گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ امیر حاجعلیزاده؛ جنگ هر قدر هم که کوچک و کوتاه باشد، دارای ابعاد و پیامدهای بزرگی است. با وجود همه پیامدهای تلخی که جنگها دارند، نویسندگان بیشماری بودهاند که پس از جنگها و انقلابهای گوناگون، قلم به دست گرفته و آثاری ماندگار آفریدهاند.
برخی از آنها با مشاهده عینی و حضور فیزیکی در گیرودار جنگها، فرصت آن را یافتهاند که با جزئیات، تاکتیکها و شرایط حاکم بر جنگ آشنا شوند و در رویکردی فرهنگی آن را به اثری ادبی و ماندگارتبدیل کنند. در کشور عزیزمان ایران نیز بسیاری از نویسندگان خودشان در جنگ تحمیلی حضور داشته و تجربههای بسیار در کولهبار فرهنگیشان اندوختهاند.
مهمترین تأثیر این حضور و مشاهده، درک شرایط و روح حاکم بر جنگ تحمیلی است که البته میتوان از آن به عنوان تجربهای بزرگ یاد کرد، چیزی گه در مقوله فرهنگی ـ ادبی، از خود جنگ هم مهمتراست، تأثیرات و پیامدهای آن بر زندگی اجتماعی ملتهاست. چهبسا جنگی چند روزه در گوشهای از جهان در بگیرد و پس از پایان گرفتن، برای چندین سال سوژه داستانهای نویسندگان یا بحث روزمره مردم باشد. اگر دوباره به جنگ تحمیلی خودمان بازگردیم، با نگاهی اجمالی به هشت سال دفاع نابرابر، پی خواهیم برد که پیامدهای ناشی از آن، بسیار بزرگتر و مهمتر خود جنگ بوده است.
ویرانیها، شهادتها، جانبازیها، دوریها، وفاداریها، فداکاریها و ... از جمله پیامدهایی هستند که هر کدام بهتنهایی میتوانند سوژه بسیاری از داستانهای ادبی زمان اکنون ما قرار بگیرند. در ژانر جنگ نیز مانند ژانرهای دیگر، کلیشه و سطحی بودن، مشکل اصلی و عمده آثار است بسیار خواندهایم داستانهایی را که مستقیم و غیرمستقیم درباره جنگ نوشتهاند و با اشارهای بیروح و فیزیکی به آن، کل نوشتار را بهصورت اثری منجمد درآوردهاند. روح نوشتار، از جمله مهمترین عناصر داشتانی است که در کمتر کتاب آموزشی به آن پرداخته شده است.
مخاطب با گرفتن و درک روح داستان است که با حیات زنده و جاری داستان گره میخورد. از این رو، پرداختن به سوژههای جنگی، در درجه اول باید مبتنی بر فرهنگ و روح حاکم بر همان جنگ باشد، دوم اینکه به جای کلیشهسازی و آوردن صحنهها و فضاهایی که در همه داستانها جنگی مشاهده شدنی است. مانند تفنگ، پوتین، لباس نظامی، خاکریز و ... به دیگر گفتار، باید از همه این عناصر تکرار شونده، کارکردی دیگر بیرون بکشیم تا هم برای خواننده تازگی داشته باشد و هم درک جدیدی از زندگی همراه با جنگ به وی انتقال دهد.
بیراه نیست اگر بگوییم چیزی که در جوامع مدرن امروز بیش از پیش به آن نیاز است، پرداختن به حواشی و رویدادهای فیزیکی، نه داستان جنگ است و نه در مقوله ادبی میگنجد. نویسندهای که خودش در جنگ حضور داشته ـ یا نداشته ـ است، باید به کشفیاتی برسد که مخاطب عام و خاص هنوز به آن کشفیات نرسیدهاند.
این کشف و جهود نه فقط در مقوله داستانهای جنگ که در همه ژانرهای دیگر نیز صادق است. زیرا فرق نویسنده و خواننده، جدای از مهارتهای نویسندگی، در همین جلوتر بودن دیدگاهها و تجربیات زیستی و شهودی نویسنده در برخورد با حوادث و رویدادهاست که خواننده را به دنبال خود میکشاند. به تجربه ثابت شده است داستانهایی که به حواشی و پسلرزههای پس از جنگ پرداختهاند، بسیار موفقتر از آنهایی بودهاند که تنها به جنگ و تصویرسازی صحنههای کلیشهای آن پرداختهاند.
این عقبماندگی نهفقط در نوشتار و داستانهای جنگی که در فیلمهای جنگی نیز بهراحتی مشاهده شدنی است. اگر داستانهایی که در این ژانر قرار میگیرند، کیفیت لازم را ندارند، برای آن نیست که نمیتوان داستان خوبی برای جنگ نوشت، بلکه در درجه اول به کمکاری خود نویسندهها بازمیگردد که در کار خود کوتاهی میکنند و یا هنوز به درکی نو و فراتر از مخاطب و خواننده نرسیدهاند.
بسیاری از نویسندگان و حتی فیلمسازان درباره ژانر جنگ دچار این اشتباه میشوند که هر داستانی که در آن جنگی رخ بدهد، لزوماً داستان جنگی خواهد بود. اینگونه دیدگاه بهتنهایی عامل بسیاری از برداشتهای نادرست بوده است و هنوز هم هست که نیازی به بازنگری در نوع نگاه ما به ژانر جنگ دارد.
جدا از عواملی که به نویسنده و تجربه زیستی و شهودی او مربوطند، باید به این نکته توجه داشت که با توجه به همه نظریهپردازیهایی که درباره این ژانر وجود دارد، یک نکته انکار ناشدنی است و آن اینکه به هر صورت، آوردن و به تصویر کشیدن ادبی ـ و نه کلیشهوار ـ داستانهای جنگی بهصورت رئال، خواسته یا ناخواسته از ارزش اثر میکاهد. مگر آنکه نویسنده کارکردی غیرمستقیم و ژرف برای جنگ و حواشی آن بیابد.
این نکته درباره آثار تاریخی و جنگ خودمان هم صدق میکند، زیرا به تصویر کشیدن صحنه، فضا و رویدادهای جنگ، به همان اندازه و یا بیشتر از آنکه میتواند در انتقال سوژه مؤثر باشد، از حقیقی بودن اثر میکاهد. این بدان معناست که هر اثر ادبی، اگر تنها به کپیبرداری و آوردن رویدادهای ظاهری جنگ اکتفا کند، دیگر اثری ادبی داستانی نخواهد بود. زیرا اولین معیار و شاید مهمترین عنصر برای داستانی شدن اثر مکتوب، بهکارگیری تخیل نویسنده در جایجای متن است که با واقعیت در هم میآمیزد و در انتها اثری ادبی خلق میشود.
بدینصورت، اگر بخواهیم در داستان به سوژه جنگی بپردازیم، باید عنصر تخیل نویسنده هم در متن حضورداشته باشد و اگر چنین اتفاقاتی در متنهای تاریخی و یا جنگی بیفتد خطر آن هست که همه اثر بهخاطر دخل و تصرف نویسنده، کمرنگ و یا به انحراف کشیده شود.
آثاری که بهطور مستند به چنین روایتهایی از جنگ میپردازند. بسیار موفقتر از آنهایی هستند که به بازسازی واقعی اینگونه آثار میپردازند. بنابراین برای نویسنده داستان چارهای نماند جز آنکه به حواشی و رویدادهای پیرامون جنگ بپردازد. در این صورت، هم جنگ کارکردی دیگرگونه خواهد داشت، هم اینکه مخاطب و متن دچار کلیشه نخواهند شد؛ زیرا جنگ خودی خود جز خشونت و درگیری نیست و مگر آنکه نویسنده با موشکافی دقیق، از دیدگاهی فراتر از جنگ به آن بپردازد و خواننده خود را با تجربه نو از زندگی همراه با جنگ آشنا کند. در این صورت است که هم نویسنده موفق خواهد بود و هم خواننده راضی.
منبع: ماهنامه سرو شماره 20
انتهای پیام/ 161