به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «التفات زمانه» سوم خردادماه سال 1329 شمسی در شهرستان مشکینشهر دنیا آمد. التفات تازه پا گرفته بود و همچون کودکان دیگر دوست داشت به هر کجا که میرسد سرک بکشد.
در یکی از روزها که مادرش متوجه او نبود در تنور روشن خانه افتاد. با صدای گریههای او، اهالی خانه به طرف تنور دویدند و کودک خردسال را از میان آتش بیرون کشیدند، قسمتهایی از بدن نحیفش سوخته بود.
پدر و مادر دست به دعا بودند و چشم به دهان پزشک دوخته تا اینکه پزشک اطمینان داد که خطر مرگ برطرف شده است و کودک آنها زنده میماند. پدر برای تامین هزینههای درمان کودک هر آنچه داشت فروخت تا بالاخره التفات بهبودی خود را به دست آورد.
التفات در مکتب خانه درس خواندن را شروع کرد. طولی نکشید قرآن را فرا گرفت و از پنج سالگی شروع به نماز خواندن نمود. در کنار مسائل دینی و عبادی، بخشی از اوقات فراغت خود را با ورزش کردن و فعالیت در مسجد محله سپری میکرد.
چون صدای خوبی داشت اذان را سر میداد و گاه مکبر نماز جماعت میشد. در عزاداریهای حضرت سیدالشهدا(ع) نوحه سرایی میکرد و مسئولیت برگزاری مراسم را بر عهده میگرفت. با صدای گرم و روحنوازش نوحه میخواند و در هر بند آن، دلسوخته اشک میریخت.
التفات از احترام والایی در میان مردم روستا برخوردار بود. اهالی روستا، گذشته از احترامشان به شخصیت برجستهی او، به خاطر مداحیهایش او را دوست میداشتند. التفات در مراسمات مختلف اهالی روستا حضوری پررنگ و فعال داشت و با پسر عموهایش که دوستانی صمیمی برای او بودند به تلاوت قرآن میپرداخت و هرگز از خواندن آیات الهی خسته نمیشد.
با تولد سایر فرزندان، اعضای خانوادهاش شش نفره شدند و او که اولین فرزند خانواده بود با احساس مسئولیتی که میکرد پدرش را در انجام امور یاری میداد.
پس از مدتی که به سنین نوجوانی رسید برای کسب درآمد به مشکین شهر رفت و مجبور به ترک تحصیل شد. تمام طول روز کارگری میکرد و با یاری رساندن به اقتصاد خانواده، پدرش را در بزرگ کردن فرزندان کمک مینمود.
19 ساله بود که با دختر خالهاش ازدواج کرد. سال 1347 با مراسم سادهای همسرش را به خانه آورد و از آنجا که مخالف رژیم ظالم پهلوی بود به خدمت سربازی نرفت. همواره در مجالسی که مخالفان حکومت بر پا میکردند شرکت میکرد و نفرت قلبی خود را به رژیم نشان میداد.
او که نوجوانی متدین و حقیقت خواه بود از غیبت کردن در پشت سر دیگران بیزار بود و خود به پاکی و دوری جستن از گناهان شهرت داشت.
در امر به معروف و نهی از منکر ثابت قدم بود و به کسانی که غیبت کرده یا به دیگران تهمت میزدند همواره تذکر شفاهی میداد و از آنها دوری میجست و به خود آنان نیز علت این دوری جستن را میگفت.
به صلهی ارحام توجه ویژهای داشت، هرگاه فرصتی پیش میآمد یه دیدار اقوام و آشنایان میرفت و میگفت صلهی ارحام عمر را زیاد میکند.
از دیگر خصوصیات بارز آن شهید صبوری و ایستادگیاش در برابر مشکلات بود. با منطق بالایی که داشت همه را با حرفهای خود قانع میکرد.
طولی نکشید که در مشکین شهر به خاطر دینداریاش از پیمانکاران متدین شناخته شد و کسب وکارش رونق گرفت. وقتی اولین فرزند پسرش به دنیا آمد بر صفای گرم خانه التفات افزوده شد. در طول 15 سال زندگی مشترکی که با همسرش داشت صاحب دو پسر و یک دختر شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، التفات یکی از فعالین در راهپیماییها شد و مسئولیت شعاردادن را بر عهده گرفت. ایام عزاداری ماه محرم در مسجد روستا نوحهخوانی میکرد و صدای دلنشین و ملکوتیاش نه در نوارهای کاست، بلکه در قلب مردم روستا برای همیشه ثبت و ضبط میشد. وی علاوه بر کار و فعالیتهای اجتماعی که داشت هر وقت فرصتی مییافت به درسهای فرزندان خود رسیدگی کرده و با گرفتن امتحان از دروس تدریس شده آنها را به درس خواندن تشویق مینمود.
در کنار درسهای مدرسه درس زندگی میداد و همیشه سفارش میکرد که با بهترین افراد دوست و همنشین شوند و خود نیز برای دوستی کسانی را انتخاب میکرد که اهل تقوا بوده، پایبند به حلال و حرام و خواندن نماز باشند، پشت دیگران غیبت نکنند و حرفهای زشت و ناروا نزنند.
او که دوست داشت فرزندانش به نحو شایستهای بزرگ شوند در تربیت آنان همه تلاش خود را به کار بسته بود و در مورد دختر خود به همسرش سفارش میکرد او را در انتخاب شریک زندگی خودش آزاد بگذارد.
التفات انسانی وارسته بود که در راه آزادی آمادهی هرگونه جانفشانی بود. وقتی جبهههای حق نیاز به نیروهای مردمی داشت با نیت یاری رساندن به دین خدا عازم جبهه شد.
خانوادهاش میگویند موقع رفتن پسرش «فرهاد» را که 13 ساله بود در آغوش گرفت و صورتش را بوسید و گفت پسرم! در غیاب من، تو مرد این خانه هستی، پس مراقب مادر، خواهر و برادرت باش. در انجام کارهایت حتما با مادرت مشورت کن.
التفات با شور و شوق وارد لشکر عاشورا شد و آمادهی عملیات گردید. پس از طی آموزشهای آبی و خاکی وارد گردان حضرت قاسم (ع) شد و با مداحیهای خود به رزمندگان شور بیشتری داد.
هر چه زمان عملیات نزدیک تر میشد راز و نیازها و مناجاتش با معبود بیش از پیش میشد. صدای پر از سوز اذان و نوحههایش قلب دوستانش را میلرزاند، چرا که وجودش مملو از عشق به اهل بیت (ع) بود.
وی در 22 اسفند ماه سال 1363 در عملیات «بدر» پس از خلق حماسههای بسیار در اثر اصابت ترکش به ناحیهی سر میان خاک و خون غلتید تا ملائک روح آرام او را به مهمانی عرشیان ببرند.
انتهای پیام/