چهل‌سالگی سرو/ شهید «محمدكاظم غلامی»؛

امت دلاور با مشت خالی استکبار جهانی را به زانو درآورد

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمدكاظم غلامی» آمده است: امت دلاور در مراحل جنگ برخواسته‌ترین و مقاوم‌ترین نیروی پیروز بودند. چنان کوه معظم بر جا ایستاده و تمام مشکلات در مشت مرگ بر آمریکای خود کردند. درود بر چنین اهتمام که استکبار جهانی را با مشت خالی به زانو درآوردند و به زباله‌دان تاریخ سپردند.
کد خبر: ۴۱۹۳۲۰
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰ - 29September 2020

امت دلاور با مشت خالی استکبار جهانی را به زانو درآوردبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در زادروز ولادت شهید «محمدكاظم غلامی» زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید بزرگوار را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

در یكی از روزهای سال 1342 در روستای اندرات از توابع هزارجریب بهشهر چشم به جهان گشود. عقیل، پدرش دامدار و كشاورز بود و مادرش، ام‌اكلثوم مهدوی كدبانو و خانه‌دار. آنها شش فرزند داشتند که محمدكاظم چهارمین‌شان بود.

قبل از سنّ مدرسه در 4 سالگی برای فراگیری قرآن نزد زن‌دایی رفت و با آن‌كه سنّی نداشت، اصرار می‌كرد كه همراه پدر و مادر روزه بگیرد و نماز بخواند. در هفت سالگی برای كسب علم و دانایی وارد دبستان محل زندگی‌اش شد و تا كلاس چهارم را آنجا خواند.

چون روستای اندرات تا كلاس چهارم بیشتر نداشت، او مجبور شد برای ادامه تحصیل به بندرگز برود. مدتی را منزل عمویش بود تا این‌كه برای خودش نزدیك خانه عمو اتاقی اجاره كرد و تمام كارهایش را بدون اِتكا به دیگران ازجمله پخت و پز انجام می‌داد. وی مقطع  راهنمایی را در مدرسه برزویه بندرگز به اتمام رساند و تا سوم دبیرستان در مدرسه شهید امیرلطفی همین شهر پیش رفت. پس از آن به خاطر شهادت پسرعمویش دست از تحصیل كشید و عزم میدان رزم كرد.

سال‌های منتهی به انقلاب در راهپیمایی‌ها حضور داشت و در پخش اعلامیه فعّال بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو بسیج شد و در انتشارات و تبلیغات كتابخانه محل فعّال بود.

روایت مادر شهید:

«6 یا 7 ساله بود كه در مسجد مرثیه­‌خوانی می‌كرد. بزرگ‌تر كه شد، خودش اشعاری در مدح ائمه می‌نوشت و می‌خواند. در انجام امور دینی كوتاهی نمی‌كرد و مستحبات را هم انجام می‌داد. در تنگناهای زندگی به خدا پناه می‌برد و با تلاوت قرآن آم می‌گرفت.»

وی در ادامه از خلقیات فرزندش یاد می‌کند: «بیشتر از 7 سال نداشت كه در كارهای خانه به من و در كارهای كشاورزی به پدرش كمك می‌كرد. شاید باورش برای دیگران سخت باشد ولی سنّ و سالی نداشت كه برایم خمیر درست می‌كرد و نان می‌پخت. او شرایط سخت زندگی ما را درك می‌كرد، برای همین  تمام تلاشش این بود كه خودش خرج خودش را دربیاورد. دوست نداشت از ما پولی بگیرد. مسئولیت‌پذیر و متواضع بود.»

محمدكاظم با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمده بود و تقاضا كرد او را به جبهه بفرستند، ولی  چون به وجودش در سپاه نیاز بود و نمی‌خواستند او را به كردستان بفرستند، گفتند باید پدرت را بیاوری. روزی که پدرش همراه او به سپاه رفت، نگهبان بعد از سلام و احوالپرسی گفت: پسرت می‌خواهد برود جبهه.گفت: خب برود. گفت: اگر برود، دیگر برنمی‌گردد. پدرش ادامه داد: خب برنگردد. او سرباز من نیست، سرباز امام زمان است. اینگونه او اولین بار به جبهه كردستان اعزام شد.

محمدكاظم 18/3/61 با زینب امیراحمدی ازدواج كرد که حاصل این پیوند، روح‌الله و راحله هستند. به اذعان همسرش:

«من 16 ساله بودم و محمدكاظم 19 ساله كه ازدواج كردیم. او در كارهای خانه و بچه‌داری كمكم می‌كرد. خیلی به تمیزی اهمیت می‌داد. می‌گفت: آدم باید منظم و تمیز باشد.»

ام کلثوم در ادامه، خاطره‌ای دیگر از پسرش بیان می‌کند:

«قبل از عملیات بیت‌المقدس در جبهه از ناحیه دست زخمی شده بود. مدّتی در بیمارستان بستری بود. وقتی خبر عملیاتی در خرمشهر رسید، تصمیم گرفت در این عملیات شركت كند. به دكتر دستش را نشان داد. دكترهای گرگان گفتند اگر استراحت نكنی و به عملیات بروی، دست‌ات فلج می‌شود. به مشهد و حتّی تهران رفت. دكترهای این دو شهر هم حرف دكترهای گرگان را زدند. با این حال او در عملیات بیت‌المقدس شركت كرد. پس از بازگشت از عملیات دستش كاملاً‌خوب شده بود و اصلاً درد نمی‌كرد.»

این رزمنده دلاور همواره در حال خدمت به وطن بود. او در سال 1362 به عنوان فرمانده دسته همراه گردان امام محمد باقر راهی مناطق نبرد شد. سال 1364 نیز در کسوت آر پی جی زن گردان یارسول به جبهه‌ها عزیمت کرد. سرانجام در 18/1/66 در شلمچه بر اثر اصابت تركش به فیض عظیم شهادت نایل آمد. 4 روز بعد هم پیكر پاکش در گلزار شهدای سفیدچاه به خاك سپرده شد. روحش شاد.

وصیت‌نامه شهید:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

قُلْ یا أَیهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ لَكُمْ دِینُكُمْ وَلِی دِینِ

و سپاس بیکران ستایش فراوان و بر حضرت مهدی موعود صاحبان زمان(عج) و درود فراوان بر امام امت و ناجی صاحب زمان و سلام بیکران برکلیه شهدا، اسرا و خانواده‌های معظمشان وصیت نامه‌ام را شروع نمایم.

اول سر صحبتم را بر امت دلاور بگشایم و درود فراوان به آن‌ها می‌فرستم که در مراحل جنگ برخواسته‌ترین و مقاوم‌ترین نیروی پیروز بودند. چه در مراحل کمک‌رسانی از نظر مالی و نیروئی و جانی چه در مراحل مشکلات فراوانی که بر اثر جنگ به وجود آمده و چه در مرحله‌ایی نافرمانی و دشواری که بر آنها وارد شده چنان کوه معظم بر جا ایستاده و تمام مشکلات در مشت مرگ بر آمریکای خود کردند. درود بر چنین اهتمام که استکبار جهانی را با مشت خالی به زانو درآوردند و به زباله‌دان تاریخ سپردند.

و اما مسئله دوم نیروی جانی را به جبهه چنان محکم دارید که علم ابوالفضل العباس به همراه سلاح رزمندگان در جبهه افتاده است همه بپا خیزید و بسوی جبهه بشتابید و رزمندگان را تنها مگذارید که نابودی صدام نزدیک و آزادی کربلا فرا می‌رسد. و اما ای امت سلاحها را بردارید جانها را فدا کنید. امام را یاری اسلام را پیروز نگهدارید. روی آنها سیه باد که با جنگ و کفر بر حکومت اسلام ناسزا ‌گویند و با کمبود وسائل نق و نوق می‌زنند. ای شکم‌ پرستان! دنیا بر شما حرام گردد و جهنم برشما یار شود که از {} دور می‌شوید بر لشگر حق کفر می‌گویید شمشیر صاحب زمان بر‌گردد به شما.

و اما شما ای غیور مردان {} بر حرف کافران استماع نظر نمایید و در راه اسلام پیش روید و تا نابودی صدام بر کافران بتازید و از کمبود نهبه نوشته این را سید اما ای پدر و مادرم بر شما باد درود فراوان خداوند، بر شما باد رحمت الهی، بر شما باد نعمات پروردگار و برشما باد  بهشت جاودان بر شما باد صبر و مقاومت در مصیبت‌ها.

اما همسرم! فرزندانم! بر شما سلام باد بر شما باد درود و برکات الهی. بر شما باد تندرستی و سلامتی و اما صبر و مقاومت پیشه گیرید. مرا عفو نمایید از گناهانم در گذرید خطاهایم را ببخشید. عفوم کنید، عفوم کنید، عفوم کنید. و ای همسرم! درود بر تو باد سلام بر تو باد ای زینب! ای زینب روزگار! ای زینب حسین! تمام نامهربانی‌ها را عفوم کن بعد از من خوشبخت باشید. از خداوند برای شما تندرستی، سلامتی، سعادت می‌طلبم و فرزندانم را مواظبت کن و با قوانین اسلام آشنا و همانند شیرزن آنها را سرپرستی کن دنیا بر شما خوش و بهشت بر شما حلال باد.

والسلام

محمد کاظم غلامی فرزند عقیل.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها