به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «محمد سبک دستی» در بیستمین روز از ماه فروردین سال 1346 شمسی در خیابان منجم تبریز چشم به جهان گشود. محمد صاحب خانوادهای مذهبی و عاشق پیامبر عظیم الشان خود بود. خانواده محمد، او را چون گوهری گرانقدر دوست داشته و تمام تلاش آنها برای تربیت معنوی و مذهبی کودکشان بود . محمد از همان دوران کودکی اهل عبادت بود و هنگام نماز، کنار پدر و مادر قامت به نماز می ایستاد . دستان کوچکش را برای دعا به سوی آسمان می گرفت و لب به ذکر پروردگار میگشود.
دوران ابتدایی را باموفقیت در دبستان سپری کرد و هنگامی که نوجوانی بیش نبود و در دورهی راهنمایی درس میخواند که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران همزمان شد. فعالیتهای محمد در واحد تبلیغات مسجد قدس و مسجد ولایت شروع شد و چون صدای زیبایی داشت، گروه سرود مسجد را تشکیل داد.
او پس از مدتی کوتاه با جمعی از دوستان خود به تمرین سرود پرداخت و در مراسمات و مناسبتهای مختلف مناسب با همان ایام به اجرای سرود پرداخت و تک خوان گروه سرود شد.
سال 1361 بود که شور رفتن به جبهه در وجودش جوشید و او را مصمم به رفتن به جبهه کرد ولی خانواده به خاطر سن کم وی مانع از رفتن او شدند. اما پافشاریهای او بالاخره عازم جبهه شد.
محمد از اینکه در جمع رزمندگان حضور یافته بود خیلی خوشحال بود. به خاطر سن کم و قد کوچکش در تدارکات لشکر عاشورا مشغول به کار شد. در کارهای تدارکات خیلی کار میکرد و در پشتیبانی از نیروها، شب و روز برایش فرقی نداشت. در کنار کارهای تدارکاتی هرگاه فراغتی مییافت و فرصتی پیش میآمد سرود می خواند و با اشعار حماسی خود روحیه رزمندگان را تقویت میکرد.
حاج «حسین هدایی» از نیروهای تدارکات در والفجر مقدماتی در ارتباط با محمد میگفت شب عملیات این نوجوان بسیجی تا صبح سرود و نوحه میخواند و دعاگوی نیروهای عمل کننده بود و رزمندگان اسلام را دعا میکرد. او یکی از عاشقان شرکت در عملیات بود اما مسئولین مانع رفتن او به خط و شرکت در عملیات شدند.
9 ماه در جبهه ماند و از ترس اینکه اگر به مرخصی برود شاید خانوادهاش مانع از بازگشتن او به جبهه شوند از مرخصی رفتن چشم پوشید.
بالاخره مدتی بعد به تبریز بازگشت و خانوادهاش به علت سن کم وی مانع از بازگشت او به جبهه شدند. برای همین مجبور به ادامه تحصیل شد و در کنار درس به فعالیتهای خود در انجمن اسلامی مدرسه و پایگاه مقاومت مسجد افزود اما طولی نکشید که دوباره به جبهه بازگشت و در عملیات والفجر 8 در فاو، خود را به رزمندگان اسلام رسانده و در فاو عراق مجروح گردید. پس از مجروحیت برای درمان به تبریز بازگشت و پس از بهبودی در سال 1365 به خدمت سربازی رفت.
در حالی که با تمام وجود معتقد بود سرباز زینت کشور است و باید به کمک رزمندگان شتافت، به جبهه رفت. چون کمبود نیروی انسانی در جبههها او را رنج میداد میگفت من به وظیفه ام عمل میکنم.
محمد در عملیات بیت المقدس 3 در «ماووت» حماسههای بسیاری آفرید و 4 روز مانده به پایان فصل زمستان در ارتفاعات ماووت در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه شهید:
خدایا حالا که بار سفرم را بسته ام و پیش تو میآیم ترس من از عدل تو است. خدایا به فضل و کرامت و بخشش با ما معامله کن که روح من طاقت معامله با عدل تو را ندارد .
ای ملت شهید پرور ایران ، حالا که ابرقدرتها به مقابله با ما برخاستهاند وقتی که آمریکا خود مسلحانه به ناوها و سکوهای نفتی ما حمله میکند و شوروی با دادن موشکهای دوربرد و سایر تجهیزات جنگی دیگر به عراق کمک می کنند وظیفه ما چیست؟
آیا باید دست روی دست گذاشت؟ اگر خدای ناکرده این انقلاب شکست بخورد به قول امام، اسلام ضربهای خواهد خورد که دیگر قدرت مقابله با دشمنان اسلام را نخواهد داشت. نه مسلمانی خواهد ماند و نه اسلامی. زیرا این خدا نشناسان هیچ مسلمانی را نخواهند گذاشت که زنده بماند و دم از اسلام بزند. و ای برادران، شما وظیفه سنگینی بر عهده دارید، شما نباید بگذارید خون شهدای امثال من پایمال شود و از بین برود.
و نیز تقاضایی که دارم این است که در راهپیمایی ها شرکت کنید و در نماز جمعه و دعای کمیل حاضر شوید و به این طریق هم خدمتی به اسلام کرده باشید.
اگر جنازه من به دستتان رسید و این وصیت نامهای که مینویسم قبل از گذاشتن من به قبر به دستتان رسید چشمهای من را باز گذارید تا منافقین از خدا بیخبر بفهمند که من آگاهانه این راه را انتخاب کردهام و از خواهرانم تقاضا دارم حجاب خود را حفظ کنند و بدانند که با حفظ حجاب خود ضربهای محکم بر دهان یاوه گویان میزنند.
وصیتی که به دوستانم دارم این است، ای دوستان عزیزم از شما میخواهم که همیشه به یاد خدا باشید و به مسجد بروید و مساجد را خالی نگذارید و خود را از گناه دور نگه دارید.
انتهای پیام/