خواهر شهید «علی جمشیدی» در گفت‌وگو با دفاع پرس:  

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت

«سامره جمشیدی» گفت: علی هیچ وقت بحث ازدواج را پیش نکشیده بود اما خواهر بزرگترم و مادرم به او می‌گفتند دیگه وقت زن گرفتن علی است. حتی یک بار خواهر بزرگم از کربلا برای او چادر سفید و شلواری خریده بود.  
کد خبر: ۳۹۵۲۰۷
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۶ - 05May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، شهید مدافع حرم «علی جمشیدی» در پانزدهم آبان 1369 در خانواده ای مذهبی و محب اهل بیت در شهرستان نور چشم به جهان گشود و از همان کودکی تحت تعالیم پدر و مادر و اعضاء خانواده روحیه ای انقلابی پیدا کرد.

خانه دوم او پایگاه بسیج بود و در عرصه‌های مختلف جهادی فعالیت داشت. آن زمان که زمینه امر به معروف و نهی از منکر بود هیچ واهمه و تردیدی در اجرای این واجب الهی نداشت. وقتی مراد بسیجیان رسیدگی به محرومین را گوشزد کردند درقالب طرح‌های جهادی برای محرومیت زدایی در ساخت مسجد و خانه و... به مناطق جنوب شرق کشور اعزام شد.

عشق به شهدا او را به مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس کشاند و با عنوان خادم الشهدایی به زائران شهدا و راهیان نور خدمت می‌کرد. او تصمیم گرفت تا در جبهه فرهنگی شهر خود و ترویج روحیه ایثارگری موسسه شهدای گمنام را تاسیس کند.علی‌رغم همه دشواری‌ها با پشتکاری وصف ناشدنی فعالیت‌های چشمگیری در این زمینه داشت تا جایی که علمدار فرهنگی شهرستان نور بود. او فدایی ولایت فقیه بود؛ عشق به اهل بیت روح بی‌قرار او را به دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم زینب کبری علیهاالسلام رساند و عاقبت در هفدهم اردیبهشت 1395 مصادف با مبعث رسول الله (ص) در منطقه «خان‌طومان» سوریه به آرزوی دیرینه اش رسید وبه یاران شهید گمنام خود ملحق شد.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت

همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار با «سامره جمشیدی» خواهر شهید مدافع حرم «علی جمشیدی» به گفت‌وگو نشستیم که حاصل آن از نظرتان می‌گذرد.

یادداشت برداری از سخنان «آقا» کار همیشگی «علی» بود

«سامره جمشیدی» با بیان اینکه برادرم علی متولد 15 آبان ماه 69 بود و در زمان شهادت 25 سال داشت، گفت: علی کاردانی رشته معماری را که گرفت برای ادامه تحصیل به دانشگاه علمی کاربردی نوشهر رفت و در رشته مدیریت فرهنگی ادامه تحصیل داد.

وی در خصوص تغییر رشته شهید افزود: علت تغییر رشته شهید هم دغدغه فرهنگی بود که مقام معظم رهبری در بیانات‌شان عنوان کردند. همچنین با توجه به کمبود نیروی فعال فرهنگی، علی این رشته را انتخاب کرد تا سهمی در گسترش فرهنگ داشته باشد.

این خواهر شهید ادامه داد: علی عاشق رهبری بود و از مقام معظم رهبری به عنوان نائب امام زمان (عج) تبعیت می‌کرد. طوری که این عشق، علاقه و ارادت در رفتار و کردارش مشهود بود.

وی بیان کرد: یکی از برنامه‌های ثابت علی تجدید بیعت با آرمان‌های حضرت امام (ره) در 14 خرداد ماه بود که شرکت در این برنامه از نشانه‌های عشق و ارادت وی به نائب امام زمان بود.

«سامره جمشیدی» ادامه داد: گاهی اوقات عشق به ولایت، علی را در ایام فاطمیه و محرم نیز از نور به تهران می‌کشاند تا در دیدار عمومی همراه با مردم عزادار به حسینیه برود و از نزدیک بتواند مقام معظم رهبری را زیارت کند.

وی اضافه کرد: در کنار این ارادت، تقید خاصی داشت که حتما سخنرانی‌های مقام معظم رهبری را در ایام و مناسبت‌های خاص گوش بدهد و نکات مهم را یاداشت برداری کند.

خواهر شهید جمشیدی افزود: علی نکات مهم بیانات مقام معظم رهبری را در قالب بروشور، نشریه و کارت ویزیت در مناسبت‌های مختلف مذهبی در میان هیئت‌ها و اماکن مختلف توزیع می‌کرد.

وی اظهار کرد: علی از ته دل عاشق مقام معظم رهبری بود و دوست نداشت حرف ایشان روی زمین بماند؛ لذا در حد توان خود کاری می‌کرد که ارادتش را به ولایت فقیه نشان بدهد.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

حکایت درست کردن کارت جعلی افغانی که لو رفت

این خواهر شهید افزود: علی هیچ وقت بحث ازدواج را پیش نکشیده بود اما خواهر بزرگترم و مادرم به او می‌گفتند دیگه وقت زن گرفتن علی است. حتی یک بار خواهر بزرگم از کربلا برای او چادر سفید و شلواری خریده بود و بهش گفته بود برای دامادی ات خریدم. اگر کسی را در نظر داری بگو برایت آستین بالا بزنیم که علی همان جا دست خواهرم را کشید و در رفت که همان شد و ما هم دیگه پیگیری نکردیم.

«سامره جمشیدی» ادامه داد: از وقتی که بحث مدافعین حرم و سوریه به میان آمده بود، علی خیلی پیگیری کرد که به سوریه بره اما چون بسیجی بود با درخواستش موافقت نمی‌شد و می‌گفتند اولویت با پاسدارهاست. علی با ناراحتی برگشت و بعد از پیگیری‌های زیاد که از جاهای مختلف داشت، دید موفق نمیشه به تهران و مشهد رفت که از آنجا اعزام بشه که از آنجا هم به نتیجه نرسید.

وی همچنین گفت: حتی یک بار هم رفته بود با چند تا از افغان‌ها دوست شده بود و کارت ملی آنها را که دید برای خودش کارت جعلی افغانی درست کرد تا بتونه به تیپ فاطمیون ملحق بشه. موقع اسم نویسی متوجه شدند ایرانی هست و ثبت‌نامش نکردند و بعدش هم برادرم متوجه شد پیگیری کرد برای اعزام. خلاصه کارش برای اعزام درست شده بود که روح الله برادر دومی ام که پاسدار است و در تهران زندگی می‌کند، متوجه اعزام علی از طریق تیپ فاطمیون شد. بهش گفت فعلا دست نگه دار تا من از طریق قانونی پیگیر کار اعزامت بشم که با بچه‌های ایران اعزام بشی. و روح الله پیگیر کارش شد.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت

«علی» روی حرم بی بی خیلی حساس بود

وی در خصوص اعزام شهید به سوریه اظهار داشت: رفتن علی به سوریه چند تا علت داشت اول اینکه علی خیلی غیرتی بود البته نه از نوع منفی بلکه غیرتی از نوع مثبت. به جهت اینکه دیگه نمی‌توانست ببینه حرم حضرت زینب (س) در خطر باشه و علی به عنوان یک بچه شیعه هیچ اقدامی نکنه. خیلی روی این قضیه حساس بود. برای همین تلاش می‌کرد تا بره از حرم آل الله دفاع کنه و نذاره که حرم بی بی زینب (س) مورد تجاوز قرار بگیره.

این خواهر شهید گفت: بحث دیگه ای که مطرح است دفاع از مظلومه. اینکه توی خبرها و فضای مجازی پخش می‌شد که توی سوریه چه جنایت‌های هولناکی اتفاق می‌افته که زن و کودک و پیر و جوان بی گناه و مظلوم را به صورت فجیع‌ترین حالت قتل عام می‌کنند نمی‌تونست ببینه که این اتفاق‌ها نزدیک کشورمان بیفته و ما چشم و گوش‌مان را ببندیم که نه می بینیم و نه می‌شنویم و به ما ربطی نداره.

«سامره جمشیدی» بیان داشت: مسئله دیگه اینه که سوریه هم مرز کشور ماست و ما سابقه جنگ با عراق را داشتیم و اینکه بخواهیم صبر کنیم که داعش بیاد ایران و بعد ما از خودمان دفاع کنیم. چون بارها داعش در تمام مصاحبه‌هایی که داشت اعلام کرده بود که هدف ما ایران است. یعنی بعد از فتح سوریه به ایران خواهیم آمد. به خاطر همین مدافعین حرم رفتند تا دشمن را در زمین دیگه زمین گیر کنند قبل از اینکه بخواد بیاد توی ایران و آن خسارت‌های جنگ هشت ساله تکرار بشه. برای همین مدافعین حرم توی کشور دیگه جنگیدند که پای داعش به ایران باز نشه و همه اینها دست به دست هم داد که علی برای دفاع از حرم رفت به سوریه.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

چشم پاکی علی زبانزد همگان بود

وی افزود: یکی از ویژگی‌های اخلاقی علی آقا این بود که بسیار چشم پاک بود و در برخورد با نامحرم سرش را بالا نمی‌آورد. حتی در برخورد با فامیل‌های خودمان که نامحرم بودند وقتی سلام علیک می‌کرد سرش پایین بود و به چهره شخص مقابل نگاه نمی‌کرد.

خواهر شهید جمشیدی گفت: یکی دو بار اتفاق افتاد که من و دوستم را از سر خیابان سوار کرد و رسوند. دوستم می‌گفت: من هیچ وقت ندیدم علی آقا سرشو بلند کنه و به چهره من نگاه کنه. این چشم پاکی علی زبانزد همگان بود. علی خیلی چیزها رو رعایت می‌کرد. حتی دقت رفتاری که داشت این بود که هیچ وقت توی خیابون لباس آستین کوتاه نمی‌پوشید. حتی موقع باز کردن در حیاط رعایت می‌کرد و آستین کوتاه دم در نمی‌رفت.

وی ادامه داد: احترام بزرگترها را به شدت نگه می‌داشت. صداشو بلند نمی‌کرد. خوش اخلاق بود. خیلی خیلی اهل کار خالصانه بود.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

قسمم داد کسی نباید از حضورش در مناطق محروم باخبر بشه

وی در خصوص علاقمندی شهید به خدمت به محرومین گفت: علی آقا هشت سال تابستان پی در پی به مدت 45 روز به اردوهای جهادی در مناطق دورافتاده روستاهای سیستان و بلوچستان می‌رفت و اصرار به این داشت که کسی از این رفتن باخبر نشه. حتی قسمم می‌داد که راضی نیستم کسی از حضور من در مناطق محروم چیزی بدونه.

«سامره جمشیدی» افزود: حتی زمان نزدیک به عید که می‌شد تا پایان تعطیلات عید به عنوان خادم شهدا می‌رفت مناطق عملیاتی. موقع رفتن می‌گفت دوست ندارم کسی بدونه که من تعطیلات کجا هستم. یعنی اینکه خالصانه و برای خدا کار می‌کرد. این یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی علی آقا بود.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

«علی» می‌خواست گمنام بمونه

وی گفت: من فکر می‌کنم دو عامل مهم شهادت علی آقا یکی اخلاص در کار و دیگری تلاش و خستگی ناپذیری که داشت؛ علی واقعا خستگی ناپذیر بود. یعنی بچه خواب نبود. بعضی وقت‌ها صبح می‌رفت بیرون ساعت 2 نصف شب می‌اومد و دوباره صبح اول وقت می‌رفت. اکثر مواقع اینطوری بود. همیشه هم دنبال کار فرهنگی و بسیج بود.

این خواهر شهید ادامه داد: یک موسسه ای هم با بچه‌های مذهبی و جوان توی شهرستان نور تأسیس کرده بود به نام موسسه که موسس این مدرسه خود علی آقا بود. ولی هر بار که توی جمعی وارد می‌شدند اگر کسی می‌پرسید مسئول شما کیه؟ به هیچ عنوان خودش را معرفی نمی‌کرد، می‌گفت: اینجا همه مسئولیم. یعنی با تواضع و فروتنی که توی رفتارش داشت و هیچ وقت اهل ادعا نبود که منیت توی کارش داشته باشه. توی کارهای مذهبی و فرهنگی شهر دنبال کار نو و ابتکاری بود. عاشقانه شهدای گمنام رو دوست داشت و می‌خواست همیشه کار کنه ولی اسمی ازش نباشه حتی امضاهای این چند سال آخرش تغییر کرده بود و یک بار که امضاشو دیدم نوشته شهید گمنام.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

مدیر مدرسه شهادت «علی» را از من پنهان کرد

وی افزود: علی آقا شب جمعه که مصادف با روز مبعث پیامبر بود به شهادت رسید. خبر شهادتش را من روز بعد شنیدم. به این نحو که من چون توی بسیج دانش آموزی فعالیت می‌کردم و شورای حوزه بودم. اون روز ساعت 8 و نیم اینا رفته بودم بسیج دانش آموزی. داخل اتاق نشسته بودم که صدای همکارا که توی سالن حرف می‌زدند به گوشم می‌رسید. شنیدم یکی گفت: نور اولین شهید مدافع حرم رو تقدیم کرد. این صحبت‌ها به گوش می‌رسید ولی کسی اسمی از این شهید نمی‌برد. منم تا از اتاق بیرون می‌رفتم ببینم کیه و موضوع چیه؟ کسی رو نمی‌دیدم. تا اینکه دو سه بار این قضیه تکرار شد.

خواهر شهید جمشیدی اضافه کرد: من به برادرم که تهران هست زنگ زدم ازش پرسیدم قضیه شهید چیه؟ مثل اینکه نور شهید داده. داداشم گفت: نه خبری نیست. با اینکه می‌دونست ولی نمی‌خواست به من بگه. من پیش خودم گفتم پس این قضیه صحت نداره و پیگیر نشدم. تا اینکه بعد از چند دقیقه دیدم یکی از فرماندهان بسیج مدارس که حالا مدیر یکی از مدرسه‌ها هم بود اومد داخل دفتر بسیج و گفت: میگن نور شهید مدافع حرم داده. شنیدید؟ حالا اون خبر نداشت من خواهر علی آقا هستم. علی آقا هم توی بسیج دانش آموزی شورای حوزه بود. از منم پرسید تو خبر داری؟ گفتم: نه. کیه؟ گفت: این آقایی که اینجا بود؛ همین آقای جمشیدی. گفتم: علی جمشیدی؟ یکی بهش اشاره کرد که ایشون نمی‌دونه. بعد سریع حرفشو خورد و گفت من اشتباه کردم و سریع رفت.

وی ادامه داد: من دوباره با برادرم آقا روح الله تماس گرفتم. گفتم: آقا روح الله مثل اینکه خبرهایی هست اینجا. الان یکی اومد گفت: علی شهید شد. داستان چیه؟ صحت داره یا نه؟ خیلی جاها پخش شده این خبر. آقا روح الله به من قسم داد و گفت: امیدوارم صبر و تحملش را داشته باشی. علی آقا شهید شده. ولی فقط توی فضای مجازی عکس و خبرش اومد هنوز به صورت رسمی اعلام نشده. به کسی چیزی نگو تا ما مطمئن بشیم. پیگیر بشیم که من به همه خبر میدم. اینو که گفت: دیگه نمی‌دونم تلفن چجوری قطع شد. سریع رفتم خونه. خونه کسی نبود. نمی‌دونستم چیکار کنم؟ پدر و مادرم سر زمین کشاورزی بودند و آخرین روز کاری‌شون توی زمین بود. بعد از چند دقیقه آقا روح الله خودش تماس گرفت با اعضای خانواده. به داداش بزرگ و خواهرام اطلاع داد و همه اومدن خونه.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

آخرین دیدار من و «علی» ساده گذشت

این خواهر شهید افزود: آخرین دیدار من و علی آقا همین شبی بود که علی آقا داشته از نور می‌رفت به سمت تهران. داستان به این صورت بود که چون بارها علی آقا پیگیر رفتن سوریه بودند و هر دفعه قبول نمی‌کردند. یک بار دقیقا سال 95 بود که ایشون راهیان نور بود. بعد از راهیان نور برگشت اون سال خواهر و برادرم اینا گفتند شما هر سال سیزده بدر نیستی. امسال بیا باش. بچه‌ها دوست دارن دایی شونو ببینن ایام عید. علی آقا اون سال 12 فروردین از راهیان نور برگشت بعد از 13 بود و فردا شبش که خبر می‌رسه که از مازندران به سوریه اعزام نیرو دارند و آقا روح الله از طریق یکی از پاسدارهای مازندرانی متوجه اعزام شد و به علی آقا زنگ زد و گفت: شما هم برو ساری و با بچه‌های ساری که به تهران میان از طریق فرودگاه تهران با هم اعزام بشین. علی آقا گفت: من چند بار رفتم منو راه ندادن. علی آقا تلفنی به مسئول اعزام گفت. واسه همین به داداش روح الله گفت: من میام تهران و با تو میرم پیش اینها. آقا روح الله ازش خواست که امشب راه بیفته تا فردا تهران باشه که همون شب علی آقا راه افتاد.

خواهر شهید جمشیدی افزود: وقتی خواست بره نگفت که بحث سوریه هست و ایشون هم میخواد بره تهران. زمان رفتن به ترمینال زنگ زد که 12 شب برای تهران ماشین هست. به من گفت: سامره من دارم میرم تهران. گفتم: علی آقا یه دفعه؟ چون زمان رفتن‌شون مامان و بابا خواب بودن و من بیدار بودم. گفت: یه کاری تو تهران برام پیش اومده دارم میرم زود برمی‌گردم. منم همین‌جوری خیلی معمولی باهاش خداحافظی کردم و علی آقا رفت.

حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی «علی» خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت// سلام این خبر عکس دیگه ای هم دارد یا منتشر کنم //

خداحافظی تلفنی «علی» با پدر و مادر

وی اضافه کرد: علی اگه نگفت به خاطر این بود که اعزامش قطعی نبود. پیش خودش فکر می‌کرد دوباره برش می‌گردونن. واسه همین نگفته بود. ساعت 12 شب حرکت کرد و ساعت 5 صبح رسید به شهرکی که داداش روح الله زندگی می‌کنه. اونجا مزار هشت شهید گمنام داره. علی نمازصبح شو سر مزار شهدای گمنام خوند. صبحانه رو خونه برادرم خورد و با برادرم به محل استقرار بچه‌ها برای اعزام میره. وقتی اسمش رو برای رفتن خوندند و مطمئن شد رفتنی شده با پدر و مادرم تماس گرفت و خداحافظی کرد.

وی گفت: البته اجازه رفتن رو چند ماه قبل گرفته بود. مادرم اول با رفتنش مخالف بود. می‌گفت: تو همین جا توی ایران کار فرهنگی می‌تونی بکنی دست جوونا رو می‌تونی بگیری و به راه راست هدایت کنی. ولی علی می‌خواست مامان رو راضی کنه می‌گفت: چرا زمانی که محرم میشه شما میرین عزاداری شرکت می‌کنین و می‌گین ای کاش ما اون زمان بودیم و نمی‌ذاشتیم حضرت زینب (س) رو به اسارت ببرن. نمی‌ذاشتیم اون همه بلا سر اهل بیت بیاد. نمی‌ذاشتیم امام حسین تنها بمونه. الانم همون زمانه واقعا. الانم باید این اجازه را به من بدید که ما بریم دفاع کنیم و نذاریم اون جنایت‌ها اتفاق بیفته. مادرم با حرف ایشون راضی شد. پدرم که رضایت داده بود؛ حتی وصیت نامه شو. علی آقا 17 اردیبهشت که شهید شدند وصیت نامه‌شون برای دی ماه 94 است. یعنی کارهاشونو انجام داده بود و تا آن زمان اعزام شده بود و بعد از 33 روز که از رفتنش می‌گذشت به شهادت رسید.

گفت و گو: حدیثه صالحی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها