به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس فصلهایی از زندگی شهید «محمّدحسین ذكریایی سراجی» را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
طلوع آفتاب زندگانیاش در 13 مهر ماه سال 1341 در روستای «باغلو» از توابع قائمشهر، نوید بهاری زودهنگام بود، برای «گلببو و سلیمه».
«محمدحسین»، كودكی بیش نبود كه از سایه عنایات مادر، محروم شد، از اینرو با محبّت پدرانه قد كشید. به دلیل مهاجرت خانواده به «سراجكلا» از توابع جویبار، دوره ابتدایی وی در دبستان «سربداران» این محل طی شد. سپس با گذر از مقطع راهنمایی، وارد هنرستان «شریف واقفی» قائمشهر شد و در رشته اتومكانیك به تحصیل پرداخت.
پدر در باب تقیدات دینی فرزندش، چنین میگوید:
«وقتی میخواستم سجادهام را پهن كنم، جلوی من میایستاد و نماز میخواند. بزرگتر كه شد، در صفوف نماز جماعت حضور مییافت. علاوه بر آن، ارادت ویژهای به آلالله داشت و در ایام سوگواری ایشان به مرثیهخوانی میپرداخت.»
این نوجوان آگاه با این تفكر كه باید انقلاب را یاری كنیم تا درختاش پربار شود، همزمان با اوج بیداری مردم ایران در سال 1357، با حضور در تظاهرات به جرگه انقلابیون پیوست.
به گفته یكی از دوستانش، «حسینعلی صبورایی»: «زمانی در محل، انجمن اسلامی و شورای اسلامی با هم سازش نداشتند. او با همراهی چند نفر دیگر، طی جلسات، سعی كرد این دو گروه را در جهت انقلاب، همسو كند.»
محمّدحسین بعد از فرمان امام خمینی، مبنی بر اینكه باید جان و مال خودتان را برای دفاع از وطن در مقابل متجاوز بدهید، جامه رزم به تن پوشانید و رهسپار میدان نبرد شد. او در عملیات والفجر 6 در سال 1362 فرماندهی دسته و در سال 1364 جانشینی واحد تعاون لشكر 25 كربلا را به عهده داشت. عاقبت این شیرمرد مازندرانی در فروردین ماه سال 1365 در جبهه فاو جام وصل نوشید و به لقای دوست پیوست. پیكر پاكاش نیز با بدرقه دو یادگاراش، «مائده و محسن»، در گوشهای از گلستان شهدای سراجكلا آرام گرفت.
وصیتنامه شهید:
به نام الله پاسدر حرمت خون شهیدان
وَلَبنُوَنَّكُم بِشَیءٍ مِنَ لخوف وَالجوع وَنقصِ مِن الاموال و لانفُس و الثَمَرات وَ بَشرالصابرین
اَلَّذینَ اِذا اَصابَتهُم مُصبَة قالوا اِنّالله و اِنّا الیه راجعون (قرآن كریم)
و شما را به سختیها چون آزمایش جان و مال و نقصان اموال و آفات گیاهی و زراعتی بیازماییم و و بشارت ده به آنهایی كه با ثمره خوبی امتحان میدهند هنگامی كه به مصیبتی دچار آیند گویند ما از خداییم و به سوی او روانهایم.
پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد. (امام خمینی)
زمانی قلم را بر روی صفحه كاغذ نهادم كه با دلی آكنده از مهر خدا و با دستی لرزان و خسته از این دنیای فانی آغاز كلامی چند بنمایم كه به عنوان وصیت است.
آنانی كه شیران روزند و عابدان و زاهدان شب، مؤمناند و پارسا، مخلصاند و یاور، متقی و تسلیم در برابر حق، صبورند و پایدار، بیرغبت به دنیا و مشتاق به پروردگار، جز خدای را پرستش نمیكنند و هرگونه شرك از خدای دل میشویند، نماز را به وقت میخوانند و زكات را به جای میپردازند و امر به معروف و نهی از منكر میكنند، با صبر و استقامت در این چند روز دنیا به راحتی و آسایش ابدی دست مییابند و در دشواری و گرفتاریها بردبار و صبور هستند. ترس و خوف بر خدا ما را همچون چوبه تیری لاغر ساخته. چنانچه دیگران ما را بیمار و بیخبران ما را دیوانه میپندارند.
در حالیكه بیمار نبوده بلكه اندیشهای بس بزرگ ما را به این وضع درآورده. با خوف میخوابیم و شادمان برمیخیزیم، ترسان از غفلت و سرورمان به خاطر فضل و رحمت الهی است كه بر همه ما عطا فرموده است. همیشه و همه حال نرمخوری و دوراندیشی و ایمانی مملو از یقین داشته، اعمال زیاد خود را به چیزی نشمرده و از اعمال قلیل خویش راضی نباشید. با ركوع و سجود و به خاك افتادن در دل شب از خداوند درخواست رهایی از عذاب و آتش نمایید.
هرگاه به آیه رحمت تو تشویق به ما رسید، با طمع و اشتیاق تمام به آن روی آورده و آن را نصبالعین خود سازید و هرگاه به آیه عذاب و خوف رسیده، گوش دل خویش را برای شنیدن آن باز كنید و صدای ناله به هم خوردن زبانههای آتش مهیب و هولناك جهنم در گوشتان طنینانداز باشد.
در یك محیط و امر باطل وارد نشده و هیچگاه از دایره حق فراتر نروید و خود را برای آخرت به زحمت انداخته و دیگران را در راحتی قرار دهید و اگر در میان غافلان باشید و از ذاكران خدا محسوب شده و اگر در میان ذاكران باشید از غافلان به حساب نیایید. علم و حلم خود را به هم بیامیزید و گفتار را با كردار همآهنگ سازید.
در عین تهیدستی آراسته بوده، طالب كسب و روزی حلال و در عبادت خاشع و قلبتان باخشوع باشد و در حال فنا بودن میانهرو باشید، جان خود را با قرآن محزون ساخته و درمان دردهای خود را از آن بگیرید و با آگاهی و علم و معرفت عمل كرده و در كسب دانش حریص باشید، دیدگان خود را از حرامهای الهی بپوشانید، گوشهای خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند ساخته و در بلا و آسایش حالتان یكسان باشد.
غیرخالق در دیدگانتان پست و كوچك و بزرگی و هیبت الهی دلتان را فرا بگیرد دیگران از شرّتان در امان و روح و نفستان پاك و عفیف باشد. نیكوكار و متقی بوده و همواره خود را در پیشگاه خداوند متهم و مقصر بدانید كه باید از آز و طمع به دور و لغزشمان كم و نفسمان قانع و خوراکمان اندک و باورمان آسان؛ یعنی به دور از زحمت و اذیت باشد قبل از آنكه شاهد و گواهی بر ضد شما اقامه كند، خود به حق اعتراف كنید و آنچه را كه به شما سپردهاید، ضایع گردانید دوری كردنتان او دیگران از روی كبر نبوده و اگر كسی در رودخانه شما شنا نیاموخته باشد، چهسان میتواند دیدار با اقیانوس را لحظه بشمرد. تپه را اگر كسی تجربه نكرده باشد، قله را چگونه میتواند بر صفحه آرزو ترسیم كند و در صحنه عمل بپوید.
آنكس راه رفتن را نیاموخته، دویدن را چگونه میتواند. این همه ممارست میخواهد، تمرین میطلبد و تجربه سوأل میكند این شجاعتی كه زهره دشمن را تركنده این شهامتی كه جهان را به شگفتی وا داشته این ایثاری كه چشم مستضعفین عالم را به این سمت خیره كرده است، این ایمانی كه شرق را به زانو درآورده، این رشادتی كه پوزه غرب را به خاك مالیده است، این طوفانی كه ریشههای درخت تنومند و سالخورده ستم را از خاك درآورده و برملا كرده است، این همه فقط تمرین ماست و تجربه است و آمادگی اینكه دشمن را اینچنین به خاك ذلت افكنده است و هنوز جزء جنگ ما نیست، سماع عارفانه ماست اینكه چشمه از لبها و دهان ما میجوشد و چنگ بر قلب دشمن میزند هنوز جزء جنگ ما نیست، ترنم عاشقانه ماست.
آنچه اكنون زمین را به لرزه درآورده است، جستوخیز و یورش جنگجویانه ما نیست در مش سالكانه ماست آنچه اكنون زمین را به لرزه درآورده است، خواهد رسید، هنگامه نبرد، ما اكنون تمرین شهادت میكنیم. گهگاه جامی از شهد شراب و شهادت مینوشیم تا ظرفیت حضور در خمرخانه بیابیم. شما كه از غرش ما میهراسید، باشید تا جنگ ما را ببینید. شما كه از زمزمه ما میترسید، باشید تا نعرهها را بشنوید. شما كه از تمرین ما در شگفتید، باشید تا محضر مسابقه را درك كنید. چه كسی گداختن آهن را در كوره آتش جنگ پنداشته است. ما وجودمان را در این كوره كه دشمن افروخته است، شمشیر میكنیم تا جهاد را مهیا شویم.
خدایا چه نعمتی است این كورههای تجربت اگر نبود، ما چگونه صیقل مییافتیم و چنان شمشیر میشدیم. ما كه در اندیشه آزادی جهان علیالدوام غوطهور خوردهایم، كجا رهایی یك مرز و بوم آرام گیریم. كربلا معشوق ماست. امید و محبوب و مطلوب ماست. سرچشمه وجود و بود ماست. لیكن ما در انتظار كسی هستیم كه آبادی جهان در التزام و ركابش از كربلا آغاز میكنیم و ما میرویم تا كربلا را بر آمدنش مهیا كنیم و میرویم صحن اباعبدالله علیهمالسلام از پای جای كفار بشوییم. میرویم تا ظهورش را در كنار حسین (ع) جشن بگیریم و چه كنم اگر شمشیرهایمان را با سنگ دل كفار صیقل ندهیم. میرویم تا از كربلا با امام زمان (عج) آغاز كنیم كه امام زمان مرد میخواهد و ما میرویم تا مردانگی را به كمال تجربه كنیم. همه آنچه كه در چنته ماست، از همسرم میخواهم كه صبور باشد. این را هم بگویم بعد از من برای انتخاب زندگی آیندهاش آزاد است. میخواهم كه فرزندانم را خوب نگهداری كرده و بعد از بزرگ شدنشان لباس سبز پیامبری سپاه را بر تنشان بپوشانید. و دیگر وصیتام این است كه سوره الفتح را بر روی كفنم بنویسید و با من دفن نمایید.
دو فرزندم، وصیام و همسرم ناظرم میباشد. از دو برادرم معذرت میخواهم كه دائم مزاحم بودم و از خواهرم كه خیلی مرا دوست داشت، انتظار دارم كه صبر پیشه كرده و توكل برخدا نمایید. از كلیه برادران و خواهران طلب عفو مینمایم. پیوسته به یاد امام و شهدا از یادتان نرود. به امید سلامتی امام عزیزمان و ظهور هرچه عاجلتر امام زمان (ع) و پیروزی رزمندگان اسلام.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
21/12/53
انتهای پیام/