به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و عید سعید غدیر خم فصلهای زندگی شهید «سیدخلیل ابراهیمزاده» از شهدای سادات شهرستان بابل را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
«سیدخلیل» در سال 1350 در «پایینگنجافروز» بابل به دنیا آمد. پدرش «سید نعمتالله»، كشاورز بود و مادرش «گلچمن»، بانویی كدبانو و خانهدار. آنها شش فرزند داشتند که خلیل آخرینشان بود.
سیدخلیل دوره ابتدائی را در مدرسه «شهید سیدحسن اسماعیلزاده» فعلی بابل به پایان رساند. سپس تا پایه سوّم راهنمایی ادامه تحصیل داد.
به گفته خانواده، «او از همان زمان كودكی، نسبت به مسائل دینی اهمیت خاصی قائل میشد و به همراه آنها در مراسم شركت میكرد. هنوز به سنّ تكلیف نرسیده بود كه نماز میخواند و روزه میگرفت و در نماز جماعت شركت میكرد. به همه نیز توصیه میكرد: نمازجمعه و جماعت را از دست ندهند.»
در بیان خلقوخوی سیدخلیل، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعتپذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشادهرویی و ملاطفت رفتار میکرد و نزدشان از محبوبیتی وافر بهرهمند بود.
با تشکیل بسیج، فعالیتهایش را در قالب انجام اقدامات تبلیغی و فرهنگی و ترغیب جوانان به حضور در صحنههای انقلابی از سر گرفت.
او در 30 بهمن 1364 با لبیک به ندای رهبر، به عنوان تکتیرانداز راهی مریوان شد تا دوشادوش دیگر رزمندگان به دفاع از کشور بپردازد. او با حضور در عملیات کربلای 5 آسیب دید. همچنین، در حلبچه نیز دچار جراحت شد.
همرزم شهید:
«محمود اسماعیلپور» روایت میکند: «در ولایتپذیری مطیع امر رهبر بود. بهگونهای که هر وقت امام خمینی دستور میدادند که جوانان باید در جبههها حضور داشته باشند، او با وجود مجروحیت، فرصت را غنیمت میشمرد و راهی منطقه میشد. وقتی هم که ما اصرار میکردیم نرو! میگفت: اطاعت از ولی امر واجب است. میگفت: حالا که همرزمانمان به شهادت رسیدند، نباید سلاحشان روی زمین بماند. ما باید با همان سلاح بجنگیم و پیروز شویم.»
در 30 آذر 1366 با انتصابش به مسئول دسته، در میدان جهاد به نبرد با دشمن پرداخت. همزمان با عضویت در سپاه در 3 دی 1366، دوباره، در کسوت مسئول دسته گردان مسلم به مناطق نبرد عزیمت کرد.
او در نامههای خود به خواهرانش سفارش میكرد و میگفت: «شما باید ادامهدهنده راه ما باشید. همانطور كه حضرت زینب(س) در صحرای كربلا ادامهدهنده راه امام حسین(ع) بود. بعد از ما هم، شما باید كار زینبی بكنید و با حفظ حجاب خود، مشت محكمی بر دهان یاوهگویان باشید.»
خواهر شهید:
«رحیمه» از برادرش چنین میگوید: «وقتی به مرخصی میآمد، میگفتم: دیگر بس است! بگذار جوانان دیگر بروند و اسلحه تو را به دوش بگیرند. میگفت: من هم باید بروم. میپرسیدم: اگر برنگردی، چه؟ جواب میداد: در این صورت شما باید ادامهدهنده راه ما باشید.»
دلجوئی از خانوادههای شهدا و جمعآوری کمکهای مردمی در راستای یاری رزمندگان، از جمله اقدامات این مجاهد خستگیناپذیر در جبهه فرهنگی به شمار میرود.
در عملیات والفجر 10 به شدت مجروح شد و از حال رفت. یكی از همرزمانش به خیال اینكه او به شهادت رسید، وی را با عنوان شهید به بیمارستان اهواز انتقال داد. خبر خیلی زود در همه جا پیچید. بچههای پایگاه محل نیز، در تهیه و تدارك مراسم تشییعش بودند. همسنگرانش وقتی خبر شهادتش را شنیدند، سریع خود را به سردخانه بیمارستان اهواز رساندند. وقتی او را بیرون كشیدند، متوجه شدند پلاستیك از داخل عرق کرد. سریع همانجا به او نفس مصنوعی دادند. اینگونه بود كه دوباره متولد شد. وقتی به هوش آمد، روی سینهاش نوشتهای دید: «شهید سیدخلیل ابراهیمزاده ـ اعزامی از بابل»
و سرانجام، سیدخلیل در 4/4/67 طی عملیات پدافندی در جزیره مجنون، به درجه والای شهادت نائل گشت. پیكر پاکش نیز سه سال بعد به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهدای زادگاهش به خاك سپرده شد.
انتهای پیام/