چهل‌سالگی سرو/ روایت دل‌تنگی‌های «دایه زمانه»؛

آماده‌ام جانم را فدای انقلاب کنم

همسر شهید «سعید نصیری» با بیان اینکه آماده‌ام تا جان خود را فدای انقلاب کنم، گفت: هنوز هم وقت مشکلات با همسر شهیدم درد و دل می‌کنم؛ چراکه باور دارم شهدا زنده‌اند.
کد خبر: ۴۱۰۰۲۲
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۱:۱۱ - 18August 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‎پرس از کردستان، اسمش «زمانه» است و همانند نامش، زمان فراز و نشیب های زیادی را در زندگیش رقم زده است. خودش می گوید با اینکه حدود سه دهه از زندگی همسرش نگذشته بود اما تصمیم می گیرد جانش را به این نظام ببخشد و در راه اعتلای آن، فدای امام و انقلاب شود.

یک دهه بیشتر از عمر زندگی 4 نفره شان نگذشته بود و چنان محو رؤیاهای زندگی شده بود که وقتی پیکر به خاک و خون نقش بسته همسرش در مقابل نگاه معصوم کودکانش قرار گرفت، تمام تصورات و معادلاتی را که در ذهن خویش نسبت به دنیای اطراف و کودکانش پرورده بود یکجا به هم‌ریخت و تا مدت‌ها در لاک خود با سؤال‌هایی گنگ و مبهم و گاهی بی‌جواب جسم و روحش را می‌آزرد.

روزهایی که پدرخانواده از شهادت و جایگاه و منزلت آن، چنان باآب‌وتاب برای فرزندانش سخن می‌گفت که گویی جان شیرین خویش را با متاعی گران‌بهاتر معامله می‌کند و قراری بین او با شهیدشان که دعاگوی شهادتش باشد مدام در نظرش رژه می‌رفتند. در حقیقت دنیای کودکانه و رؤیاهای ناب و بی‌نظیر فرزندانش که در افکار مادی و دنیوی خلاصه می‌شود به‌خوبی درک باورهای معنوی را برنمی‌تابید.

آماده‌ام جانم را فدای انقلاب کنم

گذشت زمان و کنکاش و بررسی مسائل در ابعاد مختلف مادی و معنوی، کم‌کم ذهنیتشان را نسبت به اتفاقات اطراف تغییر داد، تا به‌جایی که مسائل و مشکلات هم نوعانش به تمام دغدغه زندگی‌اش تبدیل شد.

دایه زمانه که 7 دهه از زندگیش را پشت سر گذاشته است و تک و تنها در گوشه ای از محله ی خیابان شهدای سنندج زندگی می کند، در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع پرس در کردستان با گریه و ماتم از روزهای تلخ شهادت همسرش برایمان می گوید اینکه صاحب دو فرند دختر و دو فرزند پسر بود و توانست با سختی های زندگی آنها را به کمال و رشد برساند، اما در کمال ناباوری در روزهای سخت انقلاب در حالیکه در روستای تنگیسر همراه شهید رحمانی در لحظه لحظه عملیات حضور داشت، شب مورد هجوم ضد انقلاب قرار می گیرد و در 22 مهر ماه سال 62 به درجه رفیع شهادت نائل می آید.

وی گفت: همسرم سعید یک بسیجی فعال به‌تمام‌معنا بود و نه‌تنها خود در فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کرد؛ بلکه مشوق من هم بود و همیشه مرا تشویق به تربیت فرزندانی صالح و انقلابی می کرد.

آماده‌ام جانم را فدای انقلاب کنم

همسر شهید نصیری در مورد رضایت خود از اینکه راهی شدن همسرش به عملیات ها در زمان دفاع مقدس این‌گونه پاسخ می‌دهد که «می‌دانستم که اسلام در خطر است و اگر این رزمندگان راهی جبهه‌ها و عملیات ها نشوند؛ معلوم نیست این دشمنان تا بن دندان مسلح چه بر سر مردم از زن و مرد و بزرگ و کوچک بیاورند؛ به همین سبب با رضایت کامل هرگاه که همسرم به عملیات ها می‌رفت او را راهی می‌کردم».

همسرم حتی روزهایی که از عملیات ها برمی‌گشت؛ تمام فکر و ذهنش در دفاع از میهن و خاک و آب این سرزمین بود و وقتی آخرین بار به جبهه رفت انگار به من الهام شده ‌بود که این برای بار آخری است که او را می‌بینم.

با ذکر جلوه‌هایی از ارتباط معنوی خود با همسر شهیدش می‌گوید: هر وقت در زندگی برایم مشکلی پیش می‌آید به مزار شهدا می‌روم و با سعید (همسر شهیدش) درد و دل می‌کنم و مشکلاتم را با او در میان می‌گذارم؛ چراکه باور دارم شهدا زنده‌اند و مددرسان، و من این کمک و امدادرسانی همسر شهیدم را در زندگی خود بارها و بارها تجربه کرده و به چشم دیده‌ام.

وی تأکید می‌کند: امروز باید همه ما ادامه‌دهنده راه شهدا و پیرو راه امام خمینی (ره) و پشتیبان رهبر معظم انقلاب باشیم؛ چراکه دشمنی‌ها و جنگ و جهاد دو جبهه حق و باطل تمام‌شدنی نیست.

آماده‌ام جانم را فدای انقلاب کنم

از سختی های زندگیش که سوال می پرسیم می گوید؛ راضی هستم به رضای خدا زیرا «شما وقتی زخمی روی دستتان باشد و مدام روی آن زخم نمک بزنید، چطور می‌شود؟ جگر مادر همان است. آتش دل مادر و همسر خاموش شدنی نیست.» اما همه این‌ها باعث نمی‌شود مادر ذره‌ای از اعتقاداتش کوتاه بیاید.

دل پر عاطفه مادری سر جای خودش و الگوی صبر و استقامت بودنش نیز همچنان پابرجاست، چرا که بعد از شهادت همسرش دو دخترش را در حادثه های مختلف از دست می دهد و پسرش هم به بیماری ناعلاج گرفتار می شود و بار زندگی را روز به روز بر دوشش سنگین تر می کند.

اما با همه ی این وجود سختی ها که اشک را با گوشه ی چادر سفیدش پاک می کند می گوید ان شاءالله این انقلاب همیشه مستدام و برقرار باشد چرا که امنیت و آسایش امروزمان را مدیون این شهدا و پاسداران این مرز و بوم هستیم.

آماده‌ام جانم را فدای انقلاب کنم

کم نیستند مادران و‌ همسران شهدایی که این‌چنین با ایثار، صبر و استقامتی مثال‌زدنی همچون سرو ایستاده‌اند و وجود چنین مادران و همسرانی که حیایی فاطمی و صبری زینب گونه دارند مایه فخر و مباهات هر ایرانی است.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها