به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، شهید «مصطفی قوی»، در پانزدهم مهر 1331 در كلاته بوقه شهرك قدس از توابع مشهد متولد شد.
او در كارهاى مزرعه به والدينش كمك مىکرد و این کار تا دوازده - سيزده سالگى ادامه داشت تا اينكه حرفه نقّاشى ساختمان را فرا گرفت. خدمت سربازى را در تیپ هوابرد شيراز پشت سر گذاشت. پس از گذراندن خدمت سربازى، به كار نقّاشى ساختمان مشغول شد.
مصطفى از سال 1356 فعالیتهای انقلابى خود را آغاز كرد. او در اين دوره با تلاش و مجاهدت و با توزیع اعلامیههای امام خمینی (ره) مردم را نسبت به جنایات رژیم پهلوی و همچنین ماهیت انقلاب اسلامی آشنا کرد.
خواهر شهید مىگوید: «قبل از انقلاب، كار مصطفى پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) بود. با شروع راهپیماییها به جمع مردم پيوست. چندین نوبت شبها با لباسهای خونى به منزل ما میآمد و لباسهایش را عوض مىکرد و با لباس تميز به خانه خودشان بر مىگشت.»
مصطفى در سن 24 سالگى ازدواج کرد که سه فرزند حاصل 10 سال زندگى مشترك آنها بود. او که فردی فداكار بود همه را به صبر و استقامت دعوت مىکرد. در محیط خانه با خانواده با خلق خوش رفتار مىکرد و در كارهاى خانه کمک حال همسرش بود. شهید قوی معتقد بود اگر در زندگی با مشکلی مواجه شدید ابتدا آن را با همسرتان مطرح کنید و از او مشورت بخواهید.
«مصطفی قوی» جزو اوّلين كسانى بود كه با شروع جنگ تحمیلی به استخدام سپاه درآمد و از مشهد عازم جبهه شد. او يك سال در ستاد جنگهای نامنظم در کنار شهید مصطفى چمران با دشمنان متجاوز جنگید. او در این باره مىگوید: «يك سال سلاح نداشتيم و با چوب دستى مىجنگیدیم.»
مادر شهید قوی در خصوص تقید این شهید والامقام به حضور در جهاد مىگوید: «يك روز از مصطفى خواستم كه ديگر به جبهه نرود. او در جواب من گفت: مادر، دوست داشتم كه اين حرف را نمىگفتی، اين راه را بايد طى كرد و وظيفه تك تك ما است. من مىروم و اگر روزى دين كوپنى شد، به من هم نامه بنويسيد كه بيايم و كوپن دينم را بگيرم.»
در پاتك معروف چزّابه که رزمندگان اسلام زیر آتش سنگین ارتش بعث عراق مقاومت کردند در چهره شهید قوی فداكارى و ايثار خاصی ديده مىشد. او در تنگه چزّابه از ناحيه دست و در عمليّات بیتالمقدس، از ناحيه پا و كمر مجروح شد.
«مصطفی قوی»، در ششم تير 1365 در حالی که مسئولیت محور عملیاتی لشکر 5 نصر و همچنین قائم مقامی تیپ دوم این لشکر را بر عهده داشت بر اثر اصابت تركش به سر و پهلو در شلمچه به شهادت رسيد. پیکر این فرمانده خراسانی در 16 تير 1365، در مشهد تشييع و در بهشت رضا، در کنار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیتنامه شهيد
احساس مىكنم لحظاتى تاريخى از يك برهه از زمان را دارم طى مىكنم. گویی تمام وجودم در آتشى قرار گرفته و از دورن دارم مىسوزم، خدايا اين چه حالتى كه در من بوجود آمده يك حالت لذت است و اضطراب. لذت از اينكه ديدار با آقا امام حسين نزديك شده و اضطراب از اينكه آيا من لياقت شهيد شدن را دارم كه يارى كه مدتها است به آرزويش ماندهام ديدار نمايم چه لحظه حساسى است.
انتهای پیام/