وظیفه هر مسلمانی است که از دین و کشور خود دفاع کند

شهید «داود جباری دانش» در وصیت‌نامه خود می‌نویسد: از امت حزب‌الله تقاضا دارم که نگذارید چراغ جنگ خاموش شود، هر مسلمان وظیفه دارد که از دین خود و از قرآن و کشور خود دفاع کند.
کد خبر: ۳۹۵۴۵۰
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۸ - 07May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، «داود جباری دانش» در اول فروردین‌ 1344 در تبریز متولد شد. وی پس از طی کردن دوران تحصیل در دبیرستان عازم جبهه‌های جنگ شده و نتوانست سال آخر تحصیل را به اتمام برساند. داود پس از حضور در جبهه و در حین دفاع از میهن اسلامی در مقابل دشمن در تاریخ هفتم اسفند 1362 در عملیت خیبر به درجه رفیع شهادت نائل شد.

زندگی‌نامه شهید:

«داود جباری دانش» اول فروردین 1344 در شهر تبریز و در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی خود را در مدرسه نظامی شهید شکوهی سپری کرد. دوره راهنمایی را در مدرسه اروندرود شهید «حقیقی» فعلی و متوسطه را در دبیرستان دهخدا ادامه داد. سال آخر تحصیل را به علت اعزام به جبهه نتوانست در این مدرسه ادامه دهد و امتحانات آن‌ را به صورت شبانه در دبیرستان فردوسی تبریز گذراند.

سال 1361 اولین اعزام خود به جبهه‌های حق علیه باطل را تجربه کرد و در عملیات رمضان نیروی گردان امام حسین (ع) لشکر 31 عشورا بود.

اعزام بعدی او مصادف با عملیات والفجر مقدماتی بود. سومین اعزام داود به همراه برادرش، در عملیات خیبر رقم خورد. از مهرماه سال 1362 به جمع نیروهای واحد اطلاعات لشکر 31 عاشورا ملحق شد. در منطقه گیلان‌غرب (موقعیت کاسه‌گران)، آموزش‌های تخصصی اطلاعات را گذرانده، در تیم محمد محمدی در منطقه قصرشیرین به شناسایی مواضع دشمن پرداختند.

در عملیات خیبر، به همراه چند تن از همرزمان خود از جمله «میر ابوالفتح میراحمدیان»، «ایوب قرجه‌ای»، «عباس شتربانی» و چندین نفر دیگر که هدایت گردان امام حسین (ع) لشکر 31 عاشورا را از جزیره مجنون به منطقه طلائیه برعهده داشتند، به شهادت رسیدند.

خاطرات مادر شهید

داود و یونس باهم راهی جبهه بودند که در حال بستن بند کفشش برگشت و به من گفت: مادر اگر من شهید شدم، جنازه‌ام را خودت توی قبر بگذار.

خندیده، گفتم: من از مرده می‌ترسم. مگر هرکس به جبهه می‌رود، باید شهید شود، پس این مملکت را چه کسی اداره خواهد کرد؟!

داود برگشت و به برادرش گفت: اصلا چطوره برویم و جنازه‌های‌مان هم پیدا نشود.

رفت و دیگر برنگشت تا اینکه بعد از 13 سال (بعد از پایان جنگ) پیکر مطهرش (یک جفت پوتین و چند تکه استخوان که یک تکه از استخوان‌های کاسه سرش بود) در سال 1375 توسط گروه تفحص کشف و به وطن بازگردانده شد. من با دستان خودم در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز به خاک سپردمش تا به وصیتش عمل کرده باشم.

فرازی از وصیت‌نامه شهید

حمد و سپاس خدایی را که این‌گونه رهبری را و این نعمت بزرگ را به ما ارزانی داشت و ما به وسیله این رهبر از زیر چکمه‌های استعمار شرق و غرب و از فساد و تباهی رها شدیم و به سوی آگاهی و کمال قدم گذاشتیم. خدایا، اولین خواسته بنده از تو این است که به رهبرمان، نورچشم‌مان، سلامتی و طول عمر باعزت عنایت فرمایی.

اینک سخنی با ملت شریف ایران دارم که امام را تنها نگذراید. از اوامر ایشان اطاعت کنید و از انقلاب و جمهوری اسلامی دفاع کنید. از امت حزب‌الله، خصوصا از همسنگران عزیزم در پایگاه، تقاضا دارم که نگذارید چراغ جنگ، خاموش شود. هر مسلمان وظیفه دارد که از دین خود و از قرآن و کشور خود دفاع کند.

خانواده‌های شهدا را از یاد نبرید و مواظب آن‌ها باشید. کاری نکنید که دل خانواده شهدا بشکند که در روز محشر نمی‌توانید، جوابگو باشید. شهادت ارثی است که از مولای‌مان که زندگی را عقیده و جهاد می‌دانستند به ملت شریف ما رسیده است. ما نیز با آغوش باز و با آگاهی کامل در این راه قدم گذاشته‌ایم و پذیرفته‌ایم و تا آخر هم خواهیم ایستاد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار