به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، شهید «فیضالله بابایی» فرزند «فتحالله» در سال 1340 در روستای «بالادزا»ی ساری متولد شد. خردسالیاش در طبیعت زیبای روستا خاطره شد. پدرش فتحالله، کشاورز بود و از این پیشه، به امرار معاش میپرداخت.
«فیضالله» وقتی به هفت سالگی رسید، وارد دبستان زادگاهش شد و بعد از اتمام دوره راهنمائی، مقطع متوسطه را در دبیرستان «29 آبان» ساری ادامه داد.
رخساره در بیان اشتیاق فرزندش به انجام اعمال دینی میگوید: «وقتی در ماه شعبان و رجب روزه میگرفتم، فیضالله هم با من روزه میگرفت. حتی گاهی سحری نمیخورد. میگفتم: تو چرا روزه میگیری؟ میگفت: مگر اشکال دارد؟ میگفتم: نه! وقتی خودت دوست داری، من چه بگویم!»
فیضالله علاوه بر تزکیه روح با خواندن نماز و مناجات، به تقویت جسم نیز میپرداخت و از ورزشکاران بهنام روستا بود. برادرش «بابالله»، در اینخصوص اذعان میدارد: «بعد از انقلاب، یک تیم از مجموعه بچههای پایگاه بسیج تشکیل دادیم که فیضالله، دروازهبان آن بود. این تیم، بعدها به صورت باشگاه بسیج در آمد و به همین نام در زمان جنگ، در سطح ساری قهرمان شد.»
و امّا مادرش درباره فعالیتهای انقلابی فیضالله، چنین نقل میکند: «همیشه اعلامیهها را به روستاهای اطراف، و یا در نکا، قائمشهر و ساری میبرد و پخش میکرد. آن روزها از این موضوع ناراحت بودم که او بلد نیست این کار را انجام بدهد [و برایش خطر دارد]؛ و الّا از فعالیتهایش ناراحت نبودم. آن روز که میخواستند مجسمه شاه را در میدان شهدای فعلی ساری از بالای سکّو به پایین بیندازند، من تا ظهر در آنجا بودم؛ امّا وقتی دیدم این اتفاق نیفتاد، به خانه برگشتم. اما بعد، خبر آوردند که مجسمه را انداختند و یک نفر را شهید کردند.
من آن روز همه جا را برای پیدا کردن فیضالله و برادرانش ـ بابالله و جانالله ـ گشتم؛ ولی آنها را ندیدم. بعد پسرداییشان «نادعلی» را فرستادم که رفت و پیدایشان کرد. وقتی آمدند، گفتم: کجا بودید؟ گفتند: میدان شهدا بودیم. بعد ادامه دادند: وقتی آن پسر رفت که مجسمه شاه را به پایین بیندازد، یک افسر رو به سرباز گفت که او را بزن؛ امّا آن سرباز قوچانی قبول نکرد و این کار را انجام نداد؛ برای همین، افسر او را کشت. بعد بچهها ریختند و آن افسر را کتک زدند.»
فیضالله بعد از پیروزی انقلاب، به عضویت انجمن اسلامی محل درآمد و با تشکیل بسیج روستا بهوسیله برادرش، عضو این پایگاه شد.
بابالله میگوید: «او اولین عضو پایگاه بسیج محل بود. سال 1359 که به جبهه رفتم، مسئولیت آن را به برادرم سپردم. او هم همراه با جوانان محل، برنامههای پایگاه را سروسامان میداد. این پایگاه در سال 1364، به عنوان بهترین پایگاه مقاومت کشور در جذب، سازماندهی و اعزام نیرو به جبهه شناخته شد که من به نمایندگی از اعضای آن، به تهران رفتم. محل برگزاری این مراسم هم، در پادگان علیبن ابیطالب این شهر بود.»
فیضالله در سال 1362، با پوشیدن جامه پاسداری، در واحد آموزش سپاه مشغول به خدمت شد و علاوه بر فراگیری فنون نظامی و رزمی، به بسیجیان نیز آموزش میداد. او حتی به بسیجیان طرح جنگل نیز، آموزش چریکی میداد و در کارش بسیار جدی و دقیق بود.
این پاسدار متعهد، آموزش غواصی خود را در مشهد گذراند و سپس علیرغم نیاز مبرم سپاه به حضورش، رهسپار منطقه شد و در عملیات آبی ـ خاکی والفجر 8 شرکت کرد.
او همچنین از 5/6/1362 مسئول آموزش نظامی ستاد ناحیه خاتمالانبیا بود. فرماندهی گروهان از گردان «یارسول»، از دیگر خدمات ارزنده این رزمنده غیور به شمار میرود.
فیضالله، سرانجام در 21/11/1364 در طی عملیات والفجر 8 در منطقه «اروند»، در حالیکه مشغول وضو گرفتن بود، با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و دُردانهاش «لیلا» و مادرش «زهرا رضایی» را تنها گذاشت. پیکر پاک این شهید عزیز، بعد از تشییع در ساری، در آرامگاه زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید «فیض الله بابائی»:
«یا ایها النفسه المطمئنه ارجعی الی ربک راضیته مرضیه قد خلی فی عبادی و ادخلی جنتی»
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
اینجانب فیض الله بابائی فرزند فتح الله وصیتنامه خود را با اقرار به لااله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله و مهدی بقیه الله آغاز مینمایم:
با درود و سلام بر پیشگاه پیامبران الهی و ائمه طاهرین و حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام و درود فراوان بر شهداء، اسرا، مفقودین، معلولین و مجروحین انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی درود و سلام بیکران بر رزمندگان اسلام این شیران روز و زاهدان شب، آنهائی که شب و روز در حال پیکار با کفار بعثی میباشند و دین خدا را نصرت میدهند و سلام و درود بر همه امت حزب الله حاضر در صحنه.
آنچه که مسلم است جهان از ابتدای خلقت تاکنون صحنه نبرد حق و باطل با یکدیگر بوده است از جنگ بین هابیل و قابیل گرفته تا موسی با فرعون و پیامبر اسلام با کفار و مشرکین و امام حسین با یزید و جمهوری اسلامی با کفار بعثی همه آنها در طول تاریخ انجام گرفته است در یک نکته مهم با هم مشترک میباشند و آن اینکه یک طرف مظلومین و ستمدیدهها و طرف دیگر مستکبرین و ستمکاران بودهاند ظالمین برای حفظ حکومت غیرخدائی خود سعی در نابودی مظلومان داشتهاند.
مظلومان برای دفاع از حق خود در مقابل آنها مقاومت نموده و به پیکار با ستمکاران قیام مینمایند و این جنگ بین ظالم و مظلوم همیشه در طول تاریخ تکرار میشد گاهی این پیکارها با پیروزی ظاهری باطل و گاهی با پیروزی حق تمام میشد اما آنچه که مهم بود این است که حرکت مبارزه ضد ظلم در میان مردم وجود داشته است اما هیچ یک از این حرکتها مثل حرکت ابا عبدالله الحسین در صحرای کربلا در طول تاریخ موثر نبود نکاتی بسیار مهم و آموزنده در این حرکت خدائی موجود است زیرا با توجه به این که امام حسین علیه السلام (ع) در صحرای کربلا یاران کمی داشت در مقابل دشمنان که بسیار زیاد بودند و آن حضرت با علم به شهادت خود و یارانش و به اسارت درآمدن یارانش میایستاد و به جنگ با آنها میپردازد تا چنانچه خود و یارانش شهید میشوند نکته بسیار ظریف و مهم این است با توجه به اینکه حضرت امام میدانستند که پیروزی ظاهری (نظامی) با دشمن است اما در مقابل دشمن جنگیدند تا اینکه شهید شدند معنای این حرکت چیست؟ و چرا امام حسین این حرکت را انجام داد مگر نه اینکه امام میخواهد درسی را به بندگان بدهد.
بلی چیزی جز این نمیتواند باشد که امام میخواهند حرکتی را برای آیندگان ترسیم نمایند تا در مقابل ظلم بایستند ولو اینکه تعداد آنها کم باشد اینجا تعداد مهم نیست بلکه آنچه که مهم است انگیزه است حرکت حضرت اباعبدالله الحسین یک حرکت سنبلیک و الگوئی است حضرت میخواهد چراغ هدایتی باشد برای مظلومان تا در مقابل ظالمین بایستند انقلاب اسلامی ایران نشأت گرفته از انقلاب امام حسین (ع) میباشد که به رهبری سلاله پاک آن حضرت فرزند راستین امام حسین (ع) یعنی امام خمینی هدایت میشود.
امام امت درس آزادی و آزادگی و مبارزه با ظالمین را از جد بزرگوار خود یعنی اباعبدالله الحسین آموخته اند و برای این است که میبینیم حضرت امام همچون کوهی استوار در مقابل امپرالیسم شرق و غرب ایستاده و چنان رعب و وحشتی بین دشمنان اسلام انداخته که خواب راحت را از سردمداران کاخ سفید و کرملین ربوده و اسلام را به عنوان قدرت برتر الهی به جهانیان تشنه عدالت و آزادی خواهی معرفی نموده است و چنان عزت و افتخاری برای امت اسلامی ما کسب نموده اند که در طول تاریخ اسلام بینظیر است و زمینه حکومت حضرت بقیه الله را بوجود آورده اند.
با این همه آیا درست است که ظلم باشد ولی کسی دم بر نیاورد و با انگیزه زنده ماندن نظارهگر ظلمها و ستمها بر مظلومین باشد آیا این مردانگی است که انسان زنده بماند ولی مستضعفان و محرومان در اقصی نقاط جهان زیر ظلم ستمگران له شوند، آیا انسان زنده باشد و ببیند استکبار جهانی خون ملتهای تحت ستم را به شیشه کند مگر ما یک انسان بیتفاوت و بیمکتبیم. پیامبران ما و امامان ما همه در راه خدا شهید شدند آیا سزاوار است که ما در بستر بمیریم؟ آیا این ننگ نیست که در زمانی زندگی کنیم که همه چیز مهیا برای نابودی اسلام باشد ولی ما سکوت اختیار کنیم نه این شایسته امتی که خود را پیرو سرور آزادگان حسین ابن علی (ع) میداند نیست این را ائمه نمیپذیرند.
خدایا از عالم و عالمیان میگریزم و بسوی تو میآیم تو در جوار رحمتت سکنایم ده خدایا از یک سو باید شهید بشویم تا آینده بماند و از دیکر سود باید بمانیم تا آینده شهید نشود عجب دردی است چه میشد که امروز شهید میشدیم و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم.
ضمن عرض پوزش خلاصه ای از طرز تفکر خودم را برای شما بیان نمودم و اکنون موارد زیر را به شما وصیت مینمایم:
1- پیروی از ولایت فقیه کنید تا به شما و اسلامتان آسیبی نرسد.
2- قدر این رهبر و این نعمت عظمی الهی را بدانید که اگر ندانید به مصیبت دردناکی دچار خواهید شد.
3- ادامه دهنده راه شهدا باشید چرا که شما در مقابل این همه خونهای بنا حق ریخته شده مسئول خواهید بود.
4- رزمندگان اسلام این زاهدان شب و شیران روز واقعاً در بین شما مظلوم میباشند قدر این برادران را بدانید و به آنها ارج و احترام کنید.
5- پیکرم را در مزار شهدای بالادزاء در کنار قبر شهید سید بزرگ آقامیری دفن کنید، جای خود را قبلاً برای یکی از شماها خودم مشخص کردم و یک شب در تنهائی برای مدتی در کنار قبرش (شهید بزرگ آقا میری) خوابیدم.
6- مادرم! با دست خود مرا کفن بپوشاند و در قبر بگذارد.
7- در هنگام تشییع جنازه ام مرا در دفتر انجمن اسلامی و گروه مقاومت برده و با برادران کادر مرکزی انجمن و گروه مقاومت تشکیل جلسه ای حداقل به مدت پنج دقیقه داده زیرا که من تولد انقلابیم را در انجمن اسلامی و پرورشی انقلابیم را در انجمن و گروه مقاومت یافته ام و این سند افتخاری نه برای خود بلکه برای برادران کادر مرکزی انجمن و گروه مقاومت میدانم.
8- پدر و مادر عزیزم! برایم زحمات زیادی کشیدند و مرا بزرگ کردید و اکنون برای نصرت دین خدا به جبهه فرستادید و در این راهم من کشته شده ام اما من شما را اذیت کردم و فرزند خوبی برای شما نبودم و از شما عاجزانه میخواهم که مرا ببخشید و عفو کنید من از راه دور دست و پای شما را میبوسم و از شما میخواهم در شهادت من شکرگزار باشید نه شکیبا زیرا شهادت شکر دارد نه صبر و شکیبائی.
9- همه کارهایی لازم که باید برایم انجام شود بدست برادرم باب الله میسپارم.
10- سلام مرا به همه دوستان و امت حزب الله برسانید و از آنها بخواهید که مرا عفو نمایند.
11- در شب اول که دفنم کردید دوستان جمع شوید و بجای گریه کردن در سر قبرم قرآن بخوانید تا با این همه گناهی که داریم با خواندن قرآن شما از فشار قبرم کم شود زیرا من از فشار قبر در هراسم.
12- همسر عزیزم! زهراجان من از شما بسیار راضی و خشنود هستم و امیدوارم شما از من راضی و خشنود باشی و دلم میخواهد که در شهادت من شکرگزار باشید نه شکیبا، زیرا که شهادت شکر دارد و همانطور که میدانید دنیا زندان مومن است و آخرت سرای مومن و من امیدوارم که بتوانم شماها را در بهشت خدا زیارت کنم البته اگر شایسته باشیم و خدا قبول کند، زهراجان تو روزهای سختی را به دنبال خواهی داشت و در این دنیای مادی تو میمانی با یک دختر بچه کوچک که پدر ندارد و هر روز از تو بهانه بابا میگیرد. امیدوارم که در این حرکت انقلابی از حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت زینب کبرا پیروی کنید و مثل این بزرگواران باشید و مصیبت وارده را بر خود تحمل کنید، دخترم را خوب و بطور شایسته تربیت کن خداحافظ شما و لیلا باشد.
