از آنچه در غرب میگذشت بیخبر بودند و یا اگر سفری به غرب رفته بودند و کم و بیش از آنچه در جهان پیشرفته غرب میگذشت آگاه بودند سخت مرعوب یا مجذوب آن بودند و از اینکه شرق اسلامی بتواند در برابر غرب مسیحی به نحوی چه به شکل رقابت و چه به شکل مبارزه قد علم کند مأیوس بودند.
سید جمال الدین و ایران
گذشته از این که سید در یک طرح کلی درد جامعه اسلامی را شناخته و در پی درمان آن بود، به ایران نظری ویژه و خاص داشت.
با توجه به هوش و ذکاوت ایرانیان امیدوار بود که فروغ بیداری بر این ملت پرتو افکند.
در نطق های هیجانی و شورانگیز خود پرده از مظالم شاه و اطرافیان او بر می داشت بخشی از یک خطابه شور آفرین او چنین است: «ای ایرانیان! ای برادران و هموطنان عزیز! تا کی باید این رخوت موذی شما را در خواب نگه دارد؟ دیگر خواب بس است. رخوت و سستی کافی است. سر بر آرید. چشمهایتان را بگشایید، به اطراف خود نظر افکنید و بنگرید که جهان چگونه متمدن گشته است.
شاه ما شاهنشاه نامیده می شد. و امروز تا بدان حد تنزل نمودهایم که همسایگان شمالی و جنوبی هم اکنون معتقدند که مملکت ما مستملک آنهاست و هر وقت بخواهند میتوانند آن را بین خود تقسیم کنند. در سراسر ایران یک کارخانه متعلق به خود نداریم. حتی پارچه لحاف ما هم از خارج وارد میشود. در تمام ایران تنها یک فرسخ راه آهن داریم که آن هم در دست روسهاست.»
سیدجمال طلایهدار راه بیداری و آزادی ملت ایران است و با توجه به معرفت دینی مردم ایران آنان را به حرکت و بالندگی فرا میخواند و علما و رهبران دینی را مشعلداران این راه میشناخت.
سیدجمال الدین در تاریخ ایران عامل ظهور تحولی شد و ملت ما را به راهی رهبری کرد که پس از آن در پیچ و خمهای آن راه به سوی زندگانی افضل گام بر میدارد و هر روزی انتظار دارد که به صورتی بهتر و حالتی برتر در آید.»
انتهای پیام/ 161