روایتی از شهید عباسعلی بروانی

مسلمان باید در این راه مردانه بجنگد/ دوری از خطر، دشمن را گستاخ تر می‌کند

خداوند به لطف خود راهی به من نشان داد که هیچ شک و تردیدی در آن نیست و اکنون سعادت آن را یافتم که بتوانم با امید درکنار دیگر برادران رزمنده در سنگر جهاد برای اسلام و انسانیت به نبرد بپردازم.
کد خبر: ۴۱۱۳۱
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۷ - 15February 2015

مسلمان باید در این راه مردانه بجنگد/ دوری از خطر، دشمن را گستاخ تر می‌کند

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از گرگان،27 بهمن ماه سالروز شهادت شهید "عباسعلی بروانی" از شهدای استان گلستان است و به همین بهانه روایتی از زندگینامه پربارش را مرور می کنیم:

"عباسعلی بروانی"درسال 1339 درخانواده ای کم بضاعت در روستای نوکنده از توابع شهرستان بندرگز به دنیا آمد. او پسر اول و فرزند سوّم یک خانواده پرجمعیت اعم از چهار خواهر و دو برادر دیگر بود. پدرش فرج الله از راه کشاورزی امورات زندگی را می گذراند و به جهت فقرخانواده؛ عباسعلی خیلی زود با کار و کمک به پدر و مادر در زمین کشاورزی انس گرفت.

این روند، حتی در دوران تحصیل بعد از پایان وقت کلاسهای مدرسه هم ادامه داشت و او در ادامه ی روز مشغول کمک به والدین می شد. امّا این وضعیت مانع از ادامه تحصیل وی گردید و خیلی زود پرونده تحصیلی وی بسته شد و از آن زمان تمام توان خود را از راه کشاورزی و چوپانی بر سر امرار معاش خانواده گذاشت.

عباسعلی از سن ده سالگی نمازخواندن و از چهارده سالگی روزه گرفتن را آغاز کرد.شانزده ساله بود که جنبش انقلابی مردم ایران فراگیر شده بود. او به همراه دوست نزدیکش شهید "عیسی غریب"، در تظاهراتهای ضدرژیم حضوری فعّال داشت. دو سال بعد با یکی از دختران روستا که از بستگان دور آنها بود پیوند ازدواج بست. دوسالی گذشت که دیده گانشان به تولّد فرزندی روشن شد که نام هادی را بر او نهادند.

هادی با آمدن خود کانون خانواده را گرمتر و انگیزه پدر و مادرش را برای کار و تلاش دوچندان کرد. عباسعلی اندک زمانی پس از این خوشحالی و پس از آنکه به وضعیت خانواده قدری سروسامان بخشید و در فضای جهاد و شهادت طلبی دوستانش، خود را برای رفتن به خدمت سربازی معرفی کرد. او پس از گذراندن آموزشهای اولیه در منطقه جنگی کردستان مشغول به خدمت شد. چهارده ماه از فعالیتش در این منطقه نگذشته بودکه در جریان عملیاتی در منطقه نقده در سال 62 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یکی از همرزمانش در مورد چگونگی شهادتش نقل می کند:

"روز درگیری در منطقه نقده کردستان، لحظاتی در سنگر، پس از شمردن یکایک رزمندگان متوجّه غیبت یکی از آنها شد. دریافت که آن همرزم در اثر مجروحیت در دامنه کوه نتوانسته از معرکه بگریزد. بی درنگ، قاطری آماده کرد و به سمت دامنه کوه رفت که شاید بتواند او را نجات دهد، اما در بین راه با هجوم شلیکهای مداوم دشمن روبه رو می شود و به شهادت می رسد."

درآخرین مرحله عزیمت به منطقه جنگی والدین و همسرش او را بدرقه می کردند. پدر به او سفارش های زیادی داشت و تأکید می کرد که مواظب خودش باشد. او با متانت در جواب گفت: « مسلمان باید در این راه مردانه بجنگد، دوری از خطر، دشمن را گستاخ تر می کند! »

همچنین به همسرش که باردار بود سفارش زیادی کرد وگفت: « از تو می خواهم فرزندانمان را به بهترین شکل تربیت کنی؛ این بار بر من ثابت است که برگشتی ندارم»

عباسعلی در بخشی از وصیت نامه خود بیان می دارد:

«خداوند به لطف خود راهی به من نشان داد که هیچ شک و تردیدی در آن نیست و اکنون سعادت آن را یافتم که بتوانم با امید درکنار دیگر برادران رزمنده در سنگر جهاد برای اسلام و انسانیت به نبرد بپردازم. وصیتی دارم به پدرومادرم که بعد از شهادتم رخت عزا بر تن نکنند، چرا که من فقط امانتی در دستان شما بودم و می بایست راه خودرا انتخاب می کردم. فرزندانم را آنگونه تربیت کنید که جای خالی مرا پرکنند و چنان زندگی کنندکه یاور اسلام و قرآن و محرومان باشند.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار