به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، رزمندههاى لشکر ٢٧ محمد رسولالله (ص) او را خوب میشناسند، زنگ صدای آقا محسن در گوش آنهاست؛ چه با «إلهی قلبی مَحجُوب ... » بعد نماز جماعتش، چه با «اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار ... » در زمین صبحگاه دوکوهه. از مداح شهید «محسن گلستانی» برایتان میگویم که در سال ۱۳۴۰ در محلهای به نام شهرستانک در ۲۶ کیلومتری جاده ساوه به دنیا آمد.
ماشینم را بفروشید و به نیازمندان و جبههها کمک کنید
«بهجت گلستانی» خواهرش میگوید: «محسن از ۱۲ سالگی برای کمک به درآمد خانواده کار میکرد. در انبار یک کارخانه مشغول به کار بود؛ اما هر کمکی که میتوانست، انجام میداد. برادرم با درآمد خود یک ماشین خرید و زمانیکه به جبهه رفت، در اولین نامه خود نوشت: «لطفاً خودرو من را فروخته و بخشی از پول آن را به نیازمندان و مابقی را برای کمک به جبهه بفرستید». پس از شهادت محسن همکارانش میگفتند، «محسن به جای ما اضافه کار میماند، اما به کسی نمیگفت، تا این مبلغ به حقوق ما اضافه شود.»
زیارت عاشورا و تعقیبات نمازش ترک نمیشد
محسن هیچگاه خواندن زیارت عاشورای روزانه و انجام تعقیبات نماز را ترک نمیکرد و همه را به انجام این نوع عبادات دعوت میکرد. خواهرش میگوید: «برادرم قاری قرآن و موذن مسجد «حضرت ابوالفضل» (ع) محله «گلشهر» در «اسلامشهر» بود و اواخر عمر بابرکت خود را صرف آموزش قرآن به دیگران کرد و در مسابقات قرآن نیز مقام اول را کسب کرده بود.»
انس حاج محمد طاهری با شهید گلستانی
محسن از ۱۵ سالگی مداحی را آغاز کرد. دلیلش هم آن بود که صدای گرم و دلنشینی داشت. بهخاطر همین هم مداح لشکر حضرت رسول (ص) شد و مراسم صبحگاه و دیگر دعاها را میخواند. حاج محمدرضا طاهری که در دوران دفاع مقدس در سنین نوجوانی بود و با همین سن کم به مداحی و روضهخوانی میپرداخت، انس ویژهای با شهید گلستانی داشت. حاج محمد میگوید: «محسن آنقدر عاشق وارسته پروردگار بود که اگر یک مقدار دیر میدیدیش، احساس کمبود معنوى میکردى. یادم هست یک روز از تهران تا خط پدافندى مهران فقط به عشق دیدن محسن با پاى شکسته رفتم. دم غروب که میشد بچهها را بالای پشت بام ساختمان حمزه جمع میکرد و دسته جمعى سوره الرحمن را میخواندند و هدیه به امام زمان (عج) میکردند. بعد وقتى خورشید داشت، غروب میکرد، میگفت بچهها با آقا حرف بزنید، الان آقا جوابتونو میده.
آخرین حرفهای شهید گلستانی با حاج محمد طاهری
حاج محمدرضا طاهری حرفهایش را عامیانه و خودمانی ادامه میدهد: «آخرین حرفى که ازش تو قلبم موند، شب عملیات والفجر ٨ بود. من از گردان مالک رفتم تو گردان حمزه و محسن رو پیدا کردم. گفتم یه چیزى بهم بگو یادگارى بمونه. گفت: «محمد! این همه حسین حسین گفتى، یادت باشه امام حسین امشب اون ور تانکها منتظره.» اشاره به اینکه کسى که دم از امام حسین علیه السلام میزنه موقع خطر، وقتى رسید به تانکهاى دشمن پشت به امام حسین (ع) نمیکنه و فرار نمیکنه.»
کودکستان گلستانی!
آقا محسن گلستانی جذاب بود؛ به خاطر همین هم کودکستان محسن گلستانی را در جبههها راه انداخت. کودکستان؟ خواهرش میگوید: «مسوولان زمانیکه رفتار محسن با نوجوانان را میبینند، او را در ۲۱ سالگی مسئول دستهای میکنند که تمام اعضای آن نوجوانان کم سن و سال بودند. نام این دسته را هم میگذارند «کودکستان گلستانی». محسن به حدی روی بچهها اثرگذار بوده که بعضی از آنها در انجام واجبات و مستحبات و خواندن نماز شب از محسن پیشی میگیرند.»
وقت طلاست!
آقا محسن، هرگاه از جبهه برمیگشت برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد میرفت. اگر هم برای رفتن به مشهد فرصت نبود، میرفت جمکران. یک ثانیه از وقتش را هدر نمیداد و همیشه میگفت: «وقت طلاست.» نوشتن اشعار برای مداحی و شرکت در مراسم عزاداری حاج منصور ارضی از برنامههای شهید برای روزهایی بود که در جبهه حضور نداشت.
نماز را برای خدا بخوان، نه ۱۰ تومانی
محمد گلستانی، برادر دیگر شهید درباره او میگوید: «او همیشه به نماز سفارش داشت و قبل از یکی از اعزامها به من گفت: اگر نمازت را بخوانی در هر نامه، یک ۱۰ تومانی برایت میگذارم و این کار را هم انجام داد. تا اینکه یک روز نامهای از محسن آمد که در آن ۱۰ تومانی نبود. در پاسخ نامه محسن نوشتم که اگر ۱۰ تومانی نمیفرستی، نماز نخوانم. در نامه بعد محسن دو اسکناس ۱۰ تومانی گذاشت و نوشت: برادر جان! نماز را برای خدا بخوان نه ۱۰ تومانی.»
مانند حضرت زهرا شهید شد
آقا محسن، همیشه آرزو داشت مثل حضرت فاطمه زهرا (س) شهید شود. همان طور هم که دوست داشت در عملیات والفجر ۸ در جاده فاو ـ امالقصر در حالی که دو برادرش حسن و حسین مجروح شده بودند، از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله بعثیها قرار گرفت و در حالی که دست به پهلو داشت، در سن ۲۵ سالگی و در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ به شهادت رسید.
۱۰ وصیت شهید گلستانی به مردم ایران
محسن گلستانی در اوج جوانی، عارف بود. وصیتنامهاش را که بخوانید، متوجه میشوید که این ادعا درباره او درست است: «اگر اشکی دارید، برای آقا اباعبدالله (ع) بریزید، برای زینب (س) و یتیمان گریه کنید. به پهلوی شکسته فاطمه زهرا (س) و به مظلومیت علی (ع) گریه کنید و اگر برای این خانواده و مصیبتهای آنان اشکتان نمیآید پس برای خودتان گریه کنید که مبادا از اهل بیت (ع) دور باشید و متوجه نباشید و این مصیبت، گریهدارتر از مصیبتهای دیگر است.»
او در وصیتنامه خود ۱۰ توصیه به مردم ایران کرده است:
۱ـ امام عزیز را در هر نماز و عبادتتان دعا کنید.
۲ـ در راه تدوام و صدور انقلاب اسلامى تا پاى جان بایستید.
۳ـ سعى کنید در تمام جبهههاى نبرد حق علیه باطل حضور دائم داشته باشید. چه در خط مقدم و چه در پشت جبهه چه با مالتان و حتى جانتان.
۴ـ سعى کنید خودتان را چنان بسازید که آمادگى ظهور حضرت مهدى (عج) را داشته باشید.
۵ـ یاد تمام شهدا را همیشه زنده نگهدارید و دعا کنید که خداوند تمام شهدا را با شهیدان صدر اسلام و با ائمه و اولیاى خودش محشور بسازد.
۶ـ اتحادتان را حفظ کنید و از صف خداپرستان حقیقى متفرق نشوید و منافقین تفرقهانداز را از خودتان دور کنید تا اسیر وسوسههاى شوم شیطانى آنان نشوید.
۷ـ قرآن را زیاد تلاوت کنید و به معناى آن بیشتر عمل کنید.
۸ـ یاد امام حسین (ع) و شهداى کربلا و تمامى وقایع ایثارگانه پیامبران و امامان و مصیبتهایشان را زنده نگدارید.
۹ـ به خاطر رضاى خدا و پابرجا بودن پرچم لا اله الا الله و براى دین مبین اسلام بجنگید و سختى بکشید نه بخاطر حب متاع و دنیا و زمین و ثروت.
۱۰ـ اشعار اسلامى را زنده نگدارید و سعى کنید نوحهخوانى و سینهزنى و مراسمهاى دعاى کمیل و توسل و ندبه را هر چه با شکوهتر برگزار کنید که تنها راه نزدیک شدن به خدا ادامه راه ائمه و گام برداشتن در راه آنهاست.
خانه ابدی شهید محسن گلستانی در گلزار شهدای امامزاده عباس (ع) در چهاردانگه اسلامشهر است. نام و نشانی او را نیز در دفتر خاطرات خود از شهدا ثبت کنید.
منبع: فارس
انتهای پیام/ 241