به گزارش دفاع پرس، ویرانی های جنگ ۳۳ روزه به تعبیر رهبری انقلاب قرار بود ویروسی باشد که شیرینی پیروزی در جنگ ۳۳ روزه را به کام جبهه مقاومت تلخ کند .اسرائیلی ها آنقدر در این جنگ تاسیسات عمومی و خدماتی و پل و مدرسه و بیمارستان و ... را زدند تا نه تنها مسیحیان و اهل تسنن بلکه شیعیان را هم رو به روی سید مقاومت قرار دهند .
امام خامنه ای در پیامی به سید مقاومت خبر از یک جنگ و جهادی دیگر در جبهه آبادانی و حل مشکلات مردم داده بودند که تکمیل کننده پیروزی بزرگ ۳۳ روزه خواهد شد .
مادر عماد مغنیه از او پرسیده بود که آیا این همه ویرانی را می توان درست کرد ؟ عماد مغنیه گفته بود یگ نفر قرار است بیاید که کار خودش را خوب بلد است .
شهید شاطری که در لبنان به نام حسام خوشنویس معروف شد و سال ها بدون هیچ مرزی در میان اهل تسنن و تشیع آذربایجان و کردستان و کشورهای افغانستان و عراق در زیر باران خطرها جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ، برای این کار انتخاب شده بود .
سید حسن نصرالله میان مردم رفت و گفت لبنان را از آن چیزی که بود زیباتر خواهیم ساخت "اجمل مما کانت ..."
به تعبیر سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی ، حسام خوشنویس یا همان سردار شاطری ما تنها لبنان را نساخت بلکه دل های مردم لبنان و منطقه را از مسیحی و سنی و .. را فتح نمود و پیروزی دنیای اسلام را تکمیل نمود .
در این قسمت مصاحبه عباس گلرو کاردار سفارت ایران را می خوانیم که در شماره هشتم رمز عبور منتشر شده است .
مشما از چه زمانی و چطور با شهید شاطری آشنا شدید؟
زمان آشنایی بنده با شهید شاطری بر می گردد به سال ۱۳۸۵ که ما در بیروت در سفارت جمهوری اسلامی ایران ماموریت داشتیم. آنجا بود که با سردار شاطری به نام مهندس حسام خوشنویش آشنا شدیم و این ابتدای آشنایی ما بود و توفیق آن را داشتم تا دو روز قبل از شهادت سردار شاطری با هم در دمشق در تماس بودیم و همکاری داشتیم.
من مایلم در ابتدا مراحل زندگی سردار شاطری را از حیث خدماتی که ارائه داده در چهار مرحله بیان کنم:
اولین مرحله ، هشت سال دفاع مقدس است که عازم جبهه های غرب می شود.
مرحله دوم مرحله ای است که در افغانستان ماموریت بازسازی پیدا می کنند.
مرحله سوم در لبنان و بعد از جنگ ۳۳ روزه است که آنجا نیز با مأموریت بازسازی رفتند.
مرحله چهارم شروع بحران در سوریه است که به سوریه تردد داشتند و نوع کار باز بحث خدمات رسانی به محرومین و بازسازی بود.
در این چهار مرحله خدمات سردار شاطری ارائه شده و این چهار مرحله چند ویژگی دارد. ویژگی اول این است که سردار شاطری از موطن و زادگاه خودش به خارج از مرز کشور مهاجرت کرده است.
در مرحله اول که به سمت غرب کشور عزیمت میکند. ۸ سال دفاع مقدس سردار شاطری حضور پر رنگ و فعالی در جنگ داشتند. در افغانستان ، لبنان و سوریه هم همینطور بود. در چهار مرحله سردار شاطری از سرزمین خودش مهاجرت کرده و رفته در جای دیگری خدمات ارائه می دهد.
ویژگی دوم این است که در هر چهار مرحله جنگ و درگیری در اوج خودش می باشد.
ویژگی سوم این است که در هر چهار مرحله، آمریکا و رژیم صهونیستی را بعنوان دشمنان اصلی در رویارویی مقابل خود دارد. یعنی شهید عزیز ما فقط با یک دشمن منطقه ای و کوچک درگیر نیست بلکه با یک دشمن بین المللی مواجه است ، با آمریکا و رژیم صهیونیستی. یعنی جایی که ایشان رفته و در حال خدمت هست اوج جنگ و درگیری است که میرود آنجا و مشغول خدمت می شود.
ویژگی چهارم این است که در این مناطق خرابی و ویرانی زیاد است و رد پای محرومین و مستضعفین هم هست و در آنجاست که دست نیاز مردم منطقه به سمت سردار شاطری است که برود ویرانی ها و خرابی هایی که از جنگ به وجود آمده را بازسازی کند. ویژگی دیگر این است که در این مناطقی که سردار شاطری رفته حضور شیعه پررنگ است و خدمات ایشان شامل حال شیعیانی میشود که مورد ظلم قرار گرفتهاند و ایشان در آنجا خدمات رسانی می کند.
در یک جمع بندی می توان گفت که سردار شاطری یک مجاهدِ مهاجر است که به یک منطقهای که جنگ و درگیری و محرومیت و خرابی هست و به جایی می رود که نیاز به او دارد که بیاید و آنجا را بسازد و امید بدهد. اینجا است که سردار شاطری برگزیده میشود و خدماتش را در آنجا ارائه می کند.
درباره اقدامات شهید شاطری در بازسازیها توضیح دهید. به خصوص در لبنان که با ایشان در ارتباط بودهاید.
سال ۱۳۸۵ رژیم صهیونیستی جنگ همه جانبه ای را علیه لبنان آغاز کرد که در واقع هدف اصلی این جنگ مقاوت اسلامی در لبنان بود. آنها سالها با طرق مختلف آزمایش کرده بودند و با روش های مختلف سیاسی- نظامی تلاش کردند تا بتوانند حزب الله لبنان را به شکست بکشانند اما شکست خوردند. اما به هر حال سناریوی نظامی معروف به جنگ تموز ۲۰۰۶ کلید خورد و رژیم صهیونیستی یک جنگ همه جانبه را آغاز کرد که با عقبه حمایتی از سمت آمریکا و کشورهای غربی همراه بود در منطقه هم حمایت می شد و حتی در داخل لبنان بودند جریان هایی که با حزب الله خیلی رابطه خوبی نداشتند و هم پیمان آمریکایی ها بودند و این جنگ آغاز شد.
جنگ ۲۰۰۶ جنگ سنگینی بود و فشار سنگینی هم به مقاوت وارد آمد، اما حزب الله و مقاوت اسلامی توانست پیروز از جنگ خارج بشود. جنگ که تمام شد آغاز راه بود و آثار خرابی آنقدر زیاد بود که کسی باور نداشت بشود این خرابی ها را به سرعت و با این کیفیت باز سازی کرد.این برهه خیلی سختی بود و رژیم صهیونیستی عامدانه تمام مناطق حساس و مهم مثل پل ها،بیمارستان ها و مراکز کلیدی که خدمات اجتماعی ارائه می دادند را عامدانه مورد هدف قرار داده بود با این خیال باطل که مقاومت اسلامی را تحت فشار افکار عمومی لبنان قرار بدهد.
در این حین بود که کسانی هم که در داخل لبنان بودند به کمک جریانات خارجی، کنفرانس گذاشته بودند و برای بازسازی لبنان کمک جمع کرده بودند و کمک های سنگینی هم هم جمع کرده بودند. میلیاردها دلار بعضی از کشورها داده بودند برای بازسازی لبنان ولی معلوم نبود این پولها به کجا رفت و صرف چه شد! در این شرایط و با این حجم سنگین خسارتی که به بار آمده بود لبنان نیازمند دو چیز بود: یکی امکانات و یکی مدیریت قوی که بتواند این بازسازی را هم با سرعت و هم با کیفیت به بهترین نحو انجام دهد. در این شرایط بود که شخصی به نام «حسام خوشنویس» که همان سردار شاطری عزیز ما بودند ظاهر شد و در ابتدای کار خب خیلیها باور نداشتند این عزیز ساده و بی آلایش بتواند بار سنگین بازسازی را به دوش بگیرد و حجم خسارت و سنگینی این بار نیازمند بسیار بالا بود.
طبیعتا کسی که انتخاب شده بود از جمهوری اسلامی ایران به درستی انتخاب شده بود. بعد از مدتی ایشان شروع کردند به کار و در سه مرحله سردار شاطری کار خودش را انجام داد.
مرحله اول جمع آوری اطلاعات از حجم خسارتها و ویرانی بود. یعنی یک ارزیابی میدانی از حجم خساراتی که به بار آمده بود انجام دادند.ایشان خیلی سریع به مناطق جنگی و خسارتدیده و آسیبدیده می رفتند و خودشان شخصا حضور پیدا می کردند. اینطور نبود که ایشان که رئیس ستاد بازسازی بود دیگران را بفرستد . نه، خودش در صحنه حضور پیدا کرد. از جنوبیترین نقطه لبنان یعنی مرز با رژیم صهیونیستی شروع کرد تا بعلبک و جاهایی که اسرائیل مورد حمله قرار داده بود و تا بیروت و ضاحیه،یک ارزیابی میدانی به دست آورد.
مرحله دوم این بود که طراحی و مهندسی بازسازی را انجام داد و مرحله سوم هم مرحله اجرا بود. این سه مرحله با سرعت و کیفیت انجام می شد. چون وقتی نبود و نیاز به این بود که آثار منفی ناشی از جنگ که در افکار عمومی ایجاد شده بود برطرف شده و سریعتر آسایش و امنیت مردم تامین بشود. بازسازی انجام بشود،خرابی ها آباد بشود و مردم برگردند به زمان قبل از جنگ و روحیه مردم ترمیم شود. بنابراین این کاری بود که مهندس شاطری انجام دادند و در یک مدت زمانی بسیار کوتاه و با امکانات کم و با تعداد نیروی بسیار کم خودشان آمدند در میدان حاضر شدند و ارزیابی ها را انجام دادند و بازسازی ها را شروع کردند.
من یک نکته را عرض بکنم و آن هم این است که آن زمان که در جنوب لبنان داشت بازسازی ها توسط هیأت جمهوری اسلامی ایران انجام می شد، همزمان طوفان کاترینا در آمریکا خسارت به بار آورده بود و آمریکایی ها در مدیریت بازسازی و جمع و جور کردن بازسازی و خرابی های این طوفان مانده بودند. من یادم هست در یکی از مقاله ها در روزنامه های آمریکایی خواندم که در شرایطی که ما شاهد هستیم که در لبنان، مقاومت آمده و بازسازی میکند و حجم سنگین خسارت هایی که به بار آمده با کمترین امکانات بازسازی کردند؛ ما در جمع کردن این خرابی ها و آسیب ناشی از طوفان کاترینا مانده ایم. این خودش یک گواه خیلی مهمی است برای اینکه سردار شاطری و مجموعه ای که آنجا داشتند زحمت میکشیدند چه کار بزرگ و عظیمی را در لبنان انجام دادهاند.دلیل انجام چنین کاری هم چیزی جز اخلاص در کار واعتقاد به کار نیست.
ایشان رفته بود آنجا که به مردم محروم که آنجا مظلومانه در مقابل سنگینترین حملات رژیم صهیونیستی ایستاده بودند خدمت کند. این ناشی از اخلاص ایشان و مجموعه ای که با ایشان کار می کردند بود. پشتکار، عزم و اراده و اعتقاد واقعی به کار داشتند. در لبنان البته برخی کشورهای دیگر مثل قطر و کویت هم آمده بودند و چادر زده بودند که کار بازسازی را انجام بدهند؛اما طبیعتا هر کدام از آنها دنبال اهداف خاص خود بودند. روحیه کار و عزم اراده ای که در تیم هیأت بازسازی جمهوری اسلامی ایران بود با اینها فرق داشت. اینها اعتقادی آمده بودند ولی آنها با اهداف مختلف در همان زمان میلیون ها دلار آوردند هزینه کردند. اما این کارها هیچ نمودی نداشت و هیچ اثری در افکار عمومی مردم لبنان نداشت. اما کاری که سردار شاطری در لبنان انجام داد کاری بود که بر دل مردم نشست. یک سفری بود که یک مقام بلندپایه سیاسی کشور ما آمده بودند لبنان و ما با ایشان در قالب یک هیئتی رفتیم جنوب لبنان. برای من خیلی جالب بود که مردم آمده بودند با همان سبک سنتی محلی لبنانی برای استقبال از هیئت ایرانی و من دیدم که خیلی از مردم به جای اینکه بروند و آن مقام مسئول ایرانی را دور و برش جمع شوند، سردار شاطری را پیدا کرده و دورش جمع شدند. برای ما جالب بود که مردم چه قدر به ایشان عشق و علاقه دارند.
شاید کمتر روزی را پیدا می کردید که سردار شاطری بیروت و دفتر کارش باشد،کسی بود که پا به پای مردم و مقاوت در صحنه حضور داشت و دورترین نقطه در جنوب لبنان می رفت و حتی در نقطه تماس و نقطه صفر مرزی با رژیم صهیونیستی هم خدمترسانی میکرد.
یکبار هم یک حادثه ای در جنوب در مرز با رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد. هیات بازسازی در این نقطه مشغول بازسازی بودند. نیروهای بین الملی حافظ صلح هم آنجا حضور داشتند.همانجا اتفاقاتی افتاده بود و نیروهای اسرائیلی آمده بودند و حساس و ناراحت شده بودند و یک مقدار شلوغ کرده بودند و تیراندازی هم کرده بودند. بچههای هیئت بازسازی هم نگران از اینکه چگونه اوضاع را جمع بکنند - در ذهنم هست که گویا سردار شاطری آن لحظه آنجا نبودند- اما بر حسب دستوری که ایشان میدهند و میگویند همه آنجا بمانند و به کارشان ادامه بدهند و نترسند. همینطور هم شد و گروه بازسازی کارشان را به درستی انجام دادند و پروژه تکمیل شد.
نیروهای بین المللی آمده بودند به بچههای بازسازی گفته بودند که خواهش ما این است که شما بروید و یک چند روزی دور باشید تا ما آرامش را برقرار کنیم و بعدا ببینیم که چه می شود انجام داد. اما سردار شاطری گفته بود نه، ما اینجا کار خاصی انجام نمیدهیم، جز اینکه بازسازی می کنیم و داریم جاده میزنیم. جالب اینکه در نقطه مرزی و در کنار سیم خاردار داشتند پیاده رو درست می کردند و یک جاده خیلی خوب و استراتژیکی را آنجا تاسیس کرده بودند و کنارش پیاده رو زده بودند که مردم بتوانند بیایند و بروند. یعنی یک زیباسازی شهری انجام دادند و این ناشی از شجاعت سردار شاطری بود. آنچه رژیم صهیونیستی بیشتر آسیب می دید از همین کارهای روانی بود.
مثل قضیه پارک مارونالرأس که به پارک ایران معروف است. یک روزی سردار شاطری گفتند من یک بلندیای را در جنوب دیده ام و دارم فکر میکنم که بتوانم آنجا را تبدیل به یک پارک بکنم. چنان با شوق و احساس خوشحالی حرف میزد که انگار نمیتواند آن شب بخوابد و باید کارش را شروع بکند و ثمرهاش را ببیند. میگفت :من دارم فکر می کنم اگر بشود اینجا را بتوانم تبدیل به یک پارک کنم تا مردم مظلوم و مقاوم جنوب لبنان از این منطقه تفریحی استفاده کنند چه کار منحصر به فردی میشود. زمان زیادی نگذشت، یک هفته دو هفته بعد ما شنیدیم که که کار را شروع کرده اند. خیلی از هیئت های رسمی و غیر رسمی و راهیان نور که می آمدند آنجا ، یکی از جاهایی که ما آنها را می بردیم همان «پارک مارون الراس»و یا «پارک ایران» بود که وسط این پارک مسجدی با طرح قدس طراحی کرده اند و بالای پارک هم پرچم ایران و کنارش هم یک دیده بانی مرتفعی که بالای آن دوربین نصب کرده بودند و هیئت ها و مردم لبنان از طوایف مختلف که میآمدند و با این دوربین ها تا عمق اراضی رژیم صهیونیستی را می دیدند.
تفریحات شبهنظامی هم تدارک دیدند برای آنجا. پینت بال راه اندای کردند و راپل هم بسته بود و بچه هایی که میخواستند هم تفریح می کردند و هم آموزش نظامی میدیدند و اینها همه در مقابل دید دوربین های امنیتی رژیم صهیونیستی انجام می شد. یکی دیگر از کارهای جالب شهید شاطری این بود که کلبه ها و آلاچیق هایی را در این پارک درست کرده بودند و هر کدام را به نام یکی از استان های ایران نامگذاری کرده بودند. آلاچیق اولی را هم به نام سمنان نام گذاری کرده بودند. همان ورودی اولین آلاچیق به نام سمنان بود و ما شوخی می کردیم با سردار که شما سمنانی بودنت باعث شده که اولین آلاچیق را به نام سمنان نام گذاری بکنی.
جای جای لبنان امروز هرجا که بروید رد پای این سردار مظلوم ما هست. سرداری که واقعا ما چهار پنج سال با ایشان کار کردیم اما ما هم ایشان و کارهایی که ایشان کرد را نشناختیم. بعد از شهادتش با یکی از دوستانش که با ایشان زیاد همکاری می کرد صحبت میکردیم. من به او گفتم کاری که سردار شاطری در لبنان در خدمت به محرومین کرد در ردیف بزرگانی همچون شهید چمران بود. حالا شما می بینید که در لبنان مردم لبنان از خدمات ایشان بهره مند میشوند. یک نکته ای که ایشان همیشه می گفت این بود که برای من فرقی نمی کند که کاری که دارم انجام میدهم، مسجد است یا کلیسا، مدرسه اسلامی است یا مدرسه مسیحیان، مهم این است که خدمت به انسان میکنم و همه اینها محروم هستند. آن فرد مسیحی هم که در آنجا زندگی می کند تحت فشار و ستم وحملات رژیم صهیونیستی است. برای ما مهم خدماتی هست که به مردم داریم ارائه می کنیم.
چه شد که ایشان به عنوان مسئول ستاد بازسازی به لبنان آمد؟
همان ابتدای حضورسردار شاطری به عنوان رئیس هیئت بازسازی نیاز بود که اول یک توافقنامه ای را با دولت لبنان امضا کرده و کار را رسمی کنیم، چون به هر حال با یک دولت طرف بودیم و سردار شاطری به عنوان رئیس ستاد بازسازی جمهوری اسلامی ایران در لبنان معرفی شده بود.
طبیعتا باید کار را در شکل رسمی دنبال می کردیم، یعنی اول توافقنامه امضا می کردیم و مجوز حضور این هیئت را می گرفتیم و بعد کار را شروع می کردیم. خب همکاران ما در سفارت رفتند پیش نخست وزیر لبنان آقای سینیوره. خب ایشان هم رویکرد سیاسیاش مشخص بود و متعلق به جریان چهارده مارس هستند که در حین جنگ ۳۳ روزه هم خیلی موافق ایستادگی حزب الله لبنان نبودند و علیه حزب الله کار می کردند واین خیلی فشارش بیشتر بود برای مقاومت. در امر بازسازی وقتی با نخست وزیر طرح موضوع می شود، ایشان با یک خندهای گفته بود کاری که شما می خواهید شروع بکنید میلیاردها دلار هزینه می خواهد و البته یک مدیریت بسیار قوی و مدیریت بحران نیاز هست تا بتواند این پروژه بازسازی را انجام دهد. در این جلسه شهید شاطری نیز حضور داشتند.
به هر حال هیأت ایرانی توانسته بود از کانال رسمی موافقت طرف لبنانی را بگیرد و کار را شروع کند. یک مقداری ابتدای کار فشار سنگین بود. یعنی اینها هم باور نداشتند به کار هیأت بازسازی کشورمان و البته برخی دنبال سنگ اندازی هم بودند. اگر هم باور داشتند که ما میتوانیم انجام بدهیم، میخواستند سنگاندازی کنند که ما نتوانیم انجام بدهیم. یعنی میخواستند این ویرانی پا برجا بماند تا مردم احساس راحتی نکنند و این زخم همچان بماند که فشار افکار عمومی بر روی مقاومت استمرار داشته باشد.
چه خاطراتی از شخصیت ایشان دارید؟
ایشان یک شخصیت چندبعدی بود. شهید شاطری کارش «بازسازی» بود، اما در عین حال کار فرهنگی نیز انجام میداد. مدیرتش هم مدیریت دقیق وسریع و موثری بود. یعنی جوری نبود که کار طول بکشد و زمانبر شود.
خب آنجا شما در صحنه نبرد هستید؛این نبرد یا یک نبرد نظامی و ملموس و با گلوله است؛ یا نبردی است که کنار خاک اشغالی رژیم صهیونیستی است و شما آمدهاید و دارید کار بازسازی را انجام میدهید. انجا شما نیاز به روحیه دارید. یعنی یک روحیه معنوی باید داشته باشید که جماعتی را که دارند آنجا کار میکنند آماده کنید. سردار شاطری میاندار هیاتهای عزاداری نیز بود. خود ایشان مداحی میکرد و روضه میخواند، وسط میایستاد و بچهها را جمع میکرد. خیلی روی بچهها تاکید داشت و آنها هم مثل پروانه دورش میچرخیدند. یادم هست در سفارت که مراسم میگرفتیم اگر ایشان حضور داشت مراسم صفای ویژهای داشت و بچهها میآمدند دورش.
تازه به لبنان رفته بودیم در گیرو دار کار و ماموریتهایی که داشتیم ایشان گفت ما غیر از دعای کمیل و دعای توسل، دعای ندبه نداریم، بیاییم برگزار کنیم. اولین دعای ندبه را هم خودش درمنزلش برگزار کرد و این یک پایه شد و الان سفارت ما در لبنان هر صبح جمعه مراسم دعای ندبه دارد و این به عنوان یک یادگاری از ایشان است.
ایشان در سوریه چه فعالیتهایی داشتند؟
کار اصلی ایشان ستاد بازسازی در لبنان بود. اما به طبیعت نوع کاری که در امر خدمت رسانی به مردم و بازسازی مناطق ویران شده داشتند، در سوریه نیز شروع به مشورت دهی و رفت و آمد کردند. آمده بودند کمک حال باشند و کمک فکری بدهند. در این مدتی که سردار شاطری در سوریه بود یک امیدی را در مردم برخی مناطق از جمله زینبیه به وجود آورده بود. چون خیلی از خانوادههایی که در زینبیه و اطراف حرم زندگی می کنند، کسانی هستند که از نقاط بحرانی و جنگی مثل حمص، ادلب، حلب و شهرهای دیگر به اینجا پناه آورده بودند. واقعا وضعیت رقت باری حاکم بود. خدماتی انجام شده بود. اما با آمدن ایشان خدمات رسانی به این مردم در دو بعد معیشتی و فرهنگی سامان گرفت و کلید خورد. شهید شاطری در مدت کوتاهی که آمد هم کار بازسازی را انجام می داد و هم در توزیع خدمات و کمک رسانی به مردم نقش مهمی ایفا میکرد. مهمترین بعد کاری ایشان فرهنگی بود.
در منطقه زینبیه یک زمینی بود که ساکنین آنجا را به محل جمع زباله تبدیل کرده بودند و خیلی وضع بدی پیدا کرده بود. شهید شاطری در همان ایام اولی که به دمشق رفت و آمد داشت کار را شروع کرد و با استفاده از نیروهای محلی همان منطقه را تبدیل کرد به یک پارک بسیار زیبا . بعد از شهادتتشان مردم منطقه این پارک را بنام این شهید نامگذاری کردند و الان به محل تفریح مردم این منطقه اعم از سنی و شیعه و محل بازی بچه ها تبدیل شده است. ایشان آنزمان یک صفحه نمایشگر در داخل پارک نصب کرده بود که فیلم های حماسی و مقاومت و بیانات مقام معظم رهبری پخش می کردند و مردم تماشا می کردند. یک ساختمان چند طبقهای هم در کنار پارک بود که طناب نصب کرده بودند از بالا و جوانان و نوجوانان تفریح و آموزش راپل می دیدند. یک مجموعه هم به نام کشافه المهدی(عج) از بچه های این منطقه تشکیل داده بود که همچنان این گروه فعال است و روز به روز تعداد آن بیشتر می شود.
بهرحال در فرصت کوتاهی که به سوریه آمده بود در دل هزاران نفر از مردم سوریه جا گرفت و بعد از شهادتشان از نوع ابرازهمدردی مردمی، جایگاه واقعی شهید شاطری در بین مردم مشخص می شد.
کدام یک از ویژگی های شهیدشاطری برای شما قابل توجه بود؟
اخلاص ایشان و خاکساری حاج حسن در برابر خانوادههای شهدا در لبنان. ایشان بعنوان یک مسئول رسمی جمهوری اسلامی ایران رفته بود و علاوه بر انجام مسئولیت اصلی خود، در حاشیه آن با خانواده های شهدا و محرومین دیدار می کرد.
خیلی خاطرهها هست که خاکساری خانواده شهدا را داشته و دست پدران شهدا را بوسیده است. در فیلمهایی هم که بعد از شهادت ایشان پخش شد این را میبینید. تواضع رفتاری باعث شده بود که همه به خصوص جوانان و نوجوانان اطراف ایشان همیشه حلقه می زدند.
اردوی فرهنگی براه می انداخت و همه کارها را خودش انجام می داد. یکبار به اردوی خانوادگی که به جنوب لبنان رفته بودیم و بیشتر، خانواده کارگزاران جمهوری اسلامی ایران در لبنان بودند خاطرم هست که ایشان از آماده سازی پذیرایی و ضیافت تا دیگر برنامه ها را انجام داد. نماز ظهر را به جماعت ایشان خواندیم. خود ایشان دعای بینالصلاتین را خواند و مداحی کرد و لذت آن نماز برای ما دوچندان شد.
یک کاری که در لبنان راه افتاد، راه اندازی کاروان «راهیان مقاومت» بود که گروههای مختلف از ایران که عمدتا اساتید دانشگاهی و دانشجویان بودند میآمدند و یک برنامه علمی-تفریحی برایشان از طرف سفارت تدارک دیده بودیم. میرفتند موزه ملیتا و جنوب را میدیدند، پارک ایران و مرز با رژیم صهیونیستی را میدیدند. یک منطقه دیگر هست به نام «بوابه فاطمه» اینها مناطقی بود که گروهها بازدید می کردند و بیشتر مواقع ما با شهید شاطری هماهنگ می کردیم و نقطه اتکاء ما در این برنامهها شهید شاطری بود.
ذکر سردار شاطری همیشه این بود که ما با شهدا زندهایم. میگفت ما چه در ایران و چه جاهای دیگر با این شهدا زندگی کردهایم و لحظه لحظه ما پر از خاطرات و یاد شهداست. ما غیر از اینها آبرو و توان و نیرویی نداریم. شهید شاطری کسی بود که کار و تلاش کرد و با اخلاص از خدا خواست که به او توفیق داد خدمت کند.مزد این توفیق را هم شهادت قرار داد. ما هم جز این از خدا نمیخواهیم. باید هرچه میتوانیم یاد ونام این شهید عزیز را زنده نگه داریم ومهمتر این که روش و منش سردار شاطری را سرلوحه کار خودمان قرار دهیم.
چطور از شهادت ایشان آگاه شدید؟
ما مرتب با هم در تماس و ارتباط بودیم. دو روز قبل از شهادت بود که با ایشان تماس تلفنی داشتم. قرار گذاشتیم همدیگر را ببینیم اما سفر فوری ایشان به خارج دمشق این توفیق را از من گرفت. شب بود که دوستان خبر دادند چنین حادثهای اتفاق افتاده است. باور این خبر برای ما بسیار سخت بود. فضای حزن و اندوه بر همکاران در سفارت حاکم شده بود.
پیکر مطهر ایشان را برای انتقال به تهران به دمشق آوردند. جمعی از همکاران سفارت رفتیم با ایشان وداع کردیم و زیارت عاشورا خواندیم. حقیقتا آرامش و رضایت را در چهره نورانی حاج حسن شاطری می دیدیم. یعنی کسی که سی سال تلاش و مجاهدت کرده و حالا با قلب آرام و روح مطمئن آرام گرفته است. واقعا چهره ملکوتی و نورانی داشت و مراسم مختصری برگزار شد و بچه ها عزاداری کردند و پیکر مطهر ایشان به ایران منتقل شد.
بازتاب شهادت ایشان در بین مسئولان سوریه چه بود؟
ایامی که شهید شاطری به سوریه رفت و آمد داشت و ایشان آمده بود تا در شرایط بازسازی و خدمات رسانی به مردم کمک کار باشند. البته ما با طرف سوری صحبت کرده بودیم ولی کار بازسازی به طور رسمی کلید نخورده بود. در عین حال ایشان خدمات زیادی را ارائه کرده بودند. پس از شهادت ایشان خیلیها با سفارت تماس گرفتند و تسلیت گفتند. مقامات سوریه از جمله وزیر خارجه پیام تسلیت دادند.
جبهه ای که از لبنان تا سوریه امتداد داشت در واقع یک جبهه واحد و مشترک بود و دشمن اصلی نیز رژیم صهیونیستی بود که با استفاده از عناصر و ابزار خود که همان گروههای تروریستی بودند، تمام قد علیه محور مقاومت وارد عمل شده بود. از اینرو جبهه شهید شاطری نیز برای خدمت به مردمی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند گسترده تر شد و ایشان در راه خدمت به مردم مظلومی که مورد تهاجم ایادی صهیونیستی قرار گرفته بودند وارد عمل شد و در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در مسیر بازگشت در کمین گروههای مسلح تروریستی و مزدوران رژیم صهیونیستی قرار میگیرند و به شهادت می رسند. اینها حاج حسن را شناسایی کرده بودند، بالاخره ایشان بعد از پنج سال فعالیت در لبنان برای همه شناخته شده بود، برای آمریکاییها و رژیم صهیونیستی هم شناخته شده بود. کار عظیمی که ایشان در لبنان انجام داده بود باعث شده بود مثل خاری در چشمشان بود و میخواستند انتقام بگیرند، چون آنها بهتر میدانستند چه کاری در لبنان صورت گرفته است.
خاطره آخر؟
در همین ایام که به خاطر درگیریها زائرین حرمین سوریه کمتر شده بودند حدود دویست نفر زائر آمده بودند. شهید شاطری با آنها بود و کمک می کرد. ایشان با من تماس گرفت که ما آمدهایم حرم حضرت زنیب(س) و درب بسته است. خب شرایط به نحوی بود که به خاطر مسائل امنیتی درب حرم همیشه باز نبود- ما هم با متولی حرم تماس گرفتیم و ایشان را به سمت حرم آوردیم تا درب حرم را باز کند. من پشت تلفن سوال کردم مهندس درب حرم باز شد؟ جوابی نشندیم ، یکدفعه شروع کرد به یاحسین(ع) و یا زینب(س) و یا زهرا(ع) و الله اکبر گفتن و صدای جمعیت هم میآمد. بچهها گفتند ما بیرون حرم بودیم و گفتیم حرم تعطیل است و باید برگردیم. دیدیم که شهیدشاطری همانجا وسط خیابان دم گرفته و درب حرم که باز شد شروع کرد به یا حسین(ع) و یا زینب گفتن. با من تماس گرفت و گفت درب حرم باز شده و نمیدانی چه کربلایی است اینجا. روحش شاد.
در آن زمان خب خیلی کم زائر به سوریه میآمد و این اواخر دیگر زائری نمیآمد. ایام محرم بود و ما در حرم حضرت رقیه(س) عزاداری میکردیم. تعدادمان کم بود و همین همکاران سفارت و کارگزاریهای جمهوری اسلامی در لبنان بودیم و دهه اول محرم آنجا عزاداری میکردیم. همکاران پراکنده بودند و هرکسی در یک کنج و خلوتی داشت گریه میکرد و مداح هم مداحی میکرد. شهید شاطری گفت همه باید گرد ضریح حضرت رقیه (س) جمع بشویم و فیلمبرداری کنند تا همه بدانند حرم حضرت رقیه(س) خالی نیست و در این غربت و بیزائری، اینجا روضهخوان و عزادار دارد.
بنظرم شهادت حاج حسن شاطری پایان کار نیست. ایشان گرچه یک غروب جسمانی داشت، اما یک طلوع روحانی نیز در قلب مردمی که به آنها خدمت کرده بود، خصوصا در لبنان و سوریه داشت. جناب سیدحسن نصرالله در پیامی که به مناسبت شهادت شهید شاطری صادر کردند گفتند ایشان از اولیاءالله بود. بهرحال حاج حسن شاطری بنده برگزیده خدا بود. اخلاصی که در ایشان میدیدیم در حد یک آدم معمولی و خدمتگزار عادی نبود. به یکی از دوستان گفته بود من خستگی را خسته کرده ام.
ما وظیفه داریم شهید شاطری را به جامعه و نسل جوان معرفی کنیم. یاد و نام ایشان گرامی باد.
منبع:رجا