به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجان شرقی، «احمد بزازیان مهدوی» در 29 بهمنماه سال 1344 شمسی در تبریز به دنیا آمد. احمد در محلهی سرخاب، دوران طفولیت را پشت سر میگذاشت که بنا به مشیت الهی، پدرش چشم از جهان فرو بست و او را در عزای از دست دادن پدر نشاند.
طولی نکشید عموی بزرگوارش سرپرستی مادر و احمد را به عهده گرفت تا تنها یادگار برادر، داغ بیپدری را کمتر احساس کند. عموی احمد که او را بسیار دوست داشت در تربیت برادر زادهی خود از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد.
احمد با ورود به هفت سالگی پای در دبستان آیتالله کاشانی تبریز گذاشت و با نمرات عالی دورهی ابتدایی را به پایان رساند در حالی که همیشه مورد تشویق معلمان و مدیر مدرسهی خود بود. سالهای تحصیل در مقطع راهنمایی در مدرسهی فرمان فرمائیان همزمان بود با راهپیماییهای ملت ایران علیه رژیم پهلوی. احمد که نوجوانی بیش نبود به نوای حق طلبانهی رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) لبیک گفت و در راهپیماییها پا به پای عمویش شرکت کرد و اعلامیههای حضرت امام (ره) را به دیوار میچسباند و سهم خود را نسبت به انقلاب ادا میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در پایگاه مقاومت مسجد سیدحمزه، عضو بسیج گردید و در کلاسهای آموزش عقیدتی و نظامی حضوری فعال یافت. شبها تا دیر وقت در محله نگهبانی میداد تا مردم در امنیت و آسایش استراحت کنند.
پایگاه سید حمزه یکی از فعالترین مساجدی بود که کارهای فرهنگی آن در شهر تاثیر گذار یود. به ویژه حضور پررنگ «علی اکبر رهبری» در رأس این پایگاه آنجا را محل و مأمن حزبالله کرده بود تا تربیتیافتگان در مکتب ایشان بعدها منشأ خیر و برکت شوند.
احمد که علاقهی زیادی داشت به فرمان رهبر خود مبنی بردفاع ازاسلام در مقابل متجاوزین لبیک گفت و آمادگی خود را برای رفتن به جبهه اعلام کرد اما سن کم و قد کوتاهش مانع رفتن او به جبهه بود. او که به آسانی تسلیم نمیشد بلاخره موفق شد در 29 بهمنماه سال 1362 در سالروز تولدش هدیهی تولدش را از معبود خود گرفته و راهی جبهه گردد.
اولین حضورش در عملیات خیبر بود و پس از آن در گردان امام حسین(ع) که فرماندهی آن را سردار شهید «اصغر قصاب عبدالهی» بر عهده داشت سازماندهی شد و در دستهی دو که فرمانده آن آقا عبدالمجید شریفزاده» که عارفی به تمام معنا بود قرار گرفت.
در تابستان 1363 هوای خوزستان معمولا 48 درجه حرارت داشت رزمندگان لشکر عاشورا برای عملیات در منطقه زید در آموزشهای جنگ در کانال سختیهای زیادی را تحمل کردند و احمد نیز که بزرگ شده مناطق سردسیر آذربایجان بود گلایهای از سختیها و گرما نداشت و نسبت به توان خود از آمادگی خوبی برخوردار بود. مداحی را با خواندن دعا در دسته شروع کرد. عاشقانه میخواند و با زمزمههای دلنوازش همه را مجذوب و محزون میکرد.
قبل از عملیات بدر وقتی نیروها برای آموزش بلمرانی چند کیلومتری از مقر گردان فاصله میگرفتند، احمد شروع به نوحهخوانی میکرد با نزدیک شدن به وقت نماز، با آن صدای نازنینش اذان میگفت، گاهی وقتها هم مکبّر میشد.
وقتی نیروهای گردان حضرت امام حسین (ع) در آبراه موته که نقطه رهایی عملیات بدر در هورالعظیم سوار بر بلمها شده بودند احمد با بلندگوی دستی «گل لاله میشویم ما....» را سر داد. خیلی زیبا نوحه میخواند.
نگاه و صدایش پر از صلابت بود. در عملیات بدر حضور یافت و حماسههای بسیاری خلق کرد و پیروزمندانه از میدان جنگ برگشت در حالی که در سوگ دوستانش که پرکشیده بودند غصهدار بود و پر از عزا و ماتم.
طولی نکشید که رزمندگان اسلام برای عملیات سرنوشتساز دیگری آماده شدند احمد این بار در گردان حضرت سیدالشهداء (ع) سازمان یافته بود و این گردان مأموریت حساس غواصی را بر عهده داشت. در زمستان سال 1364 آموزشهای غواصی دریکی ازرودخانه های خوزستان طی کردند احمد یکی از بهترینها در فراگیری این آموزشها بود.
تجاربی که از عملیاتهای قبلی به دست آورده بود خالصانه در اختیار دیگران قرار میداد. او در کنار همهی این آموزشها لحظهای از عزاداری برای سیدالشهداء (ع) غافل نبود. درمیان آتش و خون و صدای گلولهها نوحههایش شنیدنی بود. از ته دل میخواند و به دل مینشاند.
احمد که علاقهی زیادی به مطالعهی کتاب «حماسهی حسینی» شهید آیتالله مرتضی مطهری داشت سعی میکرد نوحههایش را با سند بخواند و از معتبرترین کتابها به ویژه از لهوف سیدبن طاووس استفاده میکرد.
پس از پایان آموزشها کنار اروند رود، رزمندگان گردان حضرت سیدالشهدا (ع) لباسهای دنیوی را از تن در آوردند و لباس غواصی را که بسیار هم برازندهشان بود پوشیدند، با به تن کردن این لباسها، احمد زیباتر گردید و به لطف خدا عازم عملیات مهم که تصرف شهر بندری فاو عراق گردیدند.
عبور از اروند رود که به رودخانهی وحشی مشهور شده است کاری خیلی سخت و دشواری بود آن هم در تاریکی رعب انگیز شب و سرمای زمستان خوزستان که سوز سرما تا مغز استخوان نفوذ میکند احمد با جمعی دیگر از همرزمانش آماده جانفشانی بودند و فکر عبور از اروندرود جایی که دشمن حتی در خواب هم باور نمیکرد رزمندگان ایران بتوانند از آن عبور کنند باعنایت پروردگار عبور کردند.
خط دشمن خیلی مستحکم و مجهز بود ولی پاهای مردان خدایی و بی ادعا مصممتر از آن در 20 بهمن 1364 از اروند عبور کردند و دشمن غافلگیر از این آمدن. اگر چه تیر خصم این پیروزی را بدون پاسخ نگذاشت و با زخمی کردن شهید احمد از ناحیهی سر او را به فیض شهادت رساند اما تاریخ پرافتخار جنگ نام او را درلیست شهدای عملیات والفجر هشت برای همیشه ثبت کرد.