به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، سید «منصور محمودی» بیست و نهم شهریور سال 1343 در شهرستان بروجرد متولد شد. وی پس از سپری کردن دوره طفولیت، در سن هفت سالگی در دبستان ثبت نام و مشغول تحصیل شد.
وی در زمان اوج گیری تظاهرات جوانان انقلابی بروجرد در سال های 56 و 57 با توجه به سن کمش به جمع انقلابیون پیوست و در راهپیمایی ها شرکت کرد.
سید منصور سال دوم راهنمایی بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) به پیروزی رسید. بعد از پیروزی حضرت امام (ره)، ایشان در کنار سایر انقلابیون به پاسداری از انقلاب پرداخت. روزها در کلاس درس حاضر می شد و شب ها در کوچه و خیابان های شهر به نگهبانی می پرداخت تا بتواند عرصه را بر معاندین انقلاب تنگ کند.
سی و یکم شهریور سال 1359 عراق به مرزهای ایران اسلامی حمله کرد. سید منصور از وضعیت به وجود آمده بسیار ناراحت و منتظر فرصتی بود تا به مقابله با دشمن بپردازد. در نهایت بار سفر را بست و طی یادداشتی خانواده را این چنین از تصمیمش مطلع کرد. پدرعزیزم من برای حفظ دین، شرف و میهنم به جبهه رفتم، خواهش می کنم دنبال من نیایید.
عملیات خیبر در شرف انجام بود، لذا به منظور تقسیم و در نتیجه تضعیف توان رزمی و انحراف فرماندهان عراقی از عملیات اصلی، عملیات والفجر6 در منطقه عملیاتی تنگه ی چزابه و چیلات طراحی و برنامه ریزی شد. تیپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) با هشت گردان از جمله گردان های انبیا، ثارالله و ابوذر در این عملیات شرکت کرد. این عملیات در نیمه شب مورخ دوم اسفند سال 1362 با رمز «یا زهرا(س)» در جنوب دهلران آغاز شد و نتیجه ی آن، جاده مرزی تدارکاتی منطقه چیلات و در ارتفاع آزاد، تجهیزات بسیار زیادی از دشمن منهدم و صدها نفر از عراقی ها کشته و زخمی شدند.
او در تاریخ هشتم اردیبهشت سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و در اسفند سال 1362 به عنوان مسئول دسته ی تخریب تیپ ۱۵ امام حسن (ع) در عملیات والفجر 6 شرکت نمود.
سید منصور پس از بیست و سه ماه و 10 روز خدمت در مناطق عملیاتی در هشتم اسفند سال 1362 در هنگام عملیات والفجر6 بر اثر اصابت ترکش به سرش، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید
خدایا توفیق توبه را قبل از مرگ به من عطا کن، عمری گناه کردم، عمری دروغ گفتم، عمری ریا کاری کردم، عمری شکر نعماتت را به جا نیاوردم و حالا به جلالت قسم که شرمنده و پریشانم، از تو طلب آمرزش می کنم
ای خدا هر انسانی، هر موجودی روزی میمیرد، تو را قسم میدهم به رسول خودت خاتم انبیا، مرگم را در راه خودت قرار بده راهی که تمام امامان رفتند، آقایم علی(ع) رفت، مولایم حسین(ع) رفت.
مگر ما نمی دانیم که دیر یا زود باید از این دنیا برویم مگر جز اعمال خود چیز دیگر را می توانیم ببریم. خدایا من که عملی ندارم، پس چکار کنم.
خدایا چشم به بخشش تو دوخته ام و از گذشته های خود پشیمانم. چشم امید به جدم دوخته ام تا شاید او بیاید و مرا شفاعت خدایا توفیق توبه را قبل از مرگ به من عطا کن، ای مردم الان که جنگ است و مملکت ما درگیر این جنگ، چرا کمی به خود نمی آیید و از مملکت خود دفاع نمی کنید.
ای خواهران، برادران مادران و پدران منظور من آنهایی هستند که هنوز هم برخلاف فرمایش قرآن مجید و امام عزیزمان قدم برمیدارند.
وصیت ها را بخوانید، قرآن، حدیث و روایت ها را بخوانید. به سخنان مسئولان جمهوری اسلامی گوش کنید.
برادران عزیزی که به جبهه نیامده و یا یکی دوبار آمده اید، بدانید که جبهه ها از حوزه های علمیه هم بهتر شده است.
الان که به یاری خداوند قسمت شده که بیشتر در جبهه ها باشم، بسیار خوشحالم، فقط ناراحت از این که بیشتر دوستانم در کنارم شهید شده اند و من سعادت نداشتم. اگر اسیر شدم ناراحت نشوید، چون آن هم محلی است برای آزمایش، ولی این را بدانید که مگر مسلمان نباشم که اجازه دهم دست عراقی به دستم برسد.
انتهای پیام/