چهل‌سالگی سرو/ شهید «ذبیح‌الله ربیعی سروكلایی»؛

تنها آبروی یک زن مسلمان حجاب است نه زینت

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «ذبیح‌الله ربیعی سروكلایی» آمده است: شما خواهرانم! حجاب زینبی خود را حفظ نمائید که تنها آبروی یک زن مسلمان حجاب است نه زینت.
کد خبر: ۴۱۶۰۵۴
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۲ - 15September 2020

تنها آبروی یک زن مسلمان حجاب است نه زینتبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و سالروز شهادت شهید «ذبیح‌الله ربیعی سروكلایی» از شهدای قائمشهر زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌شهید:

عشق چیست؟ از خویش بیرون آمدن 

غرقه در دریای پرخون آمدن

سر بریده راه رفتن چون قلم 

پا و سر افكندن چون «نون» آمدن «عطار»

«با هم داخل یك سنگر استراحت می‌كردیم. نیمه‌های شب، موقع نگهبانی صدایم زد كه آقا رضا! بلند شو. می‌خواهم از تو خداحافظی كنم. گفتم: مگر می‌خواهی به سفر كربلا بروی؟ گفت: آره! می‌خواهم بروم سفر كربلا. بلند شو تا از تو خداحافظی كنم. بعد رفت داخل سنگر بچه‌ها و از آنها هم خداحافظی كرد. گفت: دارم می‌روم. من به شهادت می‌رسم. عفوم كنید. بعد از چند ساعت خبر شهادت‌اش را آوردند. سَر «ذبیح‌الله» همچون اربابش، حسین (ع) از بدن جدا شده بود.»

از خاطرات آقای مشكاتی پُلی می‌زنیم به چهارمین طلوع بهاری سال 1349 در روستای «سروكلا» از توابع قائمشهر. آن‌گاه كه صدای گریه نورسیده‌ای از خانه «رمضان و خاتون» به گوش می‌رسید. زوج فداكار و سخت‌كوش كه علی‌رغم مرارت‌های روزگار، تمام همّ و غم‌شان تربیت صحیح فرزندان در پرتو تعالیم دین بود.

تحصیلات ذبیح‌الله به پایه سوّم راهنمایی در مدرسه «بعثت كوچكسرا» ختم می‌شود.

او علاوه بر درس خواندن، كمك‌حال خانواده در اَمر معاش بود. گفته‌های پدرش در این خصوص شنیدنی است:

«در دوران نوجوانی به واسطه مشكلات اقتصادی خانواده، با فروش خواروبار تلاش می‌كرد كه فردی فعّال در امور زندگی باشد. همیشه نگران وضعیت ما بود و آرزو داشت كه با بزرگ­شدنش كمك‌حال‌مان باشد.»

تواضع و ملاطفت در رفتار و گفتار از دیگر ویژگی‌های بارز ذبیح‌الله به شمار می‌رود. بی‌شك اذعان خواهرش، «فاطمه»، در این باب، خود گواه این مدعاست:

«احترام خاصّی برای پدر قائل بود! بارها شاهد بودم كه وقتی می‌خواست از او تشكر كند، دست‌اش را می‌بوسید. به پیشانی مادر هم بوسه می‌زد.»

وی كه پرورش یافته یك تربیت اسلامی بود، نسبت به مسائل دین آگاهی داشت و معتقد بود كه تقید و دینداری باید با بصیرت و تقرّب الهی همراه باشد. علاوه بر آن در انجام اعمال عبادی از جمله قرائت قرآن و اَدای فریضه نماز از حضور قلب بالایی برخوردار بود. به گونه‌ای كه دائم‌الوضو بود و در طول سال، چندین بار ختم قرآن می‌كرد. ناگفته نماند كه او از 8، 9 سالگی تا لحظه عزیمت به جبهه، مكبّر مسجد بود و اُلفتی دیگر با معبود داشت. رعایت حقوق دیگران از دیگر صفات ارزنده ذبیح‌الله محسوب می‌شود. خواهرش در ادامه می‌گوید:

«اگر برای گرفتن نان به نانوایی می‌رفتیم، اجازه نمی‌داد كه كسی غیر نوبت نان بگیرد. خودش هم این كار را نمی‌كرد.»

این بسیجی متعهد در 26/5/1365 با عضویت پاسدار افتخاری، به عنوان تك‌تیرانداز گردان موسی‌بن‌جعفر رهسپار جنوب شد. علاوه بر آن در گردان ویژه شهدا و گردان جندالله در مریوان نیز انجام وظیفه كرد. در نهایت، شهید ربیعی بزرگوار در 21 شهریور ماه سال 1365، طی عملیات پدافندی در ادامه عملیات والفجر 8 در فاو، جامه سرخ شهادت به تن كرد. سپس پنج روز بعد با بدرقه اهالی قائمشهر، در گلزار شهدای «امامزاده صالح» روستای كوچكسرا آرام گرفت.

«یوسف» از برادرش شهیدش، این‌طور یاد می‌كند:

«یك بار پدرم گفت: مرا پیش بچه‌ام ببر تا او را ببینم من هم این كار را كردم. وقتی پدرم ذبیح‌الله را دید، گفت: بیا برویم خانه. مادرت مریض است و منتظر. خواهرت هم انتظار تو را دارد. گفت: پدر جان! من اینجا را هیچ وقت ترك نمی‌كنم. شما سعی كنید كه مرا فراموش كنید. كسی كه به اینجا می‌آید، از مادر متولد و اصلاح می‌شود. خانه خود را هم حفظ می‌كند، سالم یا شهید.» 

وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند  

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی 

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

با سلام و تحیات الهی فراوان به روان پاک و مقدس شهدای اسلام از کربلای حسین(ع) تا کربلای ایران و سلام بر رهبر انقلاب، امام خمینی.

اینجانب ذبیح‌الله ربیعی، فرزند رمضان متولد 1350 انگیزه‌ام از آمدن جبهه، لبیک به ندای امام و آزادی کربلا می‌باشد.

با نام و یاد خدا وصیتم را شروع می‌کنم: وصیت به امت حزب‌الله و همیشه در صحنه، این است که امام را تنها نگذارند و تا این جنگ ادامه دارد در صحنه حضور داشته باشید و امید به خدا داشته باشید و برای خدا کار کنید، چون کسی برای خدا کار کند همیشه پیروز است.

چند کلامی با مادرم و پدرم: می‌دانم که برای من رنج زیاد متحمل شدید و آرزوی دیدن دامادی من را داشتید، اما مادرم من چطور می‌توانم ساکت بنشینم، که همچون محمود توکلی‌ها در حجله دامادی بودند اما به جبهه رفتند و شهید شدند. چطور می‌توانم ساکت بنشینم که اسلام ما، دین ما، شرف ما، در حمله دؤخیمان ضد اسلام قرار می‌گیرد. نه، نه من راهم را یافتم به سوی مرگ می‌روم. مرگ مردانه، نمی‌توانم ببینم که مرگ سراغم بیاید و چه بهتر در راه خدا شهید شوم. پدرم، می‌دانم رنج فراوان کشیدی و می‌خواستی که من عصای دست تو شوم، اما چه کنم که خداوند مرا طلبید. باورکن دلم همچون کبوتری است که در قفس است و آنقدر پر و بال می‌زند تا از قفس رهائی یابد. مرا ببخشید که از شما اجازه نگرفتم و از شما و دیگران خداحافظی نکردم. باشد که خداوند لیاقت شهادت را به من بدهد و گناهم را ببخشاید.

 

اما شما برادرانم! نگوئید که به ما چه ربطی دارد که جنگ است یا نه. الآن در این برهه از زمان بر هر جوان مسلمانی واجب است که به جبهه رود و اگر به جبهه نرود خدا لباس ذلت بر تنش می‌کند. و به شما برادرانم می‌گویم که در خدمت اسلام باشید، همچنانکه بودید و هستید.

شما خواهرانم! حجاب زینبی خود را حفظ نمائید که تنها آبروی یک زن مسلمان حجاب است نه زینت.

در پایان از برادران انجمن و پایگاه محل می‌خواهم که هیچوقت وحدت برادری خود را از هم جدا نکنید چون با کوچکترین تفرقه در میانتان، منافقان سوءاستفاده می‌کنند. و سعی می‌کنند تا شما را از هم بیشتر جدا سازند و از همه شما می‌خواهم که مرا ببخشید. اگر عملی نسبت به شما بود حلالم کنید. وصیتم را خاتمه می‌دهم با ذکر:

 خدایا! خدایا! ستارگان که رفتند خورشید را نگهدار.

خدایا! اگر لیاقت شهادت را داشتم مرا با شهدای کربلا محشور بگردان.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما.

والسلام

«ذبیح الله ربیعی»

خرداد ماه27/5/65

انتهای پیام/

 

نظر شما
پربیننده ها