چهل‌سالگی سرو/

آرزوی شهادتی که محقق شد

به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس استان تهران خاطرات رزمندگان را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۱۴۷۶۸
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۴:۰۹ - 09September 2020

خاطره رزمنده «موسی سیری»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تهران، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس استان تهران خاطرات رزمندگان را منتشر می‌کند.

«موسی سیری» اول فروردین 1344 در شهرستان ورامین به دنیا آمد و با شروع جنگ تحمیلی به صورت داوطلب بسیجی در جبهه ها حضور داشت در سال 61 به عضویت رسمی سپاه در آمد و در عملیات های بیت المقدس، کربلای 4 و 5، بدر، خیبر و... حضور داشته که در ادامه خاطرات وی را می‌خوانید.

در بهار سال 1362 بعد از عملیات خیبر و قبل از عملیات بدر به همراه تعدادی از دوستانم از جمله غلامرضا شیرازی، محمد قبادی و... به دو کوهه رفتیم و از آنجا به اتفاق چند نفر دیگر از دوستان که در لشکر محمد رسول الله (ص) بودند از آن جمله شهید حسین کامرانی از ساختمان محل استقرار آنها تا جلو درب پادگان پیاده رفتیم تا از آنجا با خودروهایی که از پادگان خارج می‌شدند و به طرف دزفول می‌رفتند به نماز جمعه برویم.

با شهید کامرانی در مدرسه شهید شیرازی آشنا شده بودم و با شهید قبادی هم هنگامی که به عنوان نیروی ویژه سپاه همکاری می‌کردم آشنا شدم. از بچه های پر جنب و جوش و فعال سپاه به ویژه در ارتباط با ضد انقلاب بود و در عین حال که در واحد عملیات سپاه بود با برادران اطلاعات نیز همکاری می‌کرد ولی آن چیزی که من را مجذوب او کرده بود اخلاق و اخلاص او در خدمت به انقلاب بود.

آن روز در طی مسیر از جلو در ساختمان گردانی که شهید کامرانی در آن خدمت می‌کرد تا درب پادگان، نمی‌دانم چه حرفی پیش آمد که هر دو شهید از اینکه دوست دارند چگونه شهید بشوند حرف زدند‌.    

‌شهید قبادی گفت: من دوست دارم یک ترکش ریز به من بخورد و بدنم سالم باشد چون پدر و مادرم تا کنون دو شهید (بهروز و ناصر) داده‌اند و برادر دیگرم نیز مرحوم شده و دوست ندارم با دیدن بدن من ناراحتی زیادی تحمل کنند‌.

شهید حسین کامرانی گفت: من دوست دارم اول یک تیر و یا ترکش به من بخورد و خون زیادی از من برود بعد یک خمپاره، بدنم را تکه تکه کند تا از من چیزی پیدا نشود‌.

آن روز گذشت، عملیات بدر شروع شد، ولی متاسفانه عملیات موفقی نبود. بعد از پایان عملیات برای پرس‌وجو از احوال دوستان دوباره به دو کوهه رفتیم و شنیدیم حسین شهید شده بود. دوستانش گفتند مجروح شده بود ولی موقع برگشتن او را پیدا نکرد‌ه‌اند تا به عقب منقل کنند. بدن مطهر آن شهید پس از سالها در قرچک تشییع شد. همان‌طور که آرزو داشت، ابتدا مجروح شده بود و شاید دلیل پیدا نکردن بدن مطهرش نیز به دلیل اینکه همچون اربابش اباعبدالله الحسین (ع) قطعه قطعه شده بوده پیدا نشده بود و پس از سالها که در دشت‌های داغ هورالهویزه مانده بود تا تاسی به آن حضرت کرده باشد به آغوش خانواده و همرزمانش برگشت.

قبادی نیز در عملیات فاو به شهادت رسید خبر دار شدم محمد قبادی شهید شده و این خبر چون ضربه بزرگی که بر سرم فرود آمده باشد برایم گیج کننده بود. 

در داخل تابوت خوابیده بود. تا نگاهش کردم و دیدم صورتش سالم است یاد آرزویش افتادم که می‌گفت به خاطر مادرم دوست دارم بدنم زیاد جراحت نداشته باشد. صورتش سالم و بسیار زیبا شده بود و یک کمی لب‌هایش مثل مواقعی که درد کلیه اذیتش می‌کرد نشان می‌داد که درد کشیده است. 

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها