به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از یزد، در اولّین روز از فروردین سال ۱۳۴۶ هجری شمسی در اردکان و در خانهای محقّر اما پر از صفا، صمیمیّت، تدیّن و عشق به ولایت، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که شادی عید را بر خانواده دو چندان کرد.
پدر خانواده سید «مهدی حسینیپور» از فرهنگیان فعّال در عرصه فرهنگ و عمران درشهر اردکان، بر اثر اعتقادات مذهبی و علاقه خاص به روحانیّت به گفته خودش از فرط علاقه به حضرت آیت الله سید «محمّد کاظم یزدی» او را سید «محمّد کاظم» نام نهاد و قصد داشت پس از اخذ دیپلم در حوزۀ علمیّه ادامه تحصیل دهد.
امّا او در راه تحصیل علم و تکامل، راه کوتاهتری را انتخاب کرد و با پذیرفته شدن در دانشگاه شهادت، سریع به مقصد رسید. سید محمّد کاظم در چنین خانوادهای و در دامن مادری متدیّن و ولایی رشد کرد. دورۀ ابتدایی را در اصفهان شروع کرد و پس از ۳ سال به اردکان آمد و در دبستانهای «آیت الله صدر» و «ارشاد» اردکان ابتدایی را به پایان برد.
دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی سعدی گذراند، سپس وارد دبیرستان شرف شد و در رشته تجربی ادامه تحصیل داد. دوران نوجوانی او مصادف با دوران انقلاب بود. با وجود صغر سن از فعّالان انقلاب بود. حضور در مراسم مذهبی، پخش اعلامیه، شرکت در نماز جماعت و حضور در مسجد و جلسات دینی از خصوصیّات بارز او بود.
شهید حسینی پور از ارادتمندان به شهید مظلوم «بهشتی» و شهید «رجایی» بود. عاشق بسیج و جبهه و شهادت بود. چندین بار مراجعه کرد و چون سنش کم بود اعزام نشد. وقتی خانواده به او میگویند: هنوز کوچکی، صبر کن آموزش بیشتر ببینی؛ پاسخ میدهد: مگر فریاد «هل من ناصر» حسین زمان را نمیشنوی؟ آیا میتوان ساکت نشست و به این زندگی مادی دل خوش کرد؟ جواب حضرت فاطمه (س) را چه خواهید داد اگر فرزندش را یاری نکنم؟
با پدر و مادر رفیق بود. درد دلش را میگفت و راهنمایی میخواست. از همان کودکی آقایی و بزرگی را در او میدیدند. همه او را دوست میداشتند. روزی که فرم پذیرش بسیج جهت اعزام گرفته بود، شادترین روز عمرش بود. درس را رها و سنگر عشق و شهادت و جبهه را برگزید. کلاس دوّم دبیرستان بود که به جبهه اعزام شد. دو دفعه به جبهه اعزام شد و مدت ۲ ماه از بهترین زمان عمر و جوانی خویش را در جبههها به جهاد پرداخت.
سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۵/۲۳در جبهۀ غرب در منطقه قصر شیرین بر اثر اصابت ترکش به گردنش به آرزوی دیرینه خود دست یافت و روح بلندش از قفس کوچک تنش آزاد و به ملکوت پر واز کرد و عروس شهادت را در آغوش کشید. پیکر پاکش پس از تشییع با شکوه بر دوش امّت شهید پرور و انقلابی در بهشت شهدای اردکان در جمع شهدای انقلاب به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید:
بسم رب الشهداء و الصديقين
«ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون»
نپنداريد كسانی كه در راه خدا كشته شدند مردگانند بلكه زندهاند و نزد خدای خويش روزی میخورند.
من وصيتنامه خود را باسلام و درود بر ملت و قهرمان و شهيد پرور اردكان و پدر و مادر گرامیام شروع میكنم. اول سفارش من به ملت قهرمان اردكان اين است اگر چه من كوچکتر از آنم كه به ملت اردكان سفارش بكنم چون اين راه خود را شناخته و در آن راه حركت میكنم ولی به عنوان تذكر میگويم.
ملت قهرمان امام را نگهداريد. در نمازهايتان امام را دعا كنيد. امام را مانند يک شی گرانبها در ميانتان نگهداريد و مواظب باشيد اين گوهر را از شما نربايند. سخنان رهبر را به گوش جان بشنويد و به آن عمل كنيد. چون سخن رهبر سخن امام زمان و ائمه اطهار و پيغمبران است و در نهايت سخن خدا است.
دوم اينكه سفارش به پدر و مادرم میكنم. پدر و مادر گراميام من شرم دارم نام شهيد را برخود بگذارم چون میدانم اين لياقت را ندارم. ولی میخواهم در مرگم نگرييد و دل دشمن را شاد ننمائيد چون من هدف خود را شناخته و برای رسيدن به هدف خود كشته گشتم.
ولی پدر عزيز و مادر گرامیام اميدوارم مرا ببخشيد چون من زياد به شما اذيت كردم من فرزند خوبی برای شما نبودم. مادرم بايد مرا ببخشی زيرا من زياد تو را اذيت كردم. مادر مرا ببخش زيرا اگر تو مرا نبخشی خدا هم مرا نمیبخشد. پدر اگر من شما را اذيت كردهام كه حتماً شما را اذيت كردهام شما با بزگواری كه هميشه از خود نشان دادی مرا ببخشی مادر گرامیام و عزيزم، خواهرها و برادرانم خوب تربيت كنيد به برادرانم ياد بدهيد كه بعد از من اسلحهام را بدست بگيرند.
انتهای پیام/