13- برادران عزیزم! شما هم باشد راه شهدا را همانطور که تا به حال ادامه دادید از این پس هم ادامه بدهید و شما الحمدالله همگی در خط انقلاب و اسلام هستید و احتیاجی به وصیت من ندارید.
14- خواهران عزیزم! به هیچ وجه راضی نیستم در شهادت من زیاد از حد گریه و زاری کنید و معرکه بگیرید و عده ای را به دور خود جمع کنید چرا که با این کار خود روح مرا عذاب خواهید داد اگر هم خواستید گریه کنید در تنهایی و خلوت این کار را کنید زیرا که من نمی خواهم از گریه شما ضد انقلاب خوشحال شود شما باید ثابت کنید به این معلونها که ما از شهید دادن باکی نداریم و این راه ماست و درست مثل حضرت زینب (س) باشید و از ایشان پیروی کنید.
15- برادران انجمن اسلامی و گروه مقاومت! اسلام اکنون در این دنیای ظلمانی غریب است و احتیاج به شما دارد خود را مهیا کنید برای دفاع از اسلام امروز ننگ است برای کسی که اسم حزب الله را بر روی خود بگذارد ولی در طول شش (6) سال جنگ حتی یکبار به جبهه نرفته باشد اکنون که من از بین شما رفتم به وضوح میدانم که شماها واقعاً غمزده و ناراحتید ولی این را هم میدانم بعضی از همین افراد محل اگر چاره داشته باشند از اینکه یکی دیگر از خارهای چشم آنها (برادران کادر مرکزی انجمن اسلامی) از جلو آنها برداشته میشود بسیار خوشحال هستند تا آنجائی که ممکن است در خفی قربانی هم بکنند و از ته دل خوشحال هستند و من این عده را بخدای بزرگ واگذار میکنم چون در این مدت کوتاه عمرم خدا میداند چه دروغها و تهمتها در پشت سر و جلوی چشمم زدند و چقدر امضاءهای کاذب برای لکهدار شدن من به دادگاهها بردند حتی مادرم را هم در جلوی چشمم زدند و تو چشم من نگاه کردند به خانواده ام فحش دادند ولی تحمل کردم اما از درون مثل کوه آتشفشان منفجر می شدم.
من این اشخاص را به قیامت و به خدای بزرگ واگذار میکنم شما ای برادران گول ظاهر فریبی اینها را نخورید چون ممکن است بعد از شهادت من هم به ظاهر اشک تمساح بریزید و بخواهند شماها را فریب بدهند درست مثل همان کاری را که بعد از شهادت وکیلی و شهید آقامیری کردند در شهادت شهید وکیلی گریه کردند، ولی بعد از چند که روز که کفن شهید خشک نشده بود در دادگاه حاضر شدند و بر علیه این شهید بزرگوار اسوه اخلاق و تقوا شهادت دادند، در شهادت شهید سیدآقا بزرگ گریه کردند اما بعد از مدتی گفتند او خودکشی کرده است این احمقها تازگیها مرجع تقلید هم شدند و فتوا صادر میکنند که جبهه رفتن خودکشی است، برای عوام فریبی برای شهادت من هم گریه میکنند و پیش خانواده ام میروند و تسلیت میگویند ولی از ته دل آنها خدا خبر دارد که چقدر خوشحال شوند.
برادران انجمن اسلامی و گروه مقاومت شما را به خدا بیدار شوید چرا اینقدر سازشکاری می کنید شما که این افراد را می شناسید و دیدید که بهترین و خالصترین نیروهای انقلاب و اسلام را چگونه تهمتها و افتراهای فراوان زدند چطور راضی میشوید که اینطور با برادران مؤمن به اسلام و انقلاب برخورد کنند، برخورد سازشکارانه نداشته باشید اگر میخواهید اینها را اصلاح کنید بفرمائید بگوئید که پس از هشت سال انقلاب تا به حال کدامشان را اصلاح کردید که البته نمیتوانید اگر توانستید نشان بدهید، بلی اینها بر قلبشان مهر خورده است و خوب شدنی نیستند.
در پایان همه شما را به خدا میسپارم و از همه شما برادران مؤمن طلب عفو و اجرای انجام وصیتهایم را دارم. مرگ بر استکبار جهانی امپریالیسم شرق و غرب و عمال داخلیشان، پیش بسوی حکومت جهانی اسلام به رهبر مهدی موعود (عج).
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
شاگرد مکتب خونین حسین (ع) فیض ا... بابائی
انتهای پیام/