شهدای مداح لشکر 31 عاشورا (5)؛

بابت اعزام به جبهه و ادای دِینم به دین حق سپاسگزار خداوندم

شهید «احد جلالی» در بخشی از وصیت‌نامه خود آورده است: سپاس و حمد بر درگاه خداوند متعال می‌کنم که اعزام به جبهه را نصیبم کرد تا بتوانم دِین خودم را به دین حق اداء کنم.
کد خبر: ۴۱۲۵۸۰
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۸:۲۵ - 25August 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، شهید «احد جلالی» در اول بهمن ماه سال 1342 شمسی در شهر تبریز و در خانواده‌ای مذهبی و عاشق اهل بیت به دنیا آمد. نامش را احد گذاشتند. خانواده‌ی احد از لحاظ معیشتی در سطح متوسطی بودند. اما طولی نکشید که با تولد این نوزاد برکت و رحمت خداوند نیز در این خانه بیشتر شد.

در هفت سالگی وارد دبستان دهقان شد و از همان روزهای نخست عشق او به درس خواندن زبان زد اهل خانه و دوستان شد. دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه‌ی  بدر ادامه داد. قبل از انقلاب اسلامی در جلسات قرآن و هیئت‌های حسینی که مخفیانه برگزار می‌شد شرکت می‌کرد. علاقه زیادی به نماز خواندن و روزه گرفتن داشت و در کنار آن‌ها همدوش با مردم غیور تبریز در راهپیمایی‌ها حضور می‌یافت.

پایگاه مقاومت مسجد را با دوستانش رونق بخشید و کلاس‌های عقیدتی و نظامی را در آن دایر نمود. احد، انسانی با تقوا و با اخلاق بود. در عین حال که کم حرف می‌زد وجودش سرشار از محبت بود. برای همین دیگران را با اخلاق خوب خود جذب مسجد می‌کرد. به خاطر علاقه‌ای که به سپاه داشت در سال 1361 لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد.

در کارگزینی سپاه مشغول به کار شد در حالی که روحش برای رفتن به جبهه پر و بال می‌زد. طولی نکشید که آماده‌ی رفتن به جبهه شد و در گردان امام حسین(ع) که فرماندهی آن را سردار شهید «علی اکبر حسین‌پور رهبری» بر عهده داشت سازمان یافت.

روح بلند و اخلاق معنوی احد همه را مجذوب خود می‌کرد اهل مطالعه و تحقیق و اسوه‌ای از تقوی و اخلاق بود. در انجام کارهای چادر از دیگران سبقت  می‌گرفت. در شستن ظروف و تمیز کردن چادر همیشه پیشرو بود. اگرچه برنامه‌ی نظافت چادر بین افراد تنظیم و تقسیم شده بود اما روحیه‌ی ایثارگری احد باعث شده بود تا در انجام کارها به همه کمک کند و با این کارها صمیمیت را در میان دوستان بیشتر می‌کرد.

قبل از همه به حسینیه‌ی گردان می‌رفت و با صدای زیبای خود اذان می‌گفت. همسنگرانش را  برای شرکت در نماز جماعت دعوت می‌کرد.

گاهی اوقات در چادر دعای توسل و دعای کمیل را می‌خواند‌. در خواندن دعاها اخلاص منحصر به فردی داشت و نجابت و حیای ذاتی‌اش او را منحصر به فرد کرد. در حین عزامت به عملیات والفجر2 به منطقه حاج عمران کردستان داخل اتوبوس نوحه خوانی می‌کرد و روحی تازه در کالبد همسفران خود می‌دمید.

در انجام کارهای رزمی و آموزشی خیلی دقیق بود. قبل از عملیات بمو در کاسه‌گران گیلان‌غرب آموزش صخره‌نوردی دید. احد با شجاعت خاصی که داشت، از فرصت‌هایی که بالای کوه پیش می‌آمد استفاده می‌کرد و سرود و نوحه می خواند وبه تلاوت قرآن مشغول بود.

روزی که عازم عملیات «والفجر 4» می‌شد انگار چهره‌اش پر از نور شده بود. شادابی خاصی در صورتش به چشم می‌خورد. وداع قبل از عملیات قابل وصف نیست. همان طور که شب عاشورا را تنها با خواندن و شنیدن نمی‌توان درک کرد، در جبهه نیز توصیف برخی از صحنه‌ها امکان پذیر نیست. وداع احد با همرزمان شهیدش «اسماعیل تقی‌زاده، اصغر محمودی‌نژاد، احد علیپور، ایوب خضری» و... که از همدیگر قول شهادت می‌گرفتند دیدنی بود.

دوم آبان ماه سال 1362 بود که مرحله‌ی دوم عملیات در ارتفاعات کله قندی وخلوزه که بر شهر پنجوین عراق مشرف بود شروع شد، احد نیز در این عملیات از خود شهامت‌های زیادی نشان داد. بعد از یک مبارزه‌ی مردانه در اثر اصابت تیر از ناحیه‌ی دشمن در 4 آبان‌ماه از بالای ارتفاعات بر زمین افتاد و عراقی ها آخرین تیر خلاص را بر پیکرش زدند. پیکر مطهر احد چند روز بعد به همراه 19 شهید دیگر در تبریز تشییع شد و در گلزار شهدای مارالان به خاک سپرده شد.

فرازی از وصیت نامه‌ی شهید:

افتخار بر رزمندگانی که جبهه‌های نبرد را با مناجات‌های خویش عطرآگین نموده‌اند. «امام خمینی»

سلام و درود بر محضر امام زمان (عج) و نایب برحقش امام خمینی و سلام بر مادران شهیدان ایران و سلام بر مادران اسرای جنگ حق علیه باطل.

سپاس و حمد بر درگاه خداوند متعال می‌کنم که اعزام به جبهه را نصیبم کرد تا بتوانم دِین خودم را به دین حق اداء کنم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها