چهل‌سالگی سرو/شهید «مسعود آهنگری»؛

برای برافراشتن پرچم حق در سراسر گیتی بکوشیم

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «مسعود آهنگری» آمده است: خدای ناکرده مپندارند که کورکورانه در این راه قدم گذارده‌ام بلکه تنهای تنها برای خدا می‌باشد والا معنا ندارد و ضمناً به برادران و خواهران توصیه می‌‌کنم که از این راه فارغ شوند و همواره در استحکام آن بکوشند تا به یاری حق پرچم اسلام را در سراسر گیتی برافرازیم.
کد خبر: ۴۱۲۳۷۹
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۸:۱۷ - 24August 2020

برای برافراشتن پرچم حق در سراسر گیتی بکوشیمبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «مسعود آهنگری» از شهدای چالوس زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید بزرگوار را از نظر می‌گذرانیم.

رندگی‌نامه شهید:

با قدومش در سال 1337 در مرزن‌آباد، كاشانه «حمدالله و عذرا» را گرمایی دگر بخشید. پنجمین فرزند خانواده و چشم و چراغ پدر و مادری كشاورز و متدین.

مادر كودكانه‌های «مسعود» را اینگونه ورق می‌زند: «من دوست داشتم كه خداوند فرزندی به من عنایت كند كه باایمان و در خدمت جامعه و قرآن باشد. پسرم در شب اوّل ماه مبارك رمضان به دنیا آمد. او را قنداق می‌كردم و با خود به مسجد می‌بردم و نماز و قرآن می‌خواندم. برای همین، علاقه زیادی به آنجا داشت. بزرگ‌تر كه شد، در انجام واجبات و ترك محرمات كوتاهی نمی‌كرد. همیشه در صفوف نماز جماعت شركت داشت. مسعود در اوقات فراغت، بچه‌ها را در مسجد جمع می‌كرد و به آنها قرآن میآموخت.»

در ارادت مسعود به اهل بیت(ع) نیز، همین بس كه در ایام محرم، پای ثابت هیئت‌های عزاداری بود و به محبّین اهل بیت خدمت می‌كرد. شش سال ابتدائی تحصیلی‌اش، در دبستان دولتی «داریوش» در زادگاهش «مرزن‌آباد» چالوس طی شد. سپس، با گذر از مقطع راهنمایی، وارد دبیرستان «رضا پهلوی» چالوس شد و تا دیپلم رشته طبیعی پیش رفت.

عذرا از آن روزهای فرزندش می‌گوید: «به حقوق دیگران خیلی احترام می‌گذاشت. در دوران مدرسه كه به او پول توجیبی می‌دادم، بخشی از آن را به فُقرا می‌داد.»

او در ادامه، از خلق‌وخوی مسعود سخن می‌راند: «به من و پدرش علاقه خاص داشت و به ما احترام می‌گذاشت. همیشه در كارهای كشاورزی و منزل، كمك حال‌مان بود و هرگز دست به اعمالی نمی‌زد كه از او ناراحت شویم.»

مسعود در 18/11/1355، جهت خدمت سربازی به اهواز رفت؛ تا اینكه به فرمان امام خمینی، پادگان را ترك كرد و راهی تهران شد. او روزها در پایگاه بود و شبها مشغول توزیع اعلامیه.

مسعود كه به واسطه مطالعه آثار امام‌خمینی، با افكار و اهداف ایشان آشنا شده بود، در اكثر تظاهرات خیابانی و محافل سیاسی، حضور فعّال داشت. او در سال 1358 به سِمَت محافظ بیت رهبری منصوب شد. علاوه بر آن، در نهاد بسیج نیز فعّالیت‌های چشمگیری داشت. با عضویت در سپاه تهران در 25/8/1359، دوره آموزش دو ماهه پاسداری را در پادگان امام‌حسین(ع) تهران طی كرد. او هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری، به عنوان جانشین دسته، راهی مناطق نبرد شد.

«فهیمه» از برادرش یاد می‌كند: «بعد از اوّلین اعزام كه به مرخصی آمد، مادرم برای او یك گوسفند قربانی كرد. مسعود با دیدن این صحنه گفت: مادر! چرا قربانی كردید؟ بهتر است به جای این كار به افراد جنگ‌زده و فقیر كمك كنید.» مسعود در سال 1360 نیز، از لشكر 10 سیدالشهدا، در كِسوت یك نیروی عملیاتی، عازم جبهه شد.

در ارادت مسعود نسبت به خانواده‌های شهدا، همین بس که با حضور در جمع این عزیزان، ضمن دلجویی، این نوید را به آنان می‌داد: «خوشا به سعادت‌تان که فرزندان‌تان در راه دین به شهادت رسیدند.»

گل‌گفته‌های «علیرضا» نیز درباره برادرش شنیدنی است: «می‌گفت: ان‌شاءالله جنگ به زودی به پایان خواهد رسید. شما باید بعد از این به انجام کارهای فرهنگی بپردازید. می‌گفت: وای به روزی که جوانان ما فرهنگ غرب را سرلوحه زندگی خود قرار دهند. هرگاه در وجود خود تغییر و تحولی احساس کردید، آن زمان، زمان آشنایی با اسلام است. نباید اسلام را کورکورانه قبول کنید؛ بلکه باید آن را نزد علما بیابید.»

مادرش در روایتی دیگر، از مسعود این‌گونه بیان می‌کند: «وقتی كه می­خواست راهی جبهه شود، به او گفتم: پسر جان! تو كه تازه آمدی. گفت: مادر جان! ما جوانان باید در جبهه حضور داشته باشیم. وطن­مان در خطر است. شما نگویید كه فردا یا پس فردا بروید؛ بلكه باید بگویید كه همین الان بروید. اگر ببینید كه رُفقای من آنجا چه‌كار می‌كنند، راضی نمی‌شوید كه من یك دقیقه اینجا بمانم.»

و سرانجام، مسعود در سوم شهریور 1360 در منطقه بازی‌دراز، به جمع یاران شهیدش پیوست. پیكر پاكش نیز بعد از یازده ماه، که با ماه مبارك رمضان مصادف شده بود، تشییع، و در گلستان شهدای «امام‌‌زاده خلیل» زادگاهش به خاك سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

سپاس خدای را که توفیق خدمت در راهش را نصیبم کرد و امیدوارم این فراز و نشیب را به یاری او طی نموده و مفتخرانه در درگاهش با سرافرازی روی بیاورم و همچنین در محضر رهبر عظیم الشان اسلام و ائمه اطهار و قائم آل محمد (عج) تعالی فرجه و نایب خاصش امام خمینی خشنود و روسفید باشم.

غرض از نوشتن مطالب فوق جهت آگاهی برادران از خط مشی اینجانب می‌باشد که خدای ناکرده مپندارند که کورکورانه در این راه قدم گذارده‌ام بلکه تنهای تنها برای خدا می‌باشد والا معنا ندارد و ضمناً به برادران و خواهران توصیه می‌‌کنم که از این راه فارغ شوند و همواره در استحکام آن بکوشند تا به یاری حق پرچم اسلام را در سراسر گیتی برافرازیم.

در پایان برای کلیه دوستان و آشنایان بالاخص پدر و مادر و برادر و خواهر و کل خانواده توفیق خدمت در راه اسلام و مسلمین را دارم از درگاه خداوند متعال.

18/11/59

ضمناً به خاک سپردن من فرقی نمی‌کند هر جا که باشد خاک از آن خداست. چنانچه امکان حرکت داشت به بهشت زهرا یا مرزن آباد ولی در کل هر جا باشد. به برادرم محمود سفارش زندگی پدر و مادر را می‌کنم. و به برادرم علیرضا سفارش خدمت در راه خدا.

در پایان عرایضم می‌گویم که تمام وصیت‌های من در داخل چمدانم در تهران می‌باشد که می‌توانید بخوانید و اگر ممکن بود عملی اش بگردانید خیر و سلامت شما را از پیشگاه ولی الله عجل الله تعالی خواهانم.

31/1/1360 مسعود آهنگری

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار