به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، زیارت حضرت اباعبداللهالحسین (ع) آرزوی هر عاشق و دلباختهای است که موجب میشود سالیانه هزاران نفر سوی کربلا رهسپار شوند. شهر «مهران» یکی از مسیرهای تردد زائران عتبات عالیات است که بهعنوان «دروازه کربلا» نیز لقب گرفته است و زائران زیادی از این شهر عبور کرده و به زیارت میروند و وقتی برمیگردند، قدوم متبرک خود را بر خاکهای این شهر میگذارند.
حمله رژیم بعث عراق به خاک ایران موجب شد تا مسیر کربلا به روی زائران حسینی (ع) بسته شود و شهر «مهران» به اشغال متجاوزان دربیاید. «مهران» در طول هشت سال دفاع مقدس، سهبار توسط متجاوزان بعثی اشغال شد و خون تعداد زیادی از عاشقان کربلا، خاک این شهر را متبرک کرد، همان شهری که متبرک به قدوم زائران سیدالشهداست.
«مهران» اولین شهر از ایران بود که بعثیهای متجاوز در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی یعنی اول مهر سال ۱۳۵۹، آن را اشغال کردند؛ اما رزمندگان اسلام در عملیات پیروزمندانه «بیتالمقدس» که سرانجام به آزادسازی خرمشهر قهرمان منجر شد، در تاریخ ۱۸ تیر سال ۱۳۶۱ آن را از اشغال بعثیها آزاد کردند.
متجاوزان بعثی در دوم خرداد سال ۱۳۶۳، درحالی که رزمندگان اسلام در عملیات پیجیده و پیروزمندانه «والفجر ۸» شهر «فاو» را در خاک عراق اشغال کرده بودند، مجدداً «مهران» را اشغال کردند تا در قبال آن، ایران نیز «فاو» را آزاد کند؛ اما رزمندگان اسلام در عملیات «کربلای یک» این شهر را دوباره از لوث وجود متجاوزان خارج کرده و به آغوش وطن بازگرداندند؛ ولی این بار آخری نبود که «مهران» اشغال شد؛ بلکه در تاریخ ۲۹ خرداد سال ۱۳۶۷ نیز، وقتی منافقین در عملیاتی با عنوان «فروغ جاویدان» با پشتیبانی همهجانبه صدام به کشورمان یورش بردند، این شهر مجدداً اشغال شد؛ اما باز هم رزمندگان اسلام در تنگه «چهازبر» با انجام عملیات پیروزمندانه «مرصاد»، نسخه منافقین را در هم پیچیده و این تجاوزگری وحشیانه آنها را به «غروب جاویدان» تبدیل کردند.
نگاهی به عملیات «کربلای یک»
شهر «مهران» در دوران دفاع مقدس از آن جهت مهم و استراتژیک بود که رژیم بعث عراق پس از بازپسگیری آن در عملیات «کربلای یک» با چالشهای اساسی روبهرو شد و این پیروزی مهم، زمینه پیروزیهای بعدی در عملیاتهای «کربلای ۲» و «کربلای ۳» و «فتح ۱» و «کربلای ۵» را فراهم کرد.
عملیات «کربلای یک» در تاریخ ۱۰ تیر سال ۱۳۶۵ با رمز مبارک «یا ابوالفضل العباس» آغاز شد که رزمندگان اسلام توانستند در سه مرحله، شهر مهران و روستاهای اطراف آن، جاده دهلران - مهران، ارتفاعات «قلاویزان» و «حمرین» و همچنین دو پاسگاه مرزی را آزاد کنند.
تودهنی رزمندگان به صدام
لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع) به فرماندهی سردار جانباز «علی فضلی»، یکی از قوای عملکننده در عملیات «کربلای یک» بود که نقش بیبدیل رزمندگان دلاور آن در این عملیات، توصیفناشدنی است. یکی از رزمندگان لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع) در تشریح لحظات پیش از این عملیات، گفته است:
همه به خودسازی مشغول بودند؛ یک عده وصیتنامه مینوشتند و به دوستان و همسنگران خود توصیههای آخر را میکردند. یک عده هم مدام تجهیزاتشان را چک میکردند و ماموریتهای خود را با همراهانشان مرور میکردند. ساعت ۴ بعدازظهر همه نیروهایی که باید در شب اول، عملیات میکردند، در موقعیت «عشق حسین» جمع شدند؛ مثل مراسم وداع. با حضور گردانها، دیگر جای سوزن انداختن نبود و بچهها دو به دو دست در آغوش هم انداخته و وداع میکردند.
گفتند قرار است برادر «محسن رضایی» برای بچههای لشکر ۱۰ صحبت کند؛ آقا محسن با شعار «صل علی محمد یار امام خوش آمد» پشت تریبون رفت و از اهمیت عملیات گفت. وی گفت که صدام جنایت کار گفته است مهران در مقابل فاو و شما رزمندگان امشب میخواهید توی دهان صدام بزنید؛ همه بچهها خوشحال بودند که برای عملیات انتخاب شدند.
رزمندگان لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع) پیش از آغاز عملیات «کربلای یک»
بعد از «محسن رضایی»، حاج «صادق آهنگران» پشت میکروفون قرار گرفت و نیمساعتی هم با نوای وی رزمندهها گریه کردند و سینه زدند. بعد از نوحهخوانی، گردانها به خط شدند تا از دروازه قرآن عبور کنند. حاج «علی فضلی» کنار دروازه قرآن ایستاده بود و هرکسی رد میشد، با وی روبوسی میکرد.
هوا داشت تاریک میشد؛ کامیونها به خط شدند تا بچههای گردانها را بهسمت خط ببرند. بچهها نماز مغرب و عشا را خواندند و راه افتادند. روز ۹ تیر سال ۱۳۶۵، نزدیک روزهای آخر ماه قمری بود که ماه توی آسمان نیست و مهتاب اطراف را روشن نمیکرد؛ این تاریکی برای نزدیک شدن به دشمن خوب بود و همه آماده برای انجام تکلیف.
اعزام رزمندگان لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع) به منطقه عملیاتی «کربلای یک»
دوشکاهایی که یکییکی خاموش شدند
سردار شهید «محمد کاشیها» معاون گردان «المهدی (ع)» لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در خاطرات خود، درباره لحظات ابتدایی شروع عملیات «کربلای یک» گفته است:
زمانیکه عملیات به ما ابلاغ عملیات شد، ۲۰ خرداد سال ۱۳۶۵ بود که ما رفتیم برای شناسایی حوالی باغ کشاورزی مهران. هنوز خط حد گردانها مشخص نشده بود.
اواخر خرداد بود که جلسهای برگزار شد و قرار بر این شد که گردانهای «قمر بنی هاشم (ع)»، «حضرت قاسم (ع)» و «زهیر» عملیات کنند و سایر گردانها نیز در احتیاط باشند که فردای آنروز آمادهباش لغو شد و گردانها به مرخصی رفتند که ۱۵ روز مرخصی داشتند. چهار روز قبل از عملیات گفتند که محدوده عملیات لشکر ۱۰ عوض شده و ماموریت عملیات گردانها به سمت راست کمربندی «دهلران»، «پل شکسته» و تپههای ۱۷۷ تغییر پیدا کرده است.
سه شب بچههای اطلاعات کار اطلاعاتی کردند و یک شناسایی سطحی انجام دادند؛ فرمانده لشکر ۱۰ اصرار داشت که گردان «المهدی» باید محدوده عملیات داشته باشد؛ اما کادر گردان ضعیف بود و ساعات آخر یک تعداد از بچههای آموزش نظامی و تخریب به ما مامور شدند که خوب هم کمک کردند. دقایق آخر هم یه چند نفر از کادر گردان «حر» را به ما دادند.
وقتی بچهها فهمیدند گردان «المهدی (ع)» خطشکن است، خیلی شاد شدند و این خبر خیلی کمک کرد و روحیه معنوی بچهها بالا رفت؛ بنابراین قرار شد که گردان «المهدی (ع)» اولین گردان لشکر ۱۰ باشد که به خط بزند و حد فاصل چپ شیار گاوی تا لب جاده آسفالته و تا «پل شکسته» و از «پل شکسته» تا تپه ۱۷۷ نیز گردان «علی اصغر (ع)» عملیات کند و گردان «حمزه» هم در شیار گاوی دشمن را مشغول کند تا گردان «المهدی (ع)» بتواند با دشمن درگیر شود.
شب عملیات از موقعیت «عشق حسین» بچههای گردان را با اتوبوس تا ایستگاه صلواتی آوردیم و از آنجا با وانت تا راه کار «سیدالشهداء (ع)» و قرارگاه تاکتیکی آمدیم. هوا داشت تاریک میشد که یک تعداد آمبولانس آمد و بچهها را تا شیار گاوی انتقال دادند و از آنجا هم تا خاکریز «دسته عصایی» پیاده آمدیم.
ساعت ۹.۳۰ دقیقه پشت خاکریز آماده دستور بودیم؛ نزدیک ساعت ۱۰ بود که گروهان «جهاد» با همراهی برادر «صمد»، فرمانده گردان «المهدی (ع)» به سمت کمین دشمن حرکت کردند و نزدیک ساعت ۱۱ بود که برادر «صمد» رمز را اعلام کرد و درگیری شروع شد.
لحظه اعلام رمز عملیات «کربلای یک»
وقتی ما رسیدیم معبر را بچههای تخریب باز کرده بودند و گروهان قبل با دشمن درگیر بودند و یک تعداد از نیروهای کمین دشمن جلو آمده بودند و به سمت ما نارنجک میانداختند. یکی از بچههای تخریب با ما بود؛ از او خواستیم که یک معبر برای ما باز کند تا آر.پی.جیزنها بتوانند دشمن را دور بزنند و تیربارها را خاموش کنند. اولین سنگر دوشکای دشمن که با شلیک آر.پی.جی خاموش شد، یک تعداد از نیروهای مستقر در کمینها فرار کردند و ما نیروهای خودمان را داخل آن مستقر کردیم.
هنوز یک دوشکا داخل شیار گاوی شلیک میکرد و مزاحم پیشروی بچهها بود؛ ساعت ۳ نیمه شب بود که تقریبا کمینهای محدوده ما سرکوب شدند و فقط یک دوشکا بود که از سمت گردان «حمزه» هنوز خاموش نشده بود و این امکان الحاق دو گردان را دچار مشکل کرده بود.
قبل از اینکه هوا روشن شود، بلدوزرها به خط رسیدند و مشغول زدن خاکریز شدند و بچهها پشت خاکریزها جانپناه گرفتند. در شیار گاوی موانع زیادی اعم از سیمخاردار و خورشیدی و مین بود که اجازه نمیداد ما به سمت کمینها حمله و دوشکا را خاموش کنیم. ۱۰۰ متر بیشتر خاکریز نبود و دشمن هم از این استفاده میکرد تا به سمت نیروهای ما نفوذ کند.
نزدیک صبح بود که خبر دارشدیم برادر «صمد» فرمانده گردان «المهدی (ع)» به شهادت رسیده است و نزدیک ۶ صبح بود که تعدادی از بچههای گردان «علیاکبر (ع)» آمدند و به ما کمک کردند؛ بنابراین خط تقویت شد و دشمن عقب کشید و یکمقدار فشار دشمن کم شد.
مهمات همراه ما تمام شده بود و تا مهمات رسید، بعدازظهر شده بود؛ گردان «المهدی (ع)» تا ساعت ۶ بعدازظهر روز ۱۰ تیر، پشت خاکریز بود و بچههای گردان «علی اکبر (ع)» آمدند و ما عقب آمدیم.
سرباز بعثی پایش را با طناب به دوشکا بسته بود
«مهدی ژالهرو» نیز یکی از دیگر رزمندگان گردان «حضرت علی اصغر (ع)» از لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس است که درباره عملیات «کربلای یک» گفته است:
راه کار گروهان «مطهری» از گردان «حضرت علی اصغر (ع)» سمت چپ جاده آسفالته «دهلران» به «مهران» بود و تقریباً از جاده کمتر از هزار متر فاصله داشت. شب عملیات از خاکریز خودمان که راه افتادیم، بعد از حدود ۱۰۰ متر به میدان موانع اول رسیدیم. ابتدا سیمخاردار چادری و بعد هم مینهایی با فاصله، امّا منظم شاید ۱۰۰ متری عمق این میدان مین بود؛ بنابراین بچههای تخریب مشغول زدن معبر شدند.
معبر از بین دو سنگر کمین عبور میکرد که بیسر و صدا و بهخواست خدا، سنگرهای کمین حفره روباه را پشت سر گذاشتیم و با فاصلهای چند ده متری، دوباره به میدان مین و موانع دیگری رسیدیم. بچههای تخریب مجدداً جلو افتادند و معبری باز شد.
پای سنگرهای کمین که رسیدیم، مجبور بودیم تا مساعد شدن اوضاع قدری تأمل کنیم. معبر، مقابل سنگر کمینها سر در میآورد؛ بنابراین ستون بیصدا زمینگیر بود.
نیروهای آزاد گروهان قرار گذاشته بودند که بین دستهها تقسیم شوند؛ بنابراین تقریباً به هر دسته، ۴ یا ۵ نفر اضافه شدیم، عدهای اول دسته و عدهای هم آخر دسته کمک میکردند. «تورج خزایی» و «حسین فرهمند» اول دسته و ۲ نفر هم آخر دسته کمک میکردیم.
چند نفر از بعثی ناخواسته روبهروی معبر نشسته بودند و حرف میزدن؛ نگران بودیم که نیروها که حالا اجباراً زمینگیر شدند، از خستگی و اضطراب بخوابند؟! اما به خواست خدا، عراقیها از جلو معبر دور شدند و رفتند توی سنگرهای کمین که بهصورت حفره روباه ایجاد کرده بودند.
ظرف چند دقیقه شهید «خزایی» ستون را حرکت داد. یادم است که با چوب دستیاش بچهها رو به هوش کرد و بقیه هم نیم خیز راه افتادند، همین که از کنار سنگرهای کمین عبور کردیم، درگیری شروع شد و پاکسازی به سمت چپ و راست شدت گرفت. خلاصه همهچی رو شده و عملیات در محور سمت راست جاده دهلران - مهران علنی شد.
شاید کمتر از یکساعت بعد «تورج خزایی» و «حسین فرهمند» مجروح شدند. هجوم به سمت طرفین و جلو ادامه داشت تا رودخانه فصلی موسوم به «گاوی» و «پل شکسته» کمینهای دشمن را سرکوب کردیم و همزمان نیز دستگاههای مهندسی جلو میآمدند و مشغول زدن خاکریز میشدند.
هوا داشت روشن میشد که معلوم شد کنار رودخانه جانپناهی وجود ندارد؛ بنابراین لودرها و بلدوزرها برای ایجاد خاکریز آمدند و بچهها نیز موظف شده بودند که تا ایجاد جانپناه، برای خودشان سنگر انفرادی درست کنند. هوا که روشن شد، متوجه شدیم سنگر «بهمن نجفی» و «منصور کوچک محسنی» مورد اصابت قرار گرفته و آقا «بهمن» درجا شهید شده و حاج «منصور» هم به شدت مجروح شده است و به عقب منتقل شدهاند.
گام اول عملیات «کربلای یک» برای گردان «علی اصغر (ع)»، شکستن خط و رسیدن به کناره رودخانه بدون آب «گاوی» بود و بعد هم عبور از «پل شکسته». دقیقاً آنطرف «پل شکسته» یک سنگر دوشکا بود که سخت مقاومت میکرد. همه سنگرهای دور و برمان خاموش شده بودند؛ اما این یکی تا نزدیکیهای ساعت ۱۰ صبح ایجاد زحمت میکرد. سقف و دیوارههای سنگرش بتونی بود و فقط از یک دریچه کوچک تیر تراش میزد؛ خلاصه به هر ترتیبی بود، آن دوشکا هم از کار افتاد. اولین نفراتی که رفتند بالای سر آن، نقل میکردند که سرباز بعثی پایش را با طناب بسته بود به سهپایه دوشکا که فرار نکند و ساعتها همه رو معطل کرده بود.
حالا دیگر شهر ویرانشده «مهران» روبهروی ما بود و سمت چپ هم بنایی از امامزاده «سید حسن» شهر دیده میشد.
انتهای پیام/ 113