معرفی کتاب؛

«دمنوش خاطرات»

کتاب «دمنوش خاطرات» به کوشش «عالیه مهرابی» و توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس یزد به زیور طبع آراسته و منتشر شده است.
کد خبر: ۴۰۴۴۱۱
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۲ - 05July 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، کتاب «دمنوش خاطرات» به کوشش «عالیه مهرابی» در سال 1397 و در 115 صفحه، توسط انتشارات «خط شکنان»، با حمایت اداره‌ کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان یزد به زیور طبع آراسته و منتشر شده است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

«شب‌های تاول»

(درد دل جانباز شیمیایی با همسرش)

باید بریزم زیر پایت آسمان را هم

یا گردن آویزت کنم رنگین کمان را هم

نه! این برای سال ها صبر تو کافی نیست

ای کاش تقدیم تو میکردم جهان را هم

میخواستم مرد تو باشم، سایه‌ات باشم 

حتی بریزم زیر پایت کهکشان را هم

اما شبی تقدیر تلخ جنگ با خود برد

مانند سیلی کهکشان و سایبان را هم

من مرد زخمی، تو شریک خستگی‌هایم 

داری فدایم می کنی، هم جسم و جان را هم

در چادرت پیچیده‌ای جسم نجیبت را

بر شانه‌هایت میکشی باری گران را هم

تا کی تحمل میکنی شب‌های تاول را؟

تک سرفه‌ها، این ناله‌های بیامان را هم؟

این زخم‌های نانجیب شیمیایی را

یا شاید از دیوار و در، زخم زبان را هم؟

عمری است دریا پشت پلکت آشیان کرده

بشکن شبی در خویش این بغض نهان را هم

حرفی بزن این عقده‌های خسته را وا کن

بیرون بیاور از گلویت استخوان را هم

حالا بیاور شیشه‌های قرص و دارو را

آن چشم ها، آن چشم های مهربان را هم

 

 «گفته بودی که زود باید رفت»

(تقدیم به اسوه های صبر و ایثار، همسران جانبازان)

در نگاهم مرور خواهی شد، شکل وقتی که چای می نوشی

سرفه هایت عجیب می غلتد، توی یک استکان فراموشی

لحظه هایی که سرد و بی جان تر، با تو قلبم نفس نفس می زد...

مثل ماهی که غرق در خشکی، دست و پا می زنی و می کوشی

در نگاهت ترک ترک خوردم، گفته بودی که زود باید رفت

من خودم خواب دیده ام دیشب، چکمه ات را دوباره می پوشی

مثل زنگی که باز در گوشم، جمعه ای که تو گم شدی در من

پچ پچت را درست نشنیدم، لای جیغ تفنگ در گوشی

پشت خط من مدام می مردم، وقتی از جنگ و مرگ می گفتی

کم کمک با غمت گره خوردم، توی این منجلاب خاموشی

بودنت را همیشه حس کردم، مثل آن ترکشی که در مغزت

توی آن بیست سال بی خوابی، توی این بیست روز بیهوشی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها