به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرمآباد، «على مروت سگوند» سوم فروردین سال ۱۳۴۳در خانواده ای مذهبی، در روستای چنار خشکه کاکا شرف از توابع بخش پاپی شهرستان خرم آباد متولد شد.
وی در سن ۷ سالگی وارد دبستان کاکا شرف شد. با اخذ مدرک پنجم ابتدایی همراه خانواده از آن روستا مهاجرت و در روستای بدرآباد علیا ساکن شد. در آنجا ادامه تحصیل داد و مشغول تحصیل در دوره راهنمایی و سپس وارد دبیرستان شد.
در سال های اوج گیری انقلاب اسلامی، ایشان با انقلاب و امام آشنا شد و به ایشان عشق می ورزید. حرف های امام را هدف خود قرار داد و همواره سعی می کرد تا رهرو صدیق امام باشد.
با حمله ی عراق به ایران علی مروت همواره به فکر اعزام به جبهه بود. تا اینکه در همان سال نخست جنگ به جمع مدافعان نظام اسلامی پیوست.
وی در سال ۱۳۶۱ در خرمشهر از ناحیه ی دست مجروح و یک انگشت خود را از دست داد.
بعد از مداوا، دوباره به جبهه های نبرد اعزام شد و فعال تر از پیش در لباس بسیجی به خدمت به انقلاب پرداخت.
على مروت تا اردیبهشت سال ۱۳۶۳ در قالب بسیج در جبهه ها خدمت کرد و در بیست و هفت خرداد سال 1363 جهت انجام خدمت سربازی ثبت نام کرد و بیست و هفت خرداد سال 1365خدمت سربازی خود را به پایان رساند. او بلافاصله در بیست و هشت خرداد سال 1365 به استخدام رسمی سپاه در آمد و ملبس به لباس سبز پاسداری شد.
وی در طول خدمتش در لباس بسیجی، سربازی و پاسداری در جبهه های نبرد حق علیه باطل در عملیاتهای متعددی حضور داشت.
در عملیات والفجر ۹ به عنوان نیروی تخریب شرکت کرد و پس از عملیات با تنی مجروح به خانه برگشت. پس از آن خبر عملیات حاج عمران به گوشش رسید، با سرعت خود را به منطقه ی عملیاتی رساند، که در این عملیات به شدت مجروح و دچار موج گرفتگی شد.
در پاییز سال ۱۳۶۵ در یک عملیات گشتی شناسایی به همراه چند تن از همرزمان خود از جمله: شهید «جمشید سلیمانی»، در منطقه ی جفیر بر اثر انفجار مین به شدت مجروح و با بدنی پر از ترکش به خانه بازگشت. هنوز بدن مسدومش التیام نیافته بود که خبر عملیات کربلای ۴ در منطقه ی شلمچه به او رسید.
وی با همان وضعیت مجروحیت به عنوان معاون گروهان تخریب به جبهه رفت و سرانجام در شب چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در حین خنثی سازی میدان دشمن به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
دست نوشته نامه شهید «على مروت سگوند»
شهید شمع تاریخ است. احساس می کنم که وقت آن رسیده که با شما از راه دور، خاک پاک دشت عباس، خاکی که از خون شهیدان رزمنده گلگون شده و لاله های سرخ از آن دمیده است، خداحافظی کنم.
می دانم که از دست دادن فرزند برای پدر و مادر بسیار دشوار است، ولی در این موقعیت خطیر و حساس، فرد فرد ما بایستی با آغوش باز به کمک اسلام، قرآن و ایران عزیز بشتابیم و خاک پاکمان را از وجود مزدوران بعثی که همانا سرسپرده ی امپریالیسم آمریکا هستند، نجات دهیم.
پدر کاش اکنون قطره های اشکی را که در چشمانم از شوق و شادی روی گونه هایم جاری شده، میدیدی و نظاره گر فرزندت بودی که همچون کوه در برابر مزدوران ایستاده و از وجب به وجب میهن اسلامی دفاع می کند.
تا خون در بدن دارم در برابر متجاوزان ایستادگی خواهم کرد و تسلیم باطل نخواهم شد.
پدر جان اگر توفیق یافتم و شهادت، آرزوی دیرینه ام، نصیبم شد به مادرم و خواهران و برادرانم بگو که به هیچ وجه ناراحت نشوند.
در صورت به دست آوردن جسدم، مرا در گلزاری که شهیدان به خون خفته ى خرم آباد در آن آرمیده اند، بسپارید. جشن کوچکی برایم برگزار کنید و خوشتر از همیشه باشید. در این صورت است که روحم التیام می یابد.
برای رزمندگان دعا کنید و همیشه به یاد داشته باشید که اماممان فرموده است:
دشمن اصلی ما آمریکاست. مرگ بر آمریکا و صدام. به امید پیروزی نیروهای اسلام بر کفر جهانی و صدامی
انتهای پیام/