به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، «حسن نوابی» هفتم فروردین۱۳۴۲، در روستای انگشته از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش اسدالله و مادرش سارا نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سیام دی ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
حسن در دست نوشتهاش در این خصوص مینویسد:
بسم الله الرحمن الرحيم
«جهاد دری است از درهای بهشت که مخصوص اولیای خداست». این کلام امام علی (ع) که در نهج البلاغه می درخشد گویای بسی رازهاست.
جهاد دری است از عشق و ایمان و معنویت که موجب قرب به خداوند میشود. دری که فقط به روی اولیای خاص خداوند باز میشود. «باب فتحه الله لخاصه اولیائه.»
عبور از این در و ورود به بلده طیبهی قرب خداوندی کلیدی می خواهد. آن کلید چیزی نیست جز ایثار، وارستگی، حریت، از خود گذشتگی، خداخواهی، و شهادت طلبی، کسی می تواند از این خط عبور کند که از خاکریز «خود» گذشته باشد.
شکستن حصارهای خود پرستی، خودخواهی، عافیت جویی، رفاه طلبی، علاقه به ظواهر زندگی، ترس از مرگ، محبت مال و مقام، جاذبهی شهرت، شکم پرستی، کار آسانی نیست. نیرویی عظیم از اخلاص و ایثار را می طلبد. این گونه است که انسان فاني في الله و باقی بالله میشود و قهرمان واقعی کسی است که در این میدان خط شکن باشد و برهواهای نفسانی چیره گردد.
این حصارهای شیطانی مانع گشودن در جهاد و ورود به شهر شهیدان است. رزمندهی اسلام باید خيبرهای ابلیسنشین را فتح کند. باید این کمینگاه های دنیازدگان و وسوسه گران را با سلاح عشق و شهادت بگشاید.
شب حمله، شب شکستن این خطهاست. پیش از شکستن خط دشمن ظاهر باید خط دشمن درون را شکست. باید این سیمهای خاردار نفس را با انبردست ایثار و خداجویی برید.
شب حمله، شب شکستن آیینه های فریبنده ای است که وابستگی به زندگی دنیایی را زیبا، جلوهگر میکند. کسی که در شکستن این خطها ناتوان باشد. در شکستن خط دشمن در جبهه های غرب و جنوب هم ناتوان است. کسی که نتواند بر نفس اماره ی خود غلبه کند، نمی تواند فاتح فاو و قهرمان مهران شود.
آن کس که در پیچ و خم جهاد با نفس و فراز و نشیب ها ستیز با خودخواهی و دنیا طلبی گرفتار است. چگونه از پس عمل در ارتفاعات چند هزار متری و تپه های استراتژیک بر می آید؟ چگونه میتواند از آنها بگذرد میدان دل رزمنده چون دریایی متلاطم است. چه کسی می تواند بر این تلاطم تسلط یابد؟ چه کسی مرد این میدان است؟ چه کسی مرد جانبازی است؟ بیشک، کسی که از خویشتن خویش گذشته باشد.
باید نفس را زیر پا گذاشت تا با قامتی بلند به نظاره ی افقهای دور دست ایستاد. باید تن را نردبان عروج جان کرد. باید بدن را چاشنی حرکت و پرواز روح کرد. کسی که خود را بخواهد خدا را نخواهد طلبید. کسی که عشق به خدا و رضای او نداشته باشد در میدان خطر و معرکهی فداکاری و ایثار گام هایش لرزان خواهد بود. انسان زندگی خواه شهادتطلب نیست. کسی که بر محبت پدر، مادر، زن و فرزند غلبه نکند، بر جاذبه ی خانه، فامیل، درآمد و پس انداز فائق نشود، کسی که اسیر ماشین و موتور و دکه و دکان باشد. آن که در بند مقام، دوست، قیافه آرایی، شیک پوشی، خواب و خورد و استراحت و آسایش و رفاه گرفتار باشد، آن کسی که از قید این تعلقات و از رنگ این تمنیات آزاد نشود و بر آنها غالب نیاید، نمی تواند بر صدامیان متجاوز هم غالب شود. چرا که این وابستگیها هرکدام صدام های درونی هستند که صدها دام برای اسارت جان و روان گستردهاند. کسی که اسیر خویش است. اسیر دشمن است. چرا که نفس، دشمن نیرومندی است که دل کمین گاه اوست.
سختیهای مبارزه و قتال چشم رزمندهی ضعیف النفس را که خود را نساخته، ضعیف تر می کند. یک رزمنده پیش از رویارویی با سپاه دشمن ممکن است با انبوهی از وسوسه ها برخورد کند. او قبل از عبور از میدان مین با دامهایی که شیطان پیش پایش گسترده روبه روست. برود یا بماند؟ اگر برود چه خواهد شد؟ اگر بماند چه؟ هریک از این وسوسه ها خاکریزی سخت گذر است. لحظات پیش از حمله سراسر جدال است. جدال میان خواسته های متعدد و متضاد. جدال بر سرماندن یا رفتن. هر نوع تصمیمی که در این لحظه ها گرفته میشود بستگی به نفس دارد.
آزاد مردانی که شیرینی آزادگی را چشیده اند و به حریت رسیده اند در چشم انداز جهاد خویش آینده ای روشن را در ابدیتی با شکوه، قرب حق تعالی را می بینند. اینان در آینده ی خود رفاقت با شهیدان و صدیقان را می بینند.
خون نگاران جبهه ها، دنیا را به تحیر وا داشتهاند. اگرچه چشم بسیاری از دنیازدگان از دیدن صحنه های حماسه و ایثار ناتوان است. آری پرندگان خونین بال میدان های نورانی، از این دنیا بریده اند، اهل این دنیا نیستند.
انتهای پیام/