آخرین لحظات زندگی آیت‌الله طالقانی به دو روایت

۱۹ شهریور سالروز رحلت مبارز و چهره برجسته انقلاب اسلامی آیت‌الله طالقانی است که پس از عمری مبارزه و مجاهدت چشم از جهان فروبست.
کد خبر: ۴۱۵۰۵۳
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۱ - 09September 2020

آخرین لحظات زندگی آیت الله طالقانی به ۲ روایتبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در زمان اعتراض به کشف حجاب وارد عرصه سیاسی شد و در مخالفت با رژیم پهلوی فعالیت‌های خود را آغاز کرد. بار‌ها در جریانات مختلف سیاسی به مخالفت با حکومت پرداخت و چندین بار مورد تهدید و دستگیری و تبعید رژیم پهلوی مواجه شد. در مقطعی به فعالیت‌های تبلیغی پرداخت و در جریان پیروزی انقلاب اسلامی نیز از جمله شخصیت‌های برجسته و اثرگذار در به ثمر رسیدن اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی بود.

ایشان به دنبال مبارزات و فعالیت‌های سیاسی در سال ۱۳۴۱ همراه با اعضای نهضت آزادی برای مدتی به زندان رفت و بار دیگر در سال ۴۲ پس از قیام ۱۵ خرداد دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم شد که البته در سال ۱۳۴۶ به دنبال عفو عمومی آزاد شد. پس از آزادی در آبان سال ۱۳۵۷ فعالیت‌ها و سخنرانی‌های خود را در مسجد هدایت تهران از سر گرفت و همواره مورد استقبال جمعیت زیادی از مردم می‌شد.

وی پس از پیروزی انقلاب ایران در بهمن ۱۳۵۷ سمت‌های مختلفی را بر عهده گرفت. نخست، پس از ترور مرتضی مطهری ریاست شورای انقلاب اسلامی را عهده‌دار شد و در هجدهم تیر ۱۳۵۸ از حوزه انتخابیه تهران با اکثریت قاطع آراء (۷۹٫۳٪) به عنوان نماینده اول تهران در خبرگان بررسی قانون اساسی انتخاب شد.

آیت‌الله طالقانی سرانجام در نخستین ساعات سحرگاه نوزدهم شهریور سال ۱۳۵۸ پس از سال‌ها تلاش خستگی‌ناپذیر، فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم پهلوی دارفانی را وداع گفت. محمد اسفندیاری نویسنده کتاب پیک آفتاب (پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری آیت الله طالقانی» روایت کرده است: «[سید محمود]طالقانی در شامگاه هجدهم شهریور ۱۳۵۸ با سفیر شوروی در ایران ملاقات داشت. این ملاقات در خانه‌ای بود که علی گلزاده غفوری و محمد مجتهد شبستری در آن حضور داشتند، تا ساعت ۲۴ طول کشید. پس از آن، شام را صرف کرد و به بستر رفت. اندکی بعد از جا برخاست و از ناحیه قفسه سینه اظهار درد کرد. با داروی خانگی آرام گرفت و دیگر بار به بستر رفت، اما دیگر بلند نشد. به سراغ پزشک رفتند و او هنگامی بر بستر بیمار حاضر شد که روحش پر کشیده بود. عقربه ساعت نشان می‌داد که ۴۵ دقیقه از ساعت یک بامداد گذشته است و تقویم زمان نشان می‌داد که دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ برابر با ۱۸ شوال ۱۳۹۹ و برابر با ۱۰ سپتامبر ۱۹۷۹ است. از عمر او ۶۸ سال و شش ماه و چند روز گذشته بود.» وی با این روایت به مرگ مشکوک آیت الله طالقانی اشاره کرده است.

ولی الله چهپور مسوول مالی دفتر آیت الله طالقانی بود که در لحظات پایانی عمر وی در کنار ایشان حضور داشت. وی روایت کرده است: «خانمم صدایم زد و گفت: «پاشو آقا دارد صدایت می‌کند». گفتم: بگذار بخوابم. خانم گفت: «پاشو! آقا بالای پله‌ها ایستاده و چند بار شما را صدا کرده، ببین چه کار دارد؟» از جا برخاسته و خود را به ایشان رسانیده و عرض کردم: «امری داشتی؟» آقا گفت: «حالم چندان خوب نیست؛ گویا سرما خورده‌ام و سینه‌ام ناراحت است. اگر قرص سرماخوردگی داری برایم بیاور». ایشان سپس به سینه‌اش اشاره کرد و گفت: «بهتر است با روغنی سینه‌ام را چرب کرده و کمی مالش دهی.» من سینه و دنده‌هایشان را با روغن ابوالفاس مالیده و ماساژ دادم. با این اقدام هم درد سینه آقا آرام نشد. دستور دادند تا به وسیله پارچه نازک مشکی رنگی که داشتند دور کمر و زیر سینه ایشان را بسته و کولر را هم خاموش نمایم، فورا پارچه را زیر سینه‌شان بسته و کولر را خاموش کردم. ایشان هم دراز کشید تا استراحت کند. عرض کردم دکتر خبر کنم؟ فرمودند: «نه چیز مهمی نیست! یک بار هم در زندان همین حالت به من دست داد.»

لحظاتی ایستاده و ایشان را نگاه کردم. آقابه پهلو خوابیده بودند و نفس شان صدادار بود و به راحتی تنفس نمی‌کردند. من به آیت‌الله طالقانی پیشنهاد کردم چنانچه به پشت بخوابید تنفس شما بهتر می‌شود و بعد به پشت خوابیدند و من احساس نمودم حال آقا طبیعی نیست و جهت آوردن دکتر اقدام نمودم. کمی جابه جا شدند و به حالت پشت خوابیدند. در این وضعیت راحت‌تر نفس می‌کشیدند، اما در مجموع وضع ایشان را عادی ندیده و احساس کردم غیرعادی نفس می‌کشند. بنابر این موضوع را به یکی از پسران ایشان (دامادم) خبر داده و سپس خطاب به همسرم گفتم: «گرچه آقا می‌گویند به دکتر نیازی ندارند، اما، چون حال ایشان را عادی نمی‌بینم می‌روم تا برایشان پزشکی بیاورم.»

در آن لحظه حدود نیم ساعت از ۱۲ شب گذشته بود و وارد روز بعد شده بودیم. ابتدا به بیمارستان شفا یحیائیان و سپس به بیمارستان ایرانشهر مراجعه کردم، اما متأسفانه دکتری نیافتم تا بر بالین آقا حاضر کنم. ناچار به منزل دکتر شیبانی که رابطه نزدیکی با مرحوم طالقانی داشت، رفتم. اما از بدشانسی ایشان هم در منزل نبود. تلفن زدم به یکی دیگر از پسران آقای طالقانی تا او اقدامی کند؛ محمدرضا گفت الان دکتر می‌آورم. چون احساس می‌کردم که تنفس آقا اشکال دارد مجددا به بیمارستان شفا یحیائیان بازگشته و تقاضای دستگاه کپسول اکسیژن کردم. نهایتا رئیس بیمارستان و دستگاه کپسول اکسیژن را به همراه خود به منزل بردم. مشاهده کردم که فرزند آقای طالقانی به اتفاق یک نفر پزشک به منزل رسیده و بر بالین آقا هستند، اما با کمال تأسف دیگر دیر شده بود و آقا به ملکوت اعلی پیوسته بود.»

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار