به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، رمان «ارادتمند، هیچ» در مدرسه جریان مییابد، در حیاط و کلاسها و بازیگران فعال، شاگردان کلاس سوم هستند، کلاس آقای اسد، معلم خوشتیپ و خاص و اهل ذوقی که دانش آموزانش را تشویق میکرد به نوشتن داستان.
امید داشت روزی، یکی از همین بچهها نویسنده شود و برای همه بگوید که اسد، مشوق او بوده است و چه کسی مستعدتر از هیچ؟ هیچ، شاگرد آرام و گوشهنشین کلاس بود. کتاب میخواند و سرش به کار خود گرم بود. با باقی دانشآموزها فرق داشت، درسش خوب بود، فکرش تا دوردستها میرفت، قلمش روان مینوشت و با وجود این، کمتر دیده و تشویق میشد.
هیچ همان شخصیتی است که نویسنده تلاش میکند از پس نگاهش به مخاطب بینش و آگاهی دهد. از قضا، اسم «هیچ» هم ابزار این کار است. آدمها وقتی به دنیا میآیند، همه هیچاند؛ اما تصمیمها، کارها و رفتارشان آنها را کمتر از هیچ یا همه چیز میکند.
شخصیت هیچ، چون کسی است که راه خود را یافته، میخواهد نویسنده شود. تلاش میکند. فرصتها را درمییابد و رفتارش، مشوق دیگران است. حضور کمرنگ و در عین حال اساسی هیچ در داستان، کشش ایجاد کرده و کتاب را برایمان خواندنیتر ساخته است.
در بخشی از این رمان آمده است: آقای اسد پرسید: «خودکارت چه رنگی بود؟»
پاکنهاد اجازه گرفت تا داخل جوراب برادرش را ببیند. همة خودکارهایش را از داخل جوراب برادرش درآورد و ریخت روی کتابش. ده خودکار آبی، سیزده خودکار مشکی، چهار خودکار قرمز، یک پاککن، سگک کمربند پدرش، نگین شکسته انگشتر مادربزرگش، گوشه یک اسکناس ده تومانی و... .
ـ یک... دو... سه... چهار... آقا اجازه، سبز بود.
پنج خودکار سبز که حالا شده بود چهار تا.
آقای اسد گفت: «بچهها، صفت یعنی کلمهای که با اون اسم رو توصیف میکنن؛ یعنی مشخصات اسم رو میگن. مثل سبز که اگه با خودکار که اسمه بیاد، میشه خودکار سبز. سبز صفتِ خودکاره. هرچی صفتهای یک اسم بیشتر باشه، اون اسم مشخصتره. اگه بخوایم خودکار پاکنهاد رو پیدا کنیم، باید صفتهای بیشتری از اون رو بدونیم؛ وگرنه کارمون سخت میشه.»
و نگاهش را به پاکنهاد داد و گفت: «تو یک صفت از خودکارت رو گفتی، ولی کافی نیست. صفت دومش رو بگو، بلکه پیداش کردیم.»
پاکنهاد گفت: «خودکار سبز گمشده.»
آقای اسد گفت: «و...»
ـ خودکار سبز گمشده من.
ـ و...
ـ خودکار سبز گمشده من بیچاره.
ـ و...
ـ خودکار گمشده من بیچاره مظلوم.
آقای اسد داد زد: «احمق!»
ـ خودکار گمشده من بیچاره مظلوم احمق بیگناه.
جوکار دست گرفت و گفت: «خودکار سبز گمشده پاکنهاد بیچارة مظلوم احمق بیگناه ته جویده بی گیره کم جوهر.»
آقای اسد به خودکار توی دستش نگاه کرد. سبز بود و ته آن را جویده بودند. گیره نداشت و جوهرش داشت نفسهای آخر را میکشید.
ـ این نیست؟!
پاکنهاد با شادی فریاد زد: «چرا خودشه. شما دزدیده بودید؟»
آقای اسد رنگش زرد شد، گوشهایش شُل شد، برق چشمانش رفت و با لبهایی آویزان سرش را کمی کج کرد روی شانهاش و جواب داد: «نه. کار من نبود. قسم میخورم.»
کلاسْ قبرستان آخر شب شد.»
گفتنی است «ارادتمند، هیچ» در نهمین دوره جشنواره امیرحسین فردی بهعنوان اثری تقدیری شناخته شد.
انتهای پیام/ 121