به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اردبیل، کتاب «پای بلند در خارزار» به مرور خاطرات علی پناهنده رزمنده و پیشکسوت دفاع مقدس استان اردبیل پرداخته است که به کوشش «کریم فیضی» به نگارش در آمده است.
این کتاب 288 صفحه ای را انتشارات «ساوالان ایگیدلری» در سال 1392 به سفارش و حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس چاپ و منتشر کرده است.
برشی از متن کتاب:
از مقر سپاه که خارج شدند علی گفت: شما با اتوبوس می روید آنجا و من بر می گردم مقر لشکر شاید بتوانم برای شما کاری انجام بدهم.
هما گفت: ما که جایمان را پیدا کردیم.
علی گفت: همیشه ک نمی تونید اونجا بمانید. شب را می خواهید چکار کنید؟
هما گفت: من حریف زبان تو نمیشم علی جون برو ما خودمون می ریم.
رحمت گفتـ امام زاده اسمش چیه؟
علی گفت: سبز قبا...میگند برادر ناتنی امام رضا (ع) بوده.
علی سردرگم و کلافه از آنها جدا شد و سوار بر ماشینش با عجله خودش را به مقر لشکر رساند.
حمید باکری در مقر بود و علی با خود گفت: خدا را شکر.
حمید رو به او گفت : کجا بودی؟
علی گفت: قرار بود برم سرکشی آشپزخانه لشکر اما غفلتا خانواده ام پیدا شده اند.
نمی دونم چا خاکی به سرم بریزم.
حمید گفت: الان کجایند؟
علی گفت: امام زاده.
حمید گفت : نذار اذیت بشند سریع برو از انبار اسباب و اساسیه بردار ببر یکی از خانه های سازمانی را تحویلشان بده.
سردار کبیری هم با خانواده اش اونجا ساکن هستند البتهیادت باشه اول می روی مرتب می کنی بعد خانواده ات را می آوری، پای آبروی من در میانه. شهرک سلمان فارسی را که می شناسی.
علی گفت: اطاعت قربان... و بعد کلید یکی از خانه های سازمانی را تحویل گرفت و زود راه افتاد به طرف انبار تا اثاثیه بردارد .
انتهای پیام/