به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، «خانه خورشید» آخرین اثر «ماندانا زندی» با موضوع دفاع مقدس به چاپ دوم رسید. این اثر روایتی خیالی از وقایع سالهای بعد از جنگ تحمیلی و کسانی است که به نحوی با مسائل مربوط به آن درگیر هستند.
هر چند به گفته نویسنده همه وقایع داستان تخیلی است اما ریشه در حوادث تلخ و شیرین دفاع مقدس دارد و میتواند مخاطب را با بخشی از تاریخ معاصر آشنا کند.
زندی در مقدمه کتاب خود آورده است:
«آنچه خواهید خواند، روایتی است از دل واقعیت که البته حقیقت ندارد، آدمها، صحنهها و رویدادهای نقل شده، برداشتی است آزاد از خواندهها و شنیدهها. شروع جنگ تحمیلی نقطه آغاز خیلی از تحولها بود و دگرگونیهایی که زندگی عده زیادی را دستخوش اتفاقات شگفتانگیزی نمود. اما نکته اینجاست که آن نسل مبارز و ایثارگر، وجوه مشترک اندک دارد با نسل حاضر این مرز و بوم.»
بخشی از متن کتاب:
«بچهها دست به کار شدند و طولی نکشید که استخوانها را پیدا کردید و بچهها یا حسین گویان در حالی که به پهنای صورت اشک میریختند به تو گفتند نذرتان قبول شده باید همینجا زیارت عاشورا بخوانیم.
حالا گروه بهیقین رسیده بود که کانال گردان را پیدا کردهاید. کمی بعد گروه دست به کار شد. اما آنجا چیزی نبود جز یک سنگر بتونی. خیلی تلاش کردید بلکه شهیدی پیدا کنید اما انگار نه انگار. هادی اشک میریخت و میگفت: ممکن نیست، بچههای ما همینجا هستند همینجا.
تکهای لباس نظر تو را جلب کرد. تو اشتباه نکرده بودی، سر و دست شهید زیر پلههای بتونی مدفون شده بود. شما مشغول جمع کردن بدن او شدید که ناگهان با یک پوتین دیگر مواجه شدید. تو گفتی: باید اطراف این سنگر رو خیلی خوب بگردین.
و هنوز غروب نشده بود که درست زیر سنگر، هفتاد شهید پیدا کردید که معلوم بود عراقیها همهشان را جمع کردهاند و رویشان تا چهل سانت بتون ریختهاند و سنگر ساختهاند. اما شهدایی که پیدا کردید، نه پلاک داشتند و نه کارت.
دوباره شاپرکی از مقابل تو گذشت همان شاپرک بود، با همان بالهای سفید و خالهای سیاه. تو دنبالش راه افتادی و رسیدی بالای سر شهیدی که خیلی آن طرفتر روی تودهای خاک نشسته بود. هنوز خیلی از قسمتهای شیار را نگشته بودید. چه خاک نرمی. نشانه خوبی بود. دست بردی و لایهای از خاک را کنار زدی.
شاپرک زده بود و تو به آنچه که میخواستی، رسیده بودی. اطراف گرمکن آبیرنگی که نمایان شده بود را از خاک خالی کردید تا ترکیب بدن شهید بهم نخورد. شهید به حالت سجده افتاده بود روی زمین. معلوم بود که روی زانو نشسته بود تا با آرپیجی تانکی که از مقابل میآید را بزند، اما با شلیک گلولهای پیشانیاش شکافته شده بود و رو به جلو افتاده بود. آرام و آهسته.»
چاپ دوم «خانه خورشید» در 470 صفحه به قلم «ماندانا زندی» تألیف و توسط نشر «ماهین» در 500 نسخه منتشر شد.
انتهای پیام/ 161