وصیت نامه شهید «حبیب الله قربانی»؛

تنها آرزویم این است که در راه وطنم بجنگم و برای آزادی او حتی از جان هم می‌گذرم

در فراز از وصیت نامه شهید «حبیب الله قربانی» آمده است: تنها آرزویم این است که در راه وطنم بجنگم و برای آزادی او حتی از جان هم می‌گذرم، اگر شهید شدم دوست دارم که جنازه ام را به زادگاهم ببرید و در کنار بچه‌هایی که از همکلاسی‌های من بودند به خاک بسپارید.
کد خبر: ۳۹۷۱۲۴
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۳۶ - 17May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم‌آباد، «حبیب الله قربانی» در یک بهمن سال ۱۳۴۶ در یک خانواده‌ای مذهبی و متدین در شهرستان ازنا چشم به جهان گشود. با پشت سر گذاشتن دوران شیرین کودکی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را تا دوران راهنمایی سپری کرد.

بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید ادب، دستگیری و کمک به مستمندان و بیچارگان بود.

در سال آخر دوران راهنمایی از طرف بسیج و به طور داوطلبانه به جبهه اعزام شد و به مدت سه ماه به عنوان بسیجی در جبهه فعالیت داشت. سپس در سال ۱۳۶۵ راهی خدمت سربازی در ارتش جمهوری اسلامی ایران شد. سرانجام این شهید بزرگوار در سی آذر سال 1366 در جبهه‌ی فکه بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحيم

 اول کلمه را با نام خداوند منان و متعال شروع می کنم و بعد خدمت همگی دعا و سلام می رسانم. امیدوارم که حالتان خوب باشد. اگر دیگر مرا ندیدید حلالم کنید.

پدر و مادر و خواهران در نبود من در خانه و زندگی خود ناراحت نباشید و می دانم تا حالا که پیش شما زندگی می کردم همیشه سر بار شما بودم و از این لحاظ می بخشید که من حتی کاری که در حقیقت باعث راحتی و آسایش شما باشد را انجام نداده ام. میدانم که در نبود من تا چند صباحی امکان دارد که زندگی به شما سخت بگذرد ولی آمریکا دشمنان ما و میهن ماست، من به آرزوی دیرینه ای که داشتم رسیدم.

تنها آرزویم این است که در راه وطنم بجنگم و برای آزادی او حتی از جان هم میگذرم، اگر شهید شدم دوست دارم که جنازه ام را به زادگاهم ببرید و در کنار بچه هایی که از همکلاسی های من بودند به خاک بسپارید.

در ضمن مقداری پول در دفترچه ی بانکی خود دارم. آن پول ها را بگیرید و به مستمندان بدهید. دلم میخواهد اتاقم را خالی نگذارید و به خیرالله بگویید در اتاقم بنشیند. دوست دارم که اتاقم خالی نماند.

نه به کسی بدهکار هستم و نه طلبکار. دوست داشتم پس از اتمام خدمتم کاری پیدا کنم و خانواده ام را که در آن وضع سخت قرار گرفته اند نجات بدهم و در آخرین روزهای زندگیم یار و یاور پدر و مادر عزیزم، بشوم. ولی میبینم که خودم زودتر از شما کوله بارم را بسته ام.

چیزی برای وصیت ندارم و آخرین حرفم این است که اگر بدی و خوبی از من دیدید فقط می خواهم که حلالم کنید. آری پدر و مادر می دانید که فرزند شما امانتی بود که از خدا در دست شما بود که باید آن امانت را به صاحبش بر می گرداندید. پس چه بهتر که در این راه امانت خود را بدهید که اجر و ثوابی هم دارد. برای من زیاد ناراحت نشوید و اشک نریزید.

و از برادرانم می خواهم که سنگر مرا خالی نگذارد و اسلحه ی من را زمین نگذارید. اسلحه ام را بردارید و سنگر من را پر کنید. همیشه امام عزیزمان را دعا کنید و او را تنها نگذارید.

از خدا میخواهم که صبر و طاعتی به شما بدهد تا در مرگ من ناراحت و عزادار نباشید و همیشه خوش و خرم باشید، زیرا که خوشحالی شما در برابر دشمنان اسلام و میهن باعث ناراحتی و افسردگی آنها است خدای ناکرده درس را ترک نکنید.

آرزوی موفقیت و شادکامی برای همگی دارم. دیگر عرضی ندارد همگی را به خدای بزرگ میسپارم. فقط اگر مرا ندیدید حلالم کنید.

با تقدیم احترام سرباز تکاور حبیب الله قربانی امام را دعا کنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها