به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاعپرس، عزل آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری در فروردین 1368، علاوه بر پیامدهای داخلی با تحلیلهای متفاوتی از سوی رسانههای خارجی مواجه شد. عمده این تحلیلها پیرامون مسئله جانشینی امام خمینی و رهبری بعدی جمهوری اسلامی بود. نگاهی به مواضع رسانههای خارجی در آن دوران ابعاد تازهای از انتخاب رهبری در خرداد 1368 را نمایان میسازد.
خط تحلیلی اصلی که پس از عزل آیتالله منتظری از سوی رسانههای خارجی دنبال شد، عمدتا ناظر به بحرانی توصیفکردن شرایط در ایران و بهویژه احتمال بالای وقوع جنگ قدرت بود. در این روند، آنچه در حجم وسیعی از گزارشهای خبری و تحلیلی این رسانهها دیده میشود، تبدیل این جنگ قدرت احتمالی به دعوای میان دو جریان بهاصطلاح «میانهرو» و «تندرو» از نظر آنها است.
در این تحلیل، جناح چپ و مسئولان دفتر امام، یعنی افرادی مانند سید احمد خمینی، موسویخوئینی، محتشمیپور و میرحسین موسوی، به عنوان نیروها جریان تندرو، بنیادگرا و غربستیز معرفی میشدند و در مقابل، رهبری جریان میانهرو با هاشمی رفسنجانی تحلیل میشد.
رسانههای غربی، رویدادهای مربوط با ماجرای عزل آقای منتظری، و سپس، مواضع محکم جریان چپ و شخص حاج احمدآقا علیه قائممقام معزول را نشانههایی برای کوشش احمد خمینی در جهت افزایش قدرت و ارتقای خود در ساختار جمهوری اسلامی عنوان میکردند. صورت جامع این تحلیل را میتوان در گزارشی از روزنامه کوریره دلاسرا، چاپ ایتالیا مشاهده کنیم. در این گزارش که در شماره مورخ سوم خرداد 68 منتشر شده است، این روزنامه ضمن آنکه هدف از چاپ رنجنامه را، کنار زدن نهایی منتظری از قدرت و حمله غیرمستقیم به روابط هاشمی و غرب میداند مینویسد: «هاشمی رفسنجانی در تلاش است تا در آینده قدرت را در دست گیرد. اما احمد خمینی اکنون بیشتر از هر زمان دیگر، خود را برای دستیابی به قدرت نشان میدهد. سیداحمد خمینی با همکاری محتشمی وزیر کشور، میخواهد همگام با هاشمی رفسنجانی در قدرت به پیش برود.»
مشابه همین مدعا از سوی فایننشال تایمز تکرار شد و این رسانه هم در گزارش مورخ چهارم خرداد، از جنگ قدرت میان سیداحمد خمینی و هاشمی خبر داد. در گزارشهای متعدد دیگری هم، صرفاً به بیان اهمیت نقش این دو شخصیت اکتفا شده است و حتی برخی نویسندگان، سرنوشت رهبری آینده ایران را به اتحاد احتمالی آن دو وابسته میکردند.
آسوشیتدپرس در گزارشی به قلم اوبلانش، سردبیر بخش خاورمیانه خود، به تاریخ سوم خرداد 68 نوشت که در شورای رهبری احتمالی که پس از امام خمینی تشکیل خواهد شد، افزون بر هاشمی رفسنجانی، «احمد، فرزند خمینی که جاهطلبیهای سیاسیاش شروع به ظاهر شدن کردهاند» نیز حضور خواهد داشت. مشابه این تحلیل، از سوی روزنامه ایل مساجرو ایتالیا هم مطرح شد. این روزنامه در گزارشی، سرنوشت رهبری آینده ایران را در گرو اتحاد استراتژیک سیداحمد خمینی و هاشمی رفسنجانی دانست.
با این حال، نویسنده مقاله مذکور، به دلیل اطلاع از شأن حوزوی حاج احمدآقا، از گمانهزنیهای فراتر از واقع درباره او خودداری میکند و او را صرفاً به عنوان یکی از مهرههای پیرامونی هاشمی رفسنجانی معرفی میکند. البته این گزارش هم معتقد است که «سیداحمد خمینی، نقش اصلی در پشت صحنه را برعهده خواهد داشت.» رسانههای انگلیسی هم به پوشش همین خط تحلیلی پرداختند.
از جمله بیبیسی، با انعکاس یادداشت شهرزاد دانشخو، تحلیلگر سیاسی، احمد خمینی و هاشمی را به عنوان «محتملترین نامزدهای رهبری» معرفی کرد. این گزارش هم به دلیل آنچه «موقعیت ناکافی مذهبی» این دو شخصیت میدانست، امکان تعیین رهبری شورایی را از رهبری فردی آنها محتملتر دانست. این تحلیل حتی تا پس از انتشار خبر ارتحال امام و پیش از انتخاب آیتالله خامنهای ادامه یافت. در این روز، آسوشیتدپرس نقل قولی از مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق را انعکاس داد که هدف از عزل منتظری و تشکیل شورای بازنگری را باز کردن جا برای سیداحمد خمینی میدانست. با این حال تحلیلگران این رسانه، بیش از احمد خمینی برای هاشمی رفسنجانی، به عنوان «زیرکترین سیاستمدار ایران»، جایگاه و احتمال پیروزی در جنگ قدرت قائل بودند.
از تحلیلهای فوق مشخص است که این رسانهها، اطلاعات دقیقی از وضعیت سیاسی کشور در اختیار نداشتهاند. احتمال حضور حاج احمدآقا در میان گزینههای رهبری و یا جنگ قدرت میان جریانات فرضی تندرو و میانهرو، فاصلههای زیادی با واقعیات سیاسی ایران داشتند. این مطلب حتی در همان زمان، از سوی عباس سلیمی نمین، سردبیر وقت کیهان هوایی با رادیوی بیبیسی در میان گذاشته شد و او در مصاحبهای به تاریخ چهارم خرداد، ضمن معرفی افرادی چون هاشمی، خامنهای، مشکینی، صانعی، جوادی آملی، موسوی خوئینی و موسوی اردبیلی به عنوان گزینههای احتمالی رهبری، تصریح میکند که «آقای سیداحمد خمینی، برای مشارکت در امر رهبری، بههیچوجه مطرح نیست در داخل.» نکته جالب توجه دیگری که در این تحلیلها به چشم میخورد، فقدان هرگونه گمانهزنی درباره احتمال رهبری آیتالله خامنهای است.
از این رو، با تحقق این امر، رسانههای خارجی با یک غافلگیری بزرگ روبهرو شدند که همین غافلگیری، به بروز چند خط متشتت و متناقض انجامید:
تمجید از تصمیم خبرگان
برای رسانههای خارجی، که روزهای پیش از رحلت امام را سرشار از پیچیدگی و اختلافات و درگیریها توصیف میکردند، انتخاب جانشین حضرت امام با آن سرعت و حمایتها و اتفاق نظرهای پس از آن و حتی شخص رهبری منتخب، جالب توجه بود. بیبیسی، سرعت عمل خبرگان را یک قدم مهم برای جمهوری اسلامی در دوران پس از امام دانست و آن را موجب برطرف شدن «بحرانی که انتظار میرفت پیرامون جانشینی آیتالله خمینی» پیش باید عنوان کرد. رادیو آمریکا هم انتخاب آقای خامنهای را مایه شگفتی ناظران امور ایران دانسته و گفت: «آنها چنین پیشبینی میکردند که یک شورای 3 تا 5 نفره، جانشنی خمینی خواهد شد.» خبرگزاری رویتر هم در پانزدهم خرداد، از قول ناظران مسائل ایران نوشت که «تا به حال، تهران خیلی صریح و پخته کار کرده است.» باقر معین، تحلیلگر بیبیسی هم در چهاردهم خرداد، اعتراف میکند که آیتالله خامنهای، بهترین گزینه ممکن جمهوری اسلامی برای رهبری پس از امام خمینی بوده است: «در بین روحانیونی که مجتهد هستند و مرجع تقلید نیستند، تنها کسی که هم تجربه سیاسی داشت، هم از نظر دانش تقریباً مورد پذیرش خود روحانیون طرفدار آیتالله خمینی است، آقای خامنهای است. البته کسانی مثل آیتالله مشکینی، آقای رفسنجانی، آیتالله مهدوی کنی، و موسوی اردبیلی بودند ولی هیچکدام آنها تجربه آقای خامنهای را به عنوان رئیسجمهور نداشتند و از این گذشته، آقای خامنهای از نظر علم، به نظر بسیاری از کسانی که تخصص دارند، از آقای رفسنجانی و چند تن دیگر برتری دارد.»
آسوشیتدپرس هم در گزارشی که پس از انتخاب آیتالله خامنهای در معرفی او منتشر کرد، او را یک رئیسجمهور محبوب و دارای صداقت سیاسی معرفی کرد: «اگرچه در جریان مناقشات داخلی بین گروههای رقیب در ایران در طول سالهای اخیر، قدرت رئیسجمهوری تقلیل پیدا کرده است ولی خامنهای که یک محافظهکار به شمار میرود، از محبوبیت گستردهای برخوردار است... وی در مباحثات آتشینِ فکری بین دیگر رهبران ایران شرکت میکند و از انجام معالجات در آمریکا بر روی صدمات ناشی از سوء قصد علیه وی در سال 1981 امتناع کرد. وی گفت استفاده از امکانات آمریکا سبب خواهد شد وی نتواند شعار «مرگ بر آمریکا» را سر دهد.»
حرکت ایران به سمت میانهروی
در نظام تحلیلی رسانههای غربی، آیتالله خامنهای در نسبت با شخصیتهای جناح چپ و نیز رئیس دولت، میرحسین موسوی، شخصیتی معتدلتر در زمینه روابط با غرب به شمار میآمد. این تحلیل، اگرچه پس از قضیه سلمان رشدی که بهتازگی و در زمستان 67 رخ داده بود و آقای خامنهای هم در کنار دیگر شخصیتهای سیاسی کشور به حمایت از فتوای امام در وجوب قتل نویسنده آیات شیطانی برخاسته بود، کمرنگ شده بود اما این رسانهها همچنان در مواضع او و شخصیتهایی مانند خوئینیها، کروبی، محتشمیپور و سیداحمد خمینی، روح میانهروتری پیدا میکردند. آسوشیتدپرس، آقای خامنهای را «رئیسجمهور شاعر» و «یک روحانی با لحن سخن ملایم» لقب داد. واشنگتن پست هم در جریان انتشار دو مقاله پیرامون رهبری جدید ایران، در زیرِ تصویری از آقای خامنهای نوشته بود: «آیتالله خامنهای فردی آشتیگرا است.» در این روند، تحلیلگران خارجی، آقای خامنهای و هاشمی رفسنجانی را، در مسیر حرکتدادن جمهوری اسلامی به سوی میانهروی، همراه و همسو معرفی میکردند.
بیبیسی در هجدهم خرداد 68 تحلیلی از سولماز دبیری را برای مخاطبان قرائت کرد که در این تحلیل آمده بود: «اگر در چند ماه آینده کارها بدون وقفه و بهخوبی پیش رود، آیتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی با هم سیاستهای ایران را در یک مسیر میانهروتر قرار خواهند داد.» دیلیتلگراف هم انتخاب آیتالله خامنهای را به عنوان قدرتگرفتن میانهروها در ایران پوشش داد که «جناح افراطی به رهبری آقای احمد خمینی» را منزوی خواهد کرد. نیوزویک هم در تحلیلی از اوضاع ایران پس از رحلت امام، آیتالله خامنهای را، «مردی ساکت و روشنفکری فکور» توصیف کرد که «همانند آقای رفسنجانی به اعتدال سیاسی معتقد است.» نیوزویک همچنین معتقد بود که احتمالاً «رهبران جدید ایران، متمایل به برقراری روابط با شرکتهای غربی در مرحله اول و دولتهای غربی در مرحله دوم باشند و از سیاست تشویق بخش خصوصی طرفداری کنند.» روزنامه ژاپنی ماینیجی هم در هفدهم خرداد، با انتشار یادداشتی، افزون بر آنکه تصمیم سریع خبرگان را سبب برون آمدن کشور از «خلأ سیاسی و سردرگمی» دانسته بود، وضعیت ایران با رهبری آیتالله خامنهای و ریاستجمهوری احتمالی هاشمی رفسنجانی را، تحت عنوان جانشینشدن «جناح محافظهکار و واقعبین» به جای نیروهای رادیکال تحلیل میکرد. این جایگزینی نیروهای میانهرو با نیروهای تندرو، گاهی هم با الفاظی جالب در رسانههای غربی انعکاس پیدا میکرد. از جمله روزنامه آلمانی زوددویچه سایتونگ، به عنوان شاهدی برای تأیید همین تحلیل رایج نوشت که «بسیار دیده شده است که برخلاف [میرحسین] موسوی، خامنهای میخندد.»
تفسیرگران ایرانی رسانههای غربی هم تقریبا همین خط تحلیلی را دنبال میکردند. صادق زیباکلام در گفتوگویی با رادیو بیبیسی در پانزدهم خرداد، سرنوشت رابطه رهبری جدید جمهوری اسلامی با عناصر تندرو را محل ابهام دانست که نمیتوان به طور دقیق گفت «آقای خامنهای تا چه حد به عنوان ولی فقیه قادر خواهد بود که اینها را در کنترل خودشان قرار دهد.» از نظر زیباکلام، تشکیلات یا گروههایی مانند «دفتر تحکیم وحدت، روحانیون مبارز، بخشی از جریانات داخل سپاه، انجمنهای اسلامی دانشجویان خط امام» مصادیق جریانات تندرو در داخل ایران به شمار میآمدند که اغلب آنها همسو با جناح چپ بودند. افرادی مانند احسان نراقی هم رسانهها و دولتهای غربی را از هرگونه تحلیل اشتباه درباره ایران جدید برحذر میداشت و آقای خامنهای را فردی معتدل معرفی میکرد: احسان نراقی: «اروپاییها عادت کردهاند مثلاً درباره شخصی افراط کنند.
آنها مدتها عنوان میکردند آقای هاشمی مرد شماره یک است، بعد شماره دو و شماره سه و... الان هم گرچه در مورد آقای خامنهای وقت تفسیر عمیق نداشتهاند، ولی با از حرفهایشان نشانه اینکه متوجه نیستند دیده میشود. مثلاً یکی از تلویزیونهای فرانسه گفت: آقای خامنهای از رادیکالهای تندرو معرفی شده، درصورتیکه ما میدانیم چنین چیزی نیست و آقای خامنهای فردی بسیار معتدل است.»
اشکالکردن و شبههافکنی در رهبری آیتالله خامنهای
با گذشت چند روز از انتخاب آیتالله خامنهای، رسانههای غربی و نیروهای ضدانقلاب، شروع به شبههافکنی در تصمیم خبرگان کردند. این شبهات و اظهار تردیدها در چند سرفصل دستهبندی میشد. سرفصل نخست همان مدعای همیشگی بود که ولایت فقیه، با رحلت امام دچار مشکل خواهد شد و رهبری جدید، هر که باشد، نمیتواند همان شأن و جایگاه رهبر فقید را به دست بیاورد. این مسئله از سوی اغلب نیروهای اپوزیسیون نیز مطرح میشد.
آنها بر این باور بودند که «ولایت فقیه، همراه با خود خمینی به گور سپرده میشود و دوران جمهوری اسلامی بدون ولی فقیه در عمل آغاز شده است.» اما در فضای رسانهها، صادق زیباکلام در گفتگو با بیبیسی تأکید کرد که احتمال آنکه رهبری در شرایط فعلی و حتی در آینده بتواند به معنای حقیقی و نه صرفا حقوقی، جانشین امام خمینی شود «بدون تردید منفی است.» او ادامه میدهد که «ولایت فقیه، بعد از امام خمینی به مقدار خیلی زیادی کمرنگ خواهد شد و قدرتش را بهتدریج از دست خواهد داد.» اشکال دیگری که از سوی این رسانهها مطرح میشد، تردیدافکنی در قانونیت انتخاب خبرگان بود.
از جمله یونایتدپرس، به نقل از تحلیلگران منطقهای با تأکید بر ضرورت مرجعبودن رهبر در قانون اساسی جمهوری اسلامی اعلام کرد که «در قانون اساسی ایران، قید شده است که امام و رهبر جمهوری اسلامی باید حداقل یک مرجع تقلید عالیرتبه یا یک روحانی در مقام آیتالله باشد درحالیکه خامنهای، در رتبهای پایینتر قرار داشته و یک حجتالاسلام است.» این مطلب بهخوبی نشان میدهد که رسانههای ضدانقلاب از همان بحبوحه انتخاب آقای خامنهای به رهبری نظام اسلامی، شبهه شرط مرجعیت و لزوم رعایت آن را برای حفظ قانونیت انتخاب رهبر در ذهن مخاطبانشان القاء میکردند.
این مطلب را در پانزدهم خرداد نیز ابوالحسن بنیصدر به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس بیان کرد و مدعی شد که «این انتخاب یک ناکامی کامل به شمار میرود، زیرا که خامنهای یک روحانی عالیرتبه، آن طور که قانون اساسی ایران آن را پیشبینی کرده است نیست.» لوموند فرانسه هم در گزارشی پس از اجلاسیه مردادماه، تأیید مجدد رهبری آیتالله خامنهای و مطابقت آن با متمم قانون اساسی را به دلایل موهومی ارجاع داد. این روزنامه با تشکیک در نامه امام به آیتالله مشکینی، علت اجلاسیه مرداد ماه را عدم مطابقت رهبری آیتالله خامنهای با اصول پنجم و صد و هفتم قانون اساسای پیشین عنوان کرد.
شبهه دیگری که از سوی رسانههای غربی و مصاحبهشوندگان آنها مطرح میشد، احتمال جدی بروز مخالفتها با انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری و نپذیرفتن این انتخاب از سوی شخصیتهای ذینفوذ بود. رضا پهلوی، فرزند شاه مخلوع ایران، در گفتگویی با تلویزیون دولتی فرانسه، ادعا کرد که «انتخاب خامنهای شکست جدیدی در جنگ جانشینی خمینی است و هیچیک از مراجع کشور از خامنهای تبعیت نخواهند کرد.» این در حالی بود که رسانهها و تحلیلگران داخلی ایران از بُعد و بیمبنایی تحلیلهای اینچنینی دچار شگفتی میشدند و برایشان محل سوال بود که چگونه «در اینجا، علما و فقها، آیتالله خامنهای را فقیه مطاع و ولی امر واجبالاطاعه میخوانند، اما این یا آن دستگاه خبری و تحلیلی غربی و اروپایی و آمریکایی، در این مسئله اشکال میکنند.»
بنابراین رسانههای خارجی و بهویژه بنگاههای خبری و تحلیلی غربی، پس از گذراندن یک غافلگیری بهتآور از تصمیمگیری سریع و دقیق مجلس خبرگان رهبری، مسیر تردیدافکنی را در پیش گرفتند که رئوس این تردیدها و شبهات، که عمدتا به تشکیک در قانونیت، شرعیت و مقبولیت انتخاب سال 68 خبرگان رهبری مربوط میشد، طی سالهای آینده هم به کرات ادامه پیدا کرد.
انتهای پیام/ 151