به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار محمدرضا فلاحزاده از همراهان حاج قاسم سلیمانی عزیز در جنگ با داعش بوده است که در میدان جنگ نام او «ابوباقر» گذاشته شد و حالا همه او را با این نام می شناسند. روزهای سخت سوریه را درک کرده است، اما به سختی با ما همراه شد تا گفت و گویی در این باره داشته باشیم. گفتیم قرار است فقط از حاج قاسم بگویید و ایشان به همین شرط قبول کرد؛ البته لابلایش در اتفاقات سوریه سَرک کشیدیم. گفت و گویی مفصل شد، گفت و گویی که هر کجای آن ارجاع به حاج قاسم داشت، اشک چشمان او نیز جاری می شد. از چگونگی آزادسازی فرودگاه دمشق و حلب توسط حاج قاسم تا منطقه قاسم آباد، شرق سوریه از چگونگی آزادسازی بوکمال تا دستبوسی رزمندگان توسط حاج قاسم عزیز همه را برایمان تعریف کرد. این گفت و گوی مفصل با «ویژه نامه مکتب حاج قاسم» را در زیر بخوانید.
از اول ماجرا می خواهیم شروع کنیم، از آشنایی شما و حاج قاسم...
ابوباقر: در سال ۱۳۶۳ و بعد از عملیات خیبر با حاج قاسم آشنا شدم. نخستین بار در منطقه هورالعظیم ایشان را دیدم و بعد از آن در قرارگاه که جلسه داشتیم، همدیگر را میدیدیم تا عملیات والفجر ۸ که اوج ارتباط ما شروع شد تا همین امروز و در عملیات های بعدی مانند مهران، کربلای ۵ و الفجر ۱۰ و آخرین مواجهه ما در تکهای آخر جنگ بود، امام پیام داد که اینجا همه حق در برابر همه باطل قرار دارد و باید دشمن را عقب زد. بچه های ایشان، بعثی ها را از جاده اهواز- خرمشهر تا مرزهای بین المللی عقب زد. حاجقاسم در جنگ فقط ۲۸ عملیات آفندی داشت. رفاقت دوستیمان مستحکم شد، اما بعد از جنگ تحمیلی هر کدام در یک بخش از سپاه خدمت میکردیم و در کنار هم نبودیم، البته رفت و آمدم با ایشان در کرمان و تهران ادامه داشت چون ایشان را صاحب نفس دیده بودم، مثلاً من دو بار کل شورای فرماندهی یگانها را بردم کرمان خدمت حاج قاسم که ایشان برای ما موعظه کند، اما بعد از سالها دوباره در صحنه سوریه توفیق پیدا کردم در رکاب ایشان باشیم.
چه شد شما وارد صحنه سوریه شدید؟
ابوباقر: سوریه اوضاع ناجوری داشت که جلوتر به آن میرسیم. مساله سوریه اعتقادی و جهاد بر علیه دشمنان خدا بود یعنی جنگ حق و باطل بود، زمانی که وارد سوریه شدم حاج قاسم از من پرسید «می خواهی بمانی؟» گفتم «بحول الله». گفت «در این مسیر انگیزه، اراده و صبر نیاز است». گفتم «ان شالله اراده و صبر که هست» چون آن زمان از موضع رهبر معظم انقلاب (مدظله) را در سوریه اطلاع نداشتم، گفتم درباره انگیزه سوال دارم چون انگیزه یک موضوع عقیدتی است. حضرت آقا (مقام معظم رهبری) نظرشان درباره فعالیت در سوریه چیست؟» برافروخته شد. پاسخ داد «ابوباقر! من از همان روز اول تا امروز هر کاری که کردم پیروی از امر ولایت فقیه حضرت امام (ره) و بعد از امام حضرت آقا (مدظله) بوده است. بعضی وقتها سر این مواجهه اول با من شوخی هم میکرد؛ اما وقتی این را شنیدم انگیزهام هم جدی شد که آنجا خط مقدم مقاومت و با دستور ولی امر است و باید حضور داشته باشیم.
وضعیت سوریه چطور بود؟
ابوباقر: خُب وقتی بیداری اسلامی اتفاق افتاد، آمریکا هم ساکت ننشست، تا آنجا که میتوانست سعی در دخالت و دشمنی داشت. همزمان با تونس و مصر و بحرین و لیبی و کشورهای دیگر، در سوریه هم استارتی خورد؛ اول درگیری در درعا بعد دوما، رستن، تلبیسه حمص، بعد بوکمال و بعد هم توسعه یافت و خیلی زود تبدیل شد به معارضه مسلحانهای که محوریت آن را تکفیریهای وهابی شکل داده بودند. رهبر معظم انقلاب فرمودند «بروید و کمک کنید که حکومت سوریه نشکند و حکومت وهابی تکفیری نوگرایی که سردرآورده بود شکل نگیرد». دو نکته اینجا مهم است. اول اینکه نظام سوریه همان حکومتی است که در زمان جنگ تحمیلی با وجود اینکه دنیای سلطه پشت صدام بود، به ما کمک کرد. پدر همین آقای بشار اسد، آقای حافظ اسد، یکی از پایبندترین افراد به جبهه مقاومت علیه اسرائیل و همراه ما در جنگ با صدام بود. نکته مهم اینکه سوریه هیچ قرارداد صلحی را با اسرائیل امضاء نکرده و سفارت طرفین باز نکرده و همیشه مخالف نظام آمریکا و در حال جنگ با اسرائیل بوده است. نکته دوم هم این بود که شکلگیری داعشی که از دل القاعده بوجود آمده است، نخستین لطمهاش را شیعیان میبینند و ایران که امالقرای شیعه است بیش از همه تهدید میشود.
اگر می شود این تغییر جغرافیای سوریه را کمی بیشتر توضیح دهید، که وقتی شما رفتید زمین های سوریه دست چه گروهی بود؟
ابوباقر: ببینید بخش عمده جزیره یعنی کل استان رقه، بخشی از استان های حسکه سقوط کرد، بوکمال، صالحیه، المیادین، دیرالزور سقوط کرده بود، همه مرزهای شرقی سقوط کرده بود، بخش زیادی از استانهای جنوبی سقوط کرده بود. بخش عمده ای از استان های حمص و حماه سقوط کرده بود. حلب در محاصره بود و کل منطقه اطرافش سقوط کرده بود، دور تا دور ادلب همه سقوط کرده بود. بخش اعظم جغرافیای سوریه سقوط کرده بود، مرزهای خشکی همه سقوط کرده بود و فقط مرز دریایی مدیترانه مانده بود. اطراف دمشق همه سقوط کرده بود. غوطه شرقی و غوطه غربی سقوط کرده بود، تیر غناسه به گنبد سیده زینب (سلامالله علیها) می رسید. یعنی فکر بکنید مرکز تهران اگر چهارراه ولیعصر است، آن طرف تا میدان امام حسین، این طرف هم تا خیابان نواب هم سقوط کرده است. جاده فرودگاه دمشق مسدود بود. دشمن تا کفرسوسه دمشق جلو آمده، کفرسوسه محله است در قلب دمشق است.
با سقوط های بعدی مانند ادلب، السخنه، تدمر ۱۶ درصد از کل جغرافیای سوریه زیر نظر دولت مرکزی باقیمانده بود، این یعنی خلاص! اراده میدانی حاج قاسم که بگویید پیروزی با ماست؛ چون خدا با ماست، این انگیزه و اراده الهی است، این اراده متصل به خداوند است. با وجود اینکه همه جا سقوط کرده بود، باز دشمن را حقیر میدید. این عین اراده پیامبردر برابر جبهه کفار است، عین اراده امیرالمومنین دربرابر ناکثین و مارقین و قاسطین است، عین اراده حضرت امام خمینی (ره) و رهبر عظیم الشان انقلاب (مدظله) است در برابر شیطان بزرگ هر دو بزرگوار فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند!» گاهی که دشمن و توانمندی او بزرگتر از موجودی او معرفی میشد، میگفت نه خیر دشمن حقیر است، هجوم کنید دشمن شکست میخورد. حاج قاسم از اراده و انگیزه و روحیه قوی برخوردار بود و آن را در عرصه نبرد حاکم کرد، این مهمتر از طرحریزی هایش بود. به نظر بنده اراده الهی و مدیریت قوی و میدانی حاج قاسم یک طرف و جهاد مجاهدان یک طرف دیگر بود.
برویم سراغ همان طرح ریزی ها، صحنه چگونه اداره شد؟ چگونه به سمت پیروزی ما پیش رفت؟
ابوباقر: فرودگاه دمشق مسدود بود، جاده فرودگاه را با قناسه میزدند، بعداً دیوار بتونی را اطراف این جاده، برای همین گذاشتند. حاج قاسم از همان جا شروع کرد. با یک تعدادی نیروی مخصوص عازم شد و از فرودگاه وارد دمشق شد، آنجا را آزاد کرد و شروع کرد به طرحریزی و عملیاتها را یکی بعد از دیگری طرحریزی کرد. هوشمندی او هم اینجا بود که از مرکز شروع کرد. دمشق را حفظ کردند و آقای بشار اسد البته مردانه ایستاد و تکان نخورد و پایتخت که حفظ شد، به آزادسازی بقیه مناطق پرداختند.
وقتی از مرکز یعنی سقوط دمشق ناامید شدند، تمرکز به سمت جنوب رفت آمریکایی ها با کمک اسرائیلی ها طراحی کرده بودند که عملیاتی به شکل H انجام دهند که از دو طرف حرکت بکنند بیایند تا شهرها را یکی یکی تصرف کنند و تا دمشق پیشروی کنند و با نیروهای النصره و حامیان تروریستی این گروه در غوطه شرقی و غربی الحاق کنند، دمشق را به سقوط بکشانند. حزب الله و قرارگاه حضرت زینبدر جنوب به کمک ارتش رفته بود و برای دفاع و جلوگیری از سقوط بیشتر شهرها در استان های درعا و قنیطره و سویدا مشغول بودند؛ ولی کافی نبود باید به گروه های تروریستی هجوم میشد و آنها را وادار به عقبنشینی میکردند؛ لذا حاج قاسم قبل از عملیات در زمستان 93 با چند نفر از فرماندهان حزبالله و بچه های خودمان به جنوب رفتیم، به جایی رسیدیم که دو طرف ارتفاعاتی بود؛ حاج قاسم گفت: این ارتفاعات را میبینید؟ ارتفاعات این سمت مثل ارتفاعات رقابیه میماند و ارتفاعات آن طرف مثل ارتفاعات علیکَره زد. (این ارتفاعات مربوط به منطقه عملیاتی فتح المبین بود). حاجی گفت: «اگر اینها از این ارتفاعات جنوبی به ارتفاعات برسند دمشق سقوط میکند! باید این را بگیریم و دشمن را پس بزنیم». حاجی یک طرحریزی ای کرد که طی دو عملیات آفندی و هجومی دشمن عقب رانده شد و برای همیشه متوقف شد.
بعد از دمشق و جنوب، گروه های تکفیری و تروریستی کجا تمرکز کردند؟
ابوباقر: از روز اول عید تا حدوداً اول شهریور ۹۴ به صورت مستمر جنگ و عملیات را در منطقه اطراف ادلب داشتیم. دشمن بعد از تصرف ادلب میخواست سهلالغاب و شمال لاذقیه را بگیرد که بر لاذقیه، طرطوس و بر مرزها دریایی لاذقیه یعنی به دریای مدیترانه برسد. آنجا عملیات خیلی سختی بود، چون تمام توان خود را متمرکز کرده بودند. گروههای تکفیری از سوی عربستان سعودی، آمریکا، رژیم اشغالگر قدس و ... به لحاظ مالی و تسلیحاتی، پشتیبانی میشدند. حدود 5 ماه از اول فروردین تا پایان مرداد یگانهای ارتش مستقر در منطقه و قوای «سهیل حسن» و یگان های خودمان، «مهاجر» و «حزب الله» از 1/1/94 تا پایان مرداد ماه در منطقه ادلب و جنوب ادلب از مسطومه، اریحا و جسرالشغور و کل سهل الغاب مشغول نبرد سخت و گاهی تن به تن بودند؛ ولی توانستند از پیشروی دشمن جلوگیری و آنها را متوقف نمایند و از رسیدن به هدفشان که دریای مدیترانه بود ناکام نمایند.
حاج قاسم جلساتی را در منطقه سهلالغاب و بعد هم جلسهای را در فرودگاه لاذقیه گذاشت که جلسه طولانی شد و نتیجه آن جلسات را حاج قاسم جمع بندی کرد و سه موضوع اساسی در دستور کار قرار گرفت، تقویت کمیته مستشاری ارتش و حرس جمهوری، دوم کمکِ آموزشی، اطلاعاتی و مهندسی به پدافند موجود و سوم طرحریزی هجومی برای آزادسازی ادلب و فوعه و کفریا پس از کار اطلاعاتی و سپس طرح ریزی عملیاتی، آمادگی لازم برای آزادسازی فوعه، کفریا و ادلب صورت گرفت که کلاً موازنه قوا را تغییر بدهد. این عملیاتها یگانهای جبهه حق را از لاک دفاعی درآورد. در همین ایام یعنی اواخر مرداد 94 روسیه وارد صحنه سوریه گردید و در عملیات نصر در حوزه آتش هوایی کمک دادند.
پایه اصلی جنگ طبیعتا باید ارتش سوریه بوده باشد؛ از وضعیت ارتش سوریه توضیح بیشتری بدهید؟
ابوباقر: ارتش سوریه از نظر سازماندهی و طرح آمایش و گسترش، تجهیزات و نوع آموزش ها و تمرینات یگانی و رزمایشهای آن برای دفاع و مقابله با رژیم صهیونیستی شکل گرفته بود و برای مقابله و سرکوب گروههای تروریستی آن هم در حد وسیعی که کل کشور را درگیر کند سازمان نیافته بود؛ لذا ارتش خیلی خوب توانسته بود، تغییر جهت دهد و بخش عمدهای از بحران را در منطقه دمشق، ریف دمشق، جنوب، محور دمشق تا حمص، حماه و حلب شرق سوریه در یک کلام کل کشور را سرکوب و مهار نماید و در این راستا مردان میدانی زیادی از ارتش هم به شهادت رسیدند.
دو عملیاتی که در رسانه های ما آن ایام خیلی در موردش صحبت میشد، عملیاتهای نصر و محرم بود، این عملیاتها چه ویژگی داشت و چه نتایجی برای ما رقم زد؟
ابوباقر: این عملیات نصر و محرم به فرماندهی مستقیم حاج قاسم و با نیروهای رضوی، دفاع مردمی و حزب الله و همچنین فاطمیون، زینبیون و حیدریون و کمک ارتش شروع شد و مناطق وسیعی از منطقه جنوبی حلب مانند عبطین، الوضحی، غراصی، بلاس، کفر عبید، نورجهاش مشرفه، جبل اربعین، حمیدیه، تل دادین، شغیدلیه وسه آن، سابقیه، خلصه و حمره، خان طومان، خالدیه، زیتان، برنه، تلیلات و عزیزیه و شهرهای بزرگ الحاضر و العیس آزاد شدند و عمده قوای دشمن آسیب جدی دیدند و شرایط خوبی برای آزادسازی نبلالزهرا فراهم کردند،که اینجا حاج قاسم با تیزهوشی خاص خود جبهه را در جنوب حلب به شمال تغییر داد و همزمان با عملیات جنوب کار اطلاعاتی و طرح ریزی و سازماندهی عملیات شمال حلب انجام شد و ظرف 3 روز جبهه تغییر کرد و عملیات در منطقه باشکوی به سمت نبل الزهرا که در محاصره داعش و النصره بودند، شروع شد که منجر به آزادسازی این شهرها و مردم مظلوم آنجا گردید.
یادآوری کنم بعد از آزادسازی نبل الزهرا به تک های دشمن در جنوب برای باز پسگیری العیس، برند، زیتان، خلصه، خانطومان آغاز شد که پس از هفته ها درگیری موضوع با نصرت الهی و مجاهدت مجاهدان راه خدا دشمن متوقف شد و لذا عملیات طوق حلب طرحریزی شد که پس از ۳۱ روز نبرد هجومی به ثمر نشست، مجدداً اینجا بود که گروههای تکفیری و تروریستی النصره تک کرد و با عبور از کلیات مدفعیه خود را به راموسی رساند و راه حلب غربی را مسدود کرد و مجدداً حلب شرقی را به منطقه تحت اشغال خود در غرب حلب پیوند زد که با سرعت عملیات آزادسازی طوق دوم شروع شد که پس از حدود ۲۸ روز جنگ سخت و خونین خداوند پیروزی را نصیب کرد. اینجا بود که دشمن ۸ تک بزرگ را برای گرفتن حلب غربی و رسیدن به نیمه حلب که حلب شرقی نامیده می شد، طراحی و اجراء کرد که با عنایت الهی و تلاش همه مجاهدان سپاهی، حزب الله، فاطمیون، زینبیون و ارتش سوریه و حمایت آتش روسها با شکست مواجه شد.
همزمان عملیات آزادسازی حلب در حال اجراء بود که مدت ۳۸ روز به طول انجامید که خداوند آزادسازی حلب را نصیب کرد. 3 نکته را یادآوری کنم.
اولاً: عملیاتهای محرم و نصر اول مهر ماه ۹۴ شروع شد و زمانی که حلب آزاد شد تا دی ماه ۹۵ ادامه داشت که حاج قاسم علی الدوام حضور داشت و گاهی برای عملیاتهای عراق رفت و آمد می کرد.
