به گزارش دفاع پرس، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده سرگرد مجتبی جعفری است:
شبها چون زود در را می بستند، زمان دیر می گذشت. شبی فریدون بچه ها را صدا زد و گفت: بهرین کار برای گذراندن وقت، گل بازی است!
شاید بیست نفری می شدیم که شروع کردیم. نیمه شب بود که بازی تمام شد. وقتی آمدم در آسایشگاه، ابوالفضل خوابیده بود. صدایش کردم و گفتم: جبران بی خوابی های منطقه را می کنی ... و او خندید و دوباره به خواب ادامه داد. حمید، مشغول نوشتن روی سنگ ها بود و گاهی گلدوزی روی پیراهن جبهه اش را ادامه می داد. او با نخ های لنگی که در الرشید پیدا کرده بود، گلدوزی می کرد. دراز کشیدم و با چشمانی نیمه باز، سقف سلول را جستجو می کردم. یکی آهسته گفت: فلانی، رفتی ایران، سلام مرا هم برسان ...
صبح آن روز، با صدای سوت بیدار شدیم. نجوای تعریف خواب ها، سلول را فرا گرفت. اکثریت خواب دیده بودند؛ خواب های جالب و شنیدنی و گاهی هم تاسف بار و ناامید کننده!
بعد از بیداری، یکی از گروه ها، مسئولیت انجام کارهای عمومی را به عهده می گرفت که این کار با خالی کردن سطل ادرار که معروف به سطل تی ان تی بود، شروع می شد.
آب های کثیف را خالی می کردند، غذا را می گرفتند، ظرف های کثیف را می شستند و گاهی که دسر می آمد، آن را تقسیم می کردند. دسر معمولا خیارهای پلاسیده ای بود که به هر نفر، نصف و گاهی یک خیار می رسید. و دو عدد نان شبیه نان ساندویچی، اما کوچک تر و با کیفیتی پایین تر به نام سمون و ناهار معمولا یازده تا سیزده قاشق برنج بود.
برای جلوگیری از هر گونه بی عدالتی در تقسیم جیره، قرعه کشی بهترین روش بود. وقتی مقسم جیره را به قسمت های مساوی تقسیم می کرد، یک نفر پشت می ایستاد و مقسم دست روی یک قسمت می گذاشت و می پرسید این مال کی و او جواب می داد فلانی. همه چیز قرعه کشی می شدو بدین ترتیب، کمتر اعتراض.
مدتی گذشت و آرام آرام با محیط اردوگاه خو می گرفتیم و بعد از انجام کارهای تزیینی روی سنگها عمده ترین فعالیت ها، درباره بالا بردن کیفیت و کمیت غذا بود. کم بودن غذا همیشه احساس گرسنگی را در ما زنده نگه می داشت؛ به شکلی که انتظار برای آمدن غذا برایمان عادت شده بود. شوربای صبح که برای پنجاه نفر می آوردند، به سختی ده نفر را سیر می کرد و غذای ظهر که غذای عمده به حساب می شد نیز به همین شکل بود و شب به ندرت غذا به سه قاشق می رسید. استفاده از تکه های خمیر نانها، اولین اقدام برای بالا بردن میزان غذا بود. ابتدا این خمیرها را با چوب های درازی روی آتش کباب کرده، می خوردیم و بعداز مدتی، آنها را پودر و خشک می کردیم و سپس روی آتش تفت می دادیم و قاطی برنج ظهر می کردیم، یا با شکر مخلوط می کردیم و به جای بیسکوییت می خوردیم!
منبع:سایت جامع آزادگان