به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرمآباد، «اسماعیل سپهوند» در سیام مرداد سال ۱۳۴۹ در روستای شاهآباد از توابع بخش دهپیر شهرستان خرمآباد متولد شد. با مهاجرت خانوادهاش به معمولان از توابع شهرستان پلدختر، تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در این بخش گذراند.
در مقطع راهنمایی با راهیابی به کانونهای مذهبی فعالیت چشمگیری از خود نشان میداد. او شبها را در پایگاه مقاومت بخش معمولان به نگهبانی میپرداخت و روزها درس میخواند.
سال ۱۳۶۳ مخفیانه با یکیاز کاروانهای اعزام به جبهه همراه شد. وقتیکه کاروان به بهبهان رسید، اعضای کاروان متوجه حضور یک نوجوان کم سن و سال در داخل کاروان شدند و از رفتنش به جبهه ممانعت کردند اسماعیل با اندوه و ناراحتی به شهر و خانه خود باز گشت. اما این باعث نشد که اسماعیل دست از علاقه خود بردارد.
در سال ۱۳۶۴ با وجودیکه دو برادر دیگرش در جبهه حضور داشتند و به او گفته بودند که در خانه بماند و از پدر و مادرشان مواظبت کند، اما او طاقت نیاورد و به مناطق جنگی رفت و در عملیات والفجر۹ شرکت کرد.
اسماعیل در سال ۶۵ با شرکت در آزمون دانشسراها توانست به دانشسرای تربیت معلم بخش معمولان راه پیدا کند. او در همان سال نیز داوطلب اعزام به جبهه شد.
روزی عکسی را به پدرش نشان داد. پدر با دیدن عکس اسماعیل که در پس زمینهاش یک تابوت خونین که کبوتری بالای آن پرواز کرده بود، اشک در چشمش حلقه زد و پرسید: «پسرم چرا چنین زمینهای برای عکس انتخاب کردهای» اسماعیل در پاسخ گفت: «این عکس را برای زمانی گرفتهام که من نیستم و شهید میشوم و آن در اختیار شماست».
عملیات کربلای ۵ در ۱۹ دی ماه سال ۶۵ با رمز یا زهرا(س) با هدف انهدام ماشین جنگی عراق در منطقه عملیاتی شلمچه آغاز شد. اسماعیل در این عملیات با اشتیاق حضور یافت.
وصیت نامه شهید
«بسم رب الشهداء
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم یرزقون
مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
با سلام به پیشگاه حضرت ولی عصر (عج) و نائب برحقش امام امت خمینی کبیر و با سلام بر امت شهید پرور ایران و با سلام بی کران بر ارواح طیبه و مقدس شهداء کربلای ایران.
امت شهید پرور اولا من کوچکتر از آنم که بخواهم وظیفه شما را در قبال این انقلاب اسلامی بیان کنم ولی وظیفه است و باید انجام وظیفه نمود بنابراین تا می توانید پشتیبان ولایت فقیه باشید و همواره به رهنمودهای امام و آیت حق منتظری توجه کنید و رهنمودهایشان را سرلوحه کارهایتان قرار دهید و پیوسته امام و رزمندگان اسلام را دعا کنید.
ان شاء الله تا می توانید مسئله جنگ را جدی بگیرید و حضور در جبهه ها را فراموش نکنید زیرا این جنگ را صدام بر ما تحمیل کرده و باید این جنگ را تا نابودی صدام و حزب بعثه او ادامه داد تا آنجا که می توانید چه در جبهه ها و چه در پشت جبهه ها نقش منافقان و دشمنان قرآن را نقش بر آب سازید.
و در داخل با گروهکهای فاسد شديدة و قاطعانه برخورد نمایید و نگذارید که حرکتی مخالف با حرکت اسلامی داشته باشند و این را همیشه بدانید که کسانی که طالب صلح هستند دشمنان انقلابند. بنا به فرموده امام عزیزمان که فرمودند: صلح بين اسلام و کفر معنی ندارد و بدانید صلح با کافر موجب از بین رفتن اسلام و احکام قرآن خواهد بود.
و همواره راه شهدا را ادامه دهید و نگذارید که خون شهیدان پایمان شود و در آخر وصیتم به پدر و مادرم سفارش می کنم که ما امانتی بودیم در دست شما و حال اینکه شما باید این امانت را با روسفیدی به صاحب اصلیش همانا خدا پس دهید. پس در هنگام شهادتم مبادا مادرم شیون کند و یا سیاه بپوشد زیرا منافقان از این روش خوشحال می شوند و اگر می خواهید سیاه بپوشید برای امام حسین (ع) و علی اکبر و علی اصغر (ع) بپوشید.
خطاب به مادرم سفارش می کنم که مثل زینب (سلام الله عليه) صبور و شکیبا باشد. همانا که زینب (س) در مرگ شوهر و فرزندانش استوار و صبور بود.
مادر عزیزم در آن جهان آخرت باید با روسفیدی در مقابل حضرت زینب (س) بایستی پس در مرگ من ناراحتی و شیون مکن زیرا این راهی است که همه انبیاء ما در این راه رفته اند و در پایان اگر از من این بنده حقیر، کوچکترین قصوری یا ناراحتی دیده اید مرا ببخشید و مرا حلال کنید. شما را به خدا حلالیت مرا بطلبید. مادر و پدرم مرا حلال کنید زیرا من دیگر بین شما نمی آیم. مرا حلال کنید.
خداحافظ خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.»
انتهای پیام/