ثانیاً: سپاهیان اسلام با انتحاریها و انغماسی دشمن، مواجه می شدند و با نبرد خونین و گاهی هم جنگ تن به تن جبهه اسلام را حفظ میکردند و با روحیه الهی به دشمن هجوم می بردند.
ثالثاً: دشمن، مردم حلب را برای ماندگاری خود سپر قرار داده بودند که کار آزادسازی شهر را با مشکل مواجه کرده بود؛ ولی با آزاد شدن شهر مردم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند و امید به زندگی پیدا کردند.
رابعاً: گروه های تروریستی و کشورهای خاص آنها پس از شکست حلب دچار یأس و ناامیدی در جبهه نظامی شدند و برتری نظامی را شامل رزمندگان کرد.
خامساً: با آزاد سازی حلب تغییرات عمده ای در حوزه سیاسی و بین الملل به نفع جبهه حق و دولت سوریه اتفاق افتاد.
سادساً: آزادسازی حلب منجر به مذاکرات 3 جانبه مسکو، سیر آستانه و توافق مناطق کاهش تنش و آمادگی برای تمرکز در جبهه شرقی گردید.
مذاکرات آستانه در یک مرحله اتفاق افتاد؟
ابوباقر: خیر، چندین مرحله بود که اتفاقاً در آستانه سوم کمی کار به چالش کشیده شد که مسلحین شرکت کنند. در مذاکرات همکاری نکردند، چون طراحی کرده بودند در نوروز ۹۶ با هجوم سراسری به حماه و حمص کار سوریه را یکسره بکنند؛ اینها با تمرکز خود در شمال حماه و هجوم سنگین جند شهر و روستا را طی چند روز گرفتند و همین طور به پیشروی خود ادامه میدادند. روز دوم عید بود حاج قاسم با فرماندهان میدانی در سوریه تماس می گیرند که جواب میگیرد اوضاع جبهه خوب نیست و «احتمال فروپاشی در بخش عمده ای از سوریه است» چون دشمن تلاش داشت شهر حماه را پس از محاصره به سقوط بکشاند و با اتصال به منطقه حمص شمالی (رستن و تل بسیه) و سپس اتصال به قلمون غربی، راه حلب را به تصرف درآورد و عملاً سوریه به 2 جزیره ساحل و دمشق تبدیل می گردید، حالا روز دوم عید حاج قاسم برای دیدن پدر خود در قنات ملک رابر کرمان بود. حاج قاسم گفت: «بیایم؟» ما آن موقع در سوریه بودیم؛ گفتیم «نه با توکل بر خدا خودمان جمع می کنیم»، اما حاجی دلش طاقت نیاورد، همان روز بلند شد آمد سوریه!
حاج قاسم به حماه آمد و به بلندای جبل زین العابدین رفت دوربین را دست گرفت. گفت «تک اصلی کجاست؟» جواب داده شد از دو طرف جدی می آیند، حاجی گفت «یک طرف تک اصلی است»، دقت کرد و گفت «تک اصلی غرب رودخانه عاصی است» گفتیم به چه دلیل میگویید؟ گفت «دشمن از آنجا با چشم غیر مسلح حماه را می بیند، تیر تیربارش از آن نقطه به اینجا میرسد، لذا اشتیاق دارد حماه را بگیرد، مثل زمانی که ما دیوارها و نخلستان های خرمشهر را می دیدیم و برای رسیدن به آن اشتیاق داشتیم! این را چطور تشخیص نمی دهید؟» به شوخی گفتم این طوری اگر ما هم تشخیص میدادیم که میشدیم «حاج قاسم»! همه خندیدند، حاجی پس از بازدید از جبهه های معردس، صوران، غمحانه و غرب عاصی تا حلفایا جلساتی را برای تغییر وضعیت دفاعی به هجومی برگزار کرد که به یاری خداوند عملیاتها شروع شد و شهرها و روستاهای شمال حماه تا آخر فروردین آزاد شدند و تا شمال حلفایا و ذلاقیات عقب رانده شدند بعد از این شکست سنگین بود که گروههای تروریستی تکفیری النصره آتش بس منطقه کاهش تنش را پذیرفتند و در لاک دفاعی فرو رفتند، اینجا بود که حاج قاسم عزیز طرحریزی عملیات شرق و جنگ با داعش را با حضور فرماندهان میدانی و حزب الله انجام داد.
عملیات شرق در چه تاریخی شروع شد و تا چه تاریخی ادامه داشت؟
ابوباقر: عملیات شرق با یگانهای رضوی، حزب الله، فاطمی، زینبی و دفاع مردمی از دوم اردیبهشت ۹۶ از منطقه ضمیر سوریه به سمت بادیه شروع شد و تا ۲۰ آذر ۹۶ ادامه داشت و مناطق شرق سوریه طی عملیاتهای والفجر ۱، والفجر ۲ و والفجر ۳ انجام شد که رزمندگان با آزادسازی محور ضمیر به تنف و منطقه تلول دکوه و ارض جلیغم به مرز اردن رسیدند و سپس با آزادسازی مثلث بصیری، صوانه، الیانه، جبل الغراب و سجزی ، بئر طیاریه به شارع الوعر رسیدند و با حشدالشعبی که از عراق به همین نقطه مرزی رسیدند، الحاق کردند، اینجا بود که حاج قاسم نماز شکر اقامه کرد.
به دنبالش مناطق سد سلطانیه، محطه الثانیه، شهرهای السخنه، غباقب، شولا و ارتفاعات منطقه شاعر عقیربات، تونیان، بئر قدیم و سپس شهرهای دیرالزور و المیادین همگان آزاد شدند و با عملیات مشترک حشد الشعبی و حیدریون نیروها به سد الوعر و تل تار بلند رسیده و در این طرف نیروهای حزب الله با تصرف محطه ثلاثیه و حمیمه به محطه ثانیه رسیدند.
آن حادثه ناراحت کننده سر بریدن ها در همان ایام ها اتفاق افتاده بود؟
ابوباقر: بله، آن هم خودش اثر روحی سنگینی داشت، علی ایحال داعش در طول ایام جنگ تعدادی از رزمندگان را به طرز فجیعی به شهادت رساند و بعضی را زنده زنده سوزاند بعضی را در آب مغروق کردند و بعضی را با کارد سربریدند و بعضی را با بستن پاهای آنها به ۲ ماشین از وسط نصف کردند در آن ایام مجاهدان چسبیده به داعش در میدان جنگ بودند، داعش در منطقه پایگاه تک درخت، سر ۲۷ نفر از بچههای ارتش و دفاع مردمی سوریه را بریدند و بردند، که مصادیق زیاد است در حوصله این بحث نمیگنجد بعداً به پایگاه دفاعی شهیدان عزیز از جمله سرداران شهید حسین قمی و محسن حججی زدند و طی چندین مرحله به تل تاربنیه و سدالوعر هجوم کردند که الحمدالله شکست خوردند حضور موثر همراه با روحیه عالی سرکشی مداوم حاج قاسم در خطوط مقدم و دیدار با فرماندهان میدانی و رزمندگان در دل صحرا و مقابل دشمن قدار تاثیر معنوی و روحی فزاینده داشت.
حاجی مدام در حال رفت و آمد بود و گاهی مستقیم فرماندهی عملیات ها را به عهده میگرفت، روزی با زبان روزه در آن صحرای سوزان، زیر آفتاب داغ بر بلندای تلی تا غروب ماند و جبهه را مدیریت و رهبری میکرد.
توضیحی درباره عملیات ابوکمال که پایان داعش بعد از آن اعلام شد، بدهید؟
ابوباقر: دوباره جلسه فرماندهی تشکیل داد، جلسه هم اینبار در منطقه تل تاربنیه در مرز عراق تشکیل شد. فرماندهان میدانی خودمان، رضویون و حزبالله با حاج قاسم از تدمر سوار بر هلی کوپتر شدند و در شمال عکاشات کنار تل بنیه فرود آمد در آنجا که ابومهدی المهندس و فرماندهان حشد الشعبی عراق حضور داشتند.
در وسط بیابان در کنار فرماندهان میدانی، ۱۰۰ متری خط مقدم جلسه تشکیل شد و پس از بحث فراوان نظر حاج قاسم مصوب شد و قرار شد عملیات مرکب و مشترک انجام شود، در حوزه عراق عملیات توسط حشد الشعبی برای آزادسازی شهر مرزی القائم و در سوریه عملیات بایگانی های حزب الله، حیدریون، فاطمیون، زینبیون برای آزادسازی شهر بزرگ ابوکمال آخرین دژ حکومتی داعش شروع شود، حاج قاسم عزیز در منطقه محطه الثانیه شمال شرق حمیمیه مستقر شد و عملیات را در ۸ آبان ماه ۹۶ شروع کرد که ۳۰ آبان ابوکمال آزاد شد و به دنبالش عشایر، سیال، حسرات، معیزلیه، الحریه آزاد شدند و صحرا پاکسازی گردید.
اتفاقات خاصی هم در آن دوران افتاد که بشود در گفتوگو بیان کرد؟
ابوباقر: یکی از همان روزهای آبان وسط آن درگیریهای شدید بودیم. صبح زود شهید پورجعفری (این همراه همیشگی و همراز حاج قاسم) تماس گرفت که «ابوباقر کجایی؟» گفتم «نزدیک مقرم»، گفت «زود بیا اینجا» سریعتر رفتم، دیدم حاج حسین جلو در حیاط ایستاده جلو رفتم، گفت «ابوباقر پدر حاجی مرحوم شده!» گفتم «حاجی شنیده اند؟» گفت «آره»، دیدم حاجی در ایوان، مقر ایستادهاند، به محض دیدن حاجی زدم زیر گریه، حاجی هم گریه کرد، بغلش کردم، گفتم «داغ پدر سخته»، پس از گریه گفتند «من دارم میرم تشییع جنازه بابام ولی هیچ کس نباید خبردار بشود، عملیات لطمه میبیند»، حاجی رفت و کمتر از یک هفته که شد برگشت به میدان جنگ! حاجی همان عصری که برگشت جلسه گذاشت و گفت ادامه عملیات را همین فردا صبح هنگام سحر باید انجام بدهیم. یگان ها همه آماده بودند که در همین مرحله یک روزه یگانهای حزب الله و مهاجرین ۳۰ کیلومتر پیشروی کردند و به نزدیک ابوکمال رسیدند و تعدادی از روستاهای حاشیه ابوکمال را آزاد کردند و این عملیات تا ۳۰ آبان ادامه داشت که خداوند بزرگ نصرت و پیروزی را نصیب رزمندگان کرد و ابوکمال آخرین پایتخت و دژ داعش به فرماندهی شهید قهرمان و سردار دلها حاج قاسم عزیز و تلاش همه مجاهدان آزاد شد و حاج قاسم نامه معروف اعلام پایان سلطه داعش را به رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله) نوشت و حضرت آقا، آن جواب سراسر افتخار را به حاج قاسم و با تعبیر مجاهد فی سبیل الله دادند.
یک خانهای را آنجا مقر کرده بودیم. روزهای پایانی عملیات بود، حاجی مریض شده بود، اثرات جانبازیاش دوباره شدید شده بود، به او اکسیژن وصل کرده بودند. حاجی گفتند من یک نامهای نوشتم به صاحب خانه و گذاشتم وسط قرآن بعداً حاج یونس از آن تصویری گرفت (همین نامهای که الان عکسش پخش شده است) که از صاحب خانه حلالیت طلبیده است.
چند ویژگی از حاج قاسم در میدان جنگ را برای ما میگویید؟
ابوباقر: ویژگی اول حاج قاسم این بود که توکل عجیبی به خداوند و نصرت الهی داشت کسی که عزت و نصرت و پیروزی را از خداوند می بیند، دشمن را حقیر می شمارد و به همین دلیل انگیزه او برای نبرد با دشمنان در جبه های دفاع مقدس و همچنین سوریه و عراق همیشه مثال زدنی است و خودش منبع و مرکز پمپاژ معنویت ، انگیزه و اراده بود و این را از خداوند داشت و همیشه برای اجراء عملیات ها به فرماندهان و رزمندگان روحیه می داد.
ویژگی دوم حاجی عبودیت، راز و نیاز حاجی بود، او اهل انجام واجبات الهی بود، اهل رعایت حلال و حرام بود که همان نامه به صاحب خانه یکی از مصادیق عینی است و همیشه به فرماندهان و رزمندگان رعایت حقوق مردم و حقوق الهی را گوشزد می کرد و خودش عامل به این اعمال بود حاجی اهل نماز شب بود همیشه حاجی در قرارگاه نصر حلب و قرارگاه ثارالله ابوکمال یک ساعت قبل از نماز صبح مشغول نماز شب می شد، شبی در قرارگاه نصر صدای حق حق گریه اش را شنیدم، در را باز کردم دیدم در حال قنوت نماز وتر است، حاجی به محض ذکر مصیبت اهل البیت، آقا سیدالشهدا و خصوصاً حضرت ام ابیها زهرای مرضیه اشکش مثل باران بهاری جاری میشد، اهل دعا، زیارت و قرائت قرآن بود همیشه حاج قاسم در هواپیما و هلیکوپتر مشغول قرائت قرآن بود و اگر قرآن قرائت نمیکرد، مشغول مطالعه کتاب بود؛ لذا از زمان حداکثری استفاده میکرد و گاهی هم جلسات موردی را در هواپیما در بین مسیر برگزار میکرد.
از ویژگی او ولایتمداری ایشان است. واقعاً ایشان خود را تربیت شده مکتب ولی فقیه حضرت امام خمینی (ره) و رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی میدانست و هیچ کار و ماموریت را بدون اذن و موافقت ایشان انجام نمیداد یادم نمیرود که خود ایشان در دمشق عنوان کردند که برای من ملاک اوامر آقاست و غیر از خواسته ایشان هیچ کاری را انجام نمیدهم فراموش نمیکنیم که حضرت آقا آخرین پیروزیها را در شرق سوریه مقابل با داعش و رسیدن رزمندگان در مرز عراق را پیگیری میکردند و او دنبال اجراء این مهم بود.
وی مبلغ ولایت در حوزه نظری و عامل به اوامر ولایت فقیه در حوزه عملی بود، واقعاً ولایتمدار عملی بود و این در وصیت نامه او کاملاً مصداق دارد و برخورد رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی در پیامشان به ملت ایران، در گریه نماز، در دیدار با مردم قم و همچنین در خطبههای نماز جمعه نشان از پیوند عملی و ارادت حاج قاسم به ولی فقیه و محبت تمام حضرت آقا با اوست.
یکی دیگر از ویژگی های مهم ایشان احترام به پدر و مادر بود، بارها شاهد بودیم که با پدر بزرگوارش تماس تلفنی برقرار میکرد و عنوان میکردند که همیشه از آنها دور بودم. در قرارگاه تاکتیکی ثارالله، ابوکمال از ایشان سوال کردم داغ پدر سخت تر بود یا مادرتان، حاجی جواب داد داغ هر دو؛ ولی داغ مادرم سختر بود و توضیح داد که دست پدر و مادرم را می بوسیدم و پای مادرم را بوسیدم و اینجا که رسید اشکش جاری شد.
یکی از ویژگی های حاج قاسم مردم داری و مردم یاری او بود، آنقدر دلش از عشق مردم مسلمان و با ایمان پُر بود که با تواضع و فروتنی تمام با مردم برخورد می کرد.
در حلب شخصاً برای تخلیه مردم از شهر کمک میکرد یعنی خودش با ماشین مردم را جابجا میکرد تا دیگران بیشتر تلاش کنند و علیالداوم سفارش میکرد این مردم در این فصل زمستان دارای پوشاک زمستانی و پتو و لوازم خواب راحت باشند، توصیه و سفارش و پیگیری جدی درخصوص تأمین آب، غذا، بهداشت و درمان آنها داشت.
درحلب، ابوکمال و کلاً سوریه، بخشی از توان خود را برای حفاظت و اسکان و تغذیه و بهداشت و درمان مردم اختصاص داد و به گونه ای برخورد میکرد که انگار این مردم پدر، مادر، برادران، خواهران و فرزندان او هستند.
داعش حلب را محاصره کرده بود و مردم را سپر خود کرده بود، هنگام آزادسازی موقعی که مردم داشتند از حلب خارج میشدند، حاجی خودش وایساده بود مردم را هدایت میکرد، یک وانتی دستش بود، این پیرمرد و پیرزنها را سوار میکرد میرساند به اردوگاه مردمی حلب! و دلسوزی هم برای مردم میکرد و می گفت که این بندگان خدا، مظلومند.
هیچ موقع آخ آخ و وای وای گفتنش برای کودکان خردسال و پیرمردان و زنان سالخورده و دلسوزی او و از همه مهمتر کمک مستقیم شخص خودش و پیگیری جدی تا اتمام کار را فراموش نمی کرد.
تا آنجا که میتوانست حاجت مردم را روا میکرد. یک روزی از کرمان برگشته بود، خیلی خسته بود. گفت انگار از زیر غلطک خارج شدم؛ سوال شد چرا؟ گفت از بس مراجعهکننده داشتم. این مردم چشم شان به کمک امثال ماست. من هم تا جایی که بتونم کمک میکنم.» رنج مردم ، درد و رنج او بود و واقعاً سردار دلها بود چون بر قلب ها و دل ها حکومت می کرد.
یکی از ویژگی ایشان تواضع او بود، در محضر خدا، ولی خدا و مردم مومن و مجاهدان راه خدا؛ بارها مشاهده شد که رزمندگان را نوازش میکرد، دست رزمندگان رضویون، حیدریون، فاطمیون و زینبیون را می بوسید. دیدم که خم شد پای رزمندهای را ببوسد که نگذاشت. در آخرین جلسه ابوکمال که میخواست از فرماندهان و مسئولین تشکر و قدردانی کند. به بچهها گفت من دست شما را میبوسم، پای شما را میبوسم که دارید برای خدا جهاد میکنید. بعد همه زدند زیر گریه، ظاهری نبود، قلبی و دلی میگفت و اشک بچهها جاری میشد.
یکی از ویژگی های حاج قاسم عاشق شهیدان و ایثارگران بود، شاهد بودیم هیچ موقع از یاد شهیدان غافل نبود و علی الدوام از خانواده شهیدان سرکشی می کرد، در اهواز به خانه سردار شهید علی هاشمی رفته و با خانواده، فرزندان و مادر این شهید عزیز ملاقات کرد که جلسه پر معنویتی بود، بارها در تهران، در حلب، دمشق و در مسیر با خانواده شهیدان کرمان و مدافعان حرم تماس تلفنی میگرفت و احوالپرسی می کرد.
در ساختمان بر روی دیوارها، پله ها و راهرو تصاویر تعدادی از شهیدان دفاع مقدس، مقاومت و دفاع از حرم نصب کرده بود و هر روز صبح فاتحه قرائت میکرد و تعدادی از آنها را میبوسید و دست روی آنها میکشید و به سر و صورت و سینه خود میکشید. در اتاق کار و منزلش تصاویر دوستان شهیدش و شهیدان لشکر ثارالله قاب شده بودند همیشه به یاد آنها بود و در یک کلام عاشق شهادت بود. چندین مرحله درخصوص شهادتش صحبت کردیم، یک بار خیلی دلی گفت «شهادت نصیبم شود، چقدر خوب میشود!»
ویژگی بعدی او، صاحب تفکر و نظر در حوزه استراتژیک بود، او مباحث حوزه نظامی، سیاسی و اقتصادی را خیلی خوب تجربه، تحلیل و نتیجه گیری میکرد و براساس آن برنامه ریزی می نمود. در عین اینکه یک استراتژیست بود در حوزه تاکتیک واقعاً صاحب نظر و از تجربه ۴۰ ساله جهاد و نبرد برخوردار بود که در هر جبهه ای حاضر میشد با بررسی وضعیت زمین، دشمن و توانمندی خودش بهترین نظر و طرح و جمع بندی عملیاتی را ارائه میکرد به عنوان مثال در جبهه های غوطه شرقی و غربی حلب حاضر شد و عملیات های دفاعی- هجومی را طرح ریزی کرد و با آزادسازی مناطق مختلف حران عوامید، ملیحه و فروسیه، دیر عصافیر، عذرا، دوما و دیگر مناطق باعث توقف پیشروی دشمن و جلوگیری از سقوط دمشق گردید در جبهه حماه حاضر شد و با شناخت دقیق تک اصلی دشمن باعث توقف منجر به تامین راه، دسترسی به حلب و آزادسازی منطقه شمال حماه مانند معروس، صوران، خطاب، لطامنه، طیبه الامام، زین العابدین، حلفایا و ... شد.
در منطقه حلب با طرح ریزی مناسب و هدایت عملیات منجر به آزادسازی جاده اثریا به حلب و تصرف شهرهای خناصر، سفیره، تل ارن، جبل اذان، شیخ نجار، سیفات و سپس پیروزی های محرم و نصر شد. شکستن محاصره حلب در خان طومان حاضر شد و عنوان کرد دشمن از این تل خان طومان را شکست میدهد و دستور به تقویت آن تل داد و متاسفانه از همانجا دشمن هجوم کرد و منجر به سقوط خان طومان شد.
در جبهه شهر حلب حاضر شد و منطقه هجومی را برای فروپاشی آخرین محلات شهر مانند صالحین، شیخ سعید و ... مشخص کرد که همان محور پیشروی شد و منجر به آزادسازی حلب شد و النصره و تکفیری ها، به محلات راموسی و دیگر محلات باقیمانده، فرار کردند که منجر به معاوضه با مردم محاصره شده فوعه و کفریا گردید.
در منطقه جنوب حاضر شد با شناخت دقیق از هدف و هجوم دشمن برای سقوط دمشق، منجر به عملیات های هجومی و آزادسازی دیرالعرس، تل قرین، تل مرعی، تل فاطمه، تل عروس الحباریه، شیخ مسکن و دیگر مناطق شد و باعث توقف کامل پیشروی دشمن گردید.
در جبهه شرقی با تدبیر او تنف دور خورد و آمریکایی ها در مدار ۵۵ تنف محاصره و آرزوی اشغال مرز تنف و ابوکمال را به گور بردند و سپس با پیروزی های بزرگ و تصرف مناطق با طراحی آزادسازی ابوکمال آخرین دژ دفاعی داعش با عملیات احاطه ای بزرگ در مرحله اول و طرح احاطه شهر و فاصله انداختن بین شهر و رودخانه فرات باعث نابودی داعش و پیروزی مجاهدان فی سبیل الله گردید. علی ایحال با ایجاد سازمان و قدرت های بزرگ و طرح ریزی عملیات های هجومی و پدافندی در دفاع مقدس و عملیات های سوریه، عراق، یمن و افغانستان بر علیه آمریکا و عمال او باعث ناکامی راهبردی آمریکا و نابودی دشمنان در این جبهه ها شد.
یکی از ویژگی های حاج قاسم شجاعت و جسارت میدانی او بود. حاج قاسم در نیروهای دوران دفاع مقدس در طریق القدس تا قلب منطقه ویل سابلر هجوم کرد و خودش به شدت مجروح گردید، در عملیات فتح المبین تا ابوقریب پیشروی کرد و مجروح گردید در بیت المقدس به قلب دشمن یورش برد و تا پادگان حمیمه و سپس مرز کوشک در والفجر ۸ پهنه اروند را درنوردید و شاهد حضور دلاورانه او در شدیدترین آتش های دریاچه نمک بودیم.
در کربلای ۵ قرارگاه تاکتیکی او در غرب کانال پرورش ماهی زیر آتشفشان خمپارهها، توپخانه، و آتشهای مستقیم دشمن در ۱۰۰ متری خط مقدم بودیم، همچنین تا آخر جنگ این جسارت و شجاعت را ادامه داد.
در سوریه در تمامی خطوط عملیاتی هجومی و دفاعی حاضر شد و در باشکوی حلب مورد هجوم تیرهای مستقیم داعش قرار گرفت. در سابقیه در جنوب حلب ماشین او به رگبار بستند در قلعه حلب مورد هجوم تیر قناصه دشمن قرار گرفت. در شمال حماه انتحاری دشمن در نزدیک حاج قاسم منفجر شد. موشک مسلحین در نزدیک او منفجر شد. اولین نفری بود که با هلی کوپتر وارد حلب محاصره شده گردید و مورد هجوم ضد هوایی دشمن قرار گرفت. اولین نفری بود که با هواپیما به صورت شبانه وارد فرودگاه حلب گردید این در حالی بود که تیر مستقیم توپ ۲۳، النصره کُل باند را زیر آتش داشتند و بعد از آن دیگر نیروها را آوردند.
اولین نفری بود که در روز روشن با هواپیما وارد فرودگاه حلب شد و این در حالی بود که هواپیما زیر برد موشک های ضد هوایی دشمن بود و باند فرودگاه زیر موشک ها و راکت های کاتیوشا و توپخانه تروریست ها قرار داشت و بعد از این فرودگاه حلب شبانه روزی شد.
اولین فردی بود که فرودگاه تدمر را با فرودش بازگشایی کرد. اولین نفری بود که با توجه به حضور آمریکا در جناح راست و داعش در جناح چپ او با هلی کوپتر به جبل الغراب، سنجری و بئر طیاریه رفت و باعث تقویت روحیه رزمندگان و فرماندهان میدانی شد و با بررسی جبهه طرح ریزی ادامه عملیات را داشت.
اولین نفری بود که با هلی کوپتر از بالای سر داعش به سدالوعر رفت و آنجا از نیروهای دفاع مردمی سنی و شیعه سوریه و فاطمیون سر کشی کرد.
وی در ابوکمال مورد هجوم تیر قناصه داعش قرار گرفت که با خطا رفتن گلوله داعش و اصابت تیر به بلوک دیوار، پشت بام، تکه های خورد شده بلوک به سر، صورت و چشم حاجی ریخته بود.
روزی از او خواستم جریان ریسک پذیری در جاده سامرا و پرواز بر آمرلی محاصره شده را تعریف کند که تشریح کرد و اینها همه نشان از جسارت و شجاعت او داشت.
مهمترین ویژگی دیگر حاج قاسم، اخلاق، تواضع و خصوصاً اخلاص او بود .حاج قاسم در دفاع مقدس یکی از فرماندهان به نام و پر آوازه بود؛ ولی ندیدیم هیچ موقع از خودش حرفی بزند، بنیانگذار تیپ ثارالله و سپس لشکر ثارالله که یکی از یگان های نام آور در دفاع مقدس و فاتح عملیات های طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر ۸ و کربلای ۵ بود و ۲۸ عملیات آفندی و ده ها عملیات پدافندی بود و هیچ موقع از خودش نگفت، همیشه فرماندهان دیگر و خصوصاً شهیدان والا مقام را برجسته می کرد و از بسیجیان گمنام و مردان بی نام و نشان سخن می گفت، مدام از ایثار و نثار خانواده شهیدان و اخلاص آنها دم می زد و به یاد آنها می سوخت در جنگ ۳۳ روزه لبنان و ۲۲ روزه غزه تاثیر مستقیم داشت؛ ولی از خودش نمیگفت همیشه از دلاور مردی های مجاهدان حزب الله و عماد مغنیه و خصوصاً حضرت آیت الله سید حسن نصرالله میگفت ،حاج قاسم در سوریه، عراق و لبنان و جبهه های افغانستان، یمن، فلسطین اشغالی و کلاً جبهه مقاومت، مالک اشتر زمان بود؛ ولی هیچ موقع از خودش نگفت.
۳۵ سال جهاد در گمنامی تمام انجام داد که غیر از خداوند و تعدادی از خواص اطلاعی نداشتند؛ لذا خداوند در این ۵ سال آخر او را معرفی کرد و عزیز و محبوب دلها هستند؛ ولی باز هم در اوج تواضع و فروتنی و افتادگی رفتار می کرد.
در یک کلام توکل بر خدا اخلاص، ولایتمداری، مردمداری، تواضع، تدبیر، مدیریت، جسارت و شجاعت حاج قاسم باعث عزت جبهه اسلام و ذلت جبهه باطل گردید.
شما سابقه فعالیت اداری کشوری هم دارید، سابقه مسئولیتهایی که در حوزه دیپلماسی هم هست داشته اید، خیلیها میگویند حاجی در دیپلماسی هم فردی ممتاز بود، درست است؟
ابوباقر: بله، بنده حقیر وکیل، وزیر، سفیر و شخصیت سیاسی زیاد دیدهام، با شخصیتهای خارجی زیاد جلسه و مذاکره داشته ام، در جلساتی در حوزه بینالملل شرکت کردهام، اما فردی به قدرت حاج قاسم در حوزه مذاکره، دیپلماسی که با منطق قوی قدرت بیان، چینش کلمات، جمله بندی بیانات، قدرت اقناع سازی طرف مقابل را داشته باشد ندیدم. نکته مهم این بود که وقتی در مقام مذاکره در برابر کسی مینشست همان ابتدا طرف مقابل تحت تاثیر نفوذ کلام و شخصیت حاجی قرار میگرفت و لذا در موقع مذاکره حریف نداشت.
و کلام آخر
ابوباقر: ویژگیهای بارز حاج قاسم بصیرت و شناخت او بود و مصداق واقعی «اشداء علی الکفار رحما بینهم» بود. حاج قاسم سردار پر افتخار و مخلص خدا و جبهه مقاومت و سرباز واقعی اسلام ناب محمدی و ولایت بود.
انتهای پیام/341