به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تهران، شهید مجید پازوکی 16 اردیبهشت 1343، در شهرستان پاکدشت به دنیا آمد. بعد از اتمام دوران متوسطه جذب آموزش و پرورش شد و با شروع جنگ تحمیلی با عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. و سرانجام در 21 دی 1365 در شلمچه شهید شد و 10 سال بعد قسمتهای باقیمانده از جسم مطهرش به دست خانواده رسید. پیکر پاکش در روستای ده امام تابعه شهرستان پاکدشت به خاک سپرده شد.
در کتاب السابقون به بخشی از زندگی شهید چراغی اشاره شده که در ادامه میخوانید:
از کودکی بسیار مستعد و با هوش بود. با اینکه پسر آخر خانواده بود، اماهیچ وقت در کار و فعالیت آخری نبود. کمک به پدر ومادر جزء کارهای اصلی او بود. چون پدر دامدار بود، با آنها زیاد به لار میرفت. در سن نوجوانی وقتی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود ،خود را مقید به انجام واجبات دینی همچون نماز وروزه می کرد. مدتی در یک شرکت آلمانی به عنوان کمک آشپز کار می کرد. روزه گرفتن در گرمای تیر و مرداد، آنهم در آشپز خانه شرکت، کار بسیار سختی بود که تعجب آلمانی ها را بر انگیخته بود. و از انجا که بسیار خوش اخلاق و خوش رو بود و در دل همگان جای داشت، موقع اذان مغرب،خودشان او را به خانه اش می رساندند. مدتی کار کردن در آنجا باعث شد، او زبان آلمانی را به خوبی فرا بگیرد.
مجید بسیار به کارهای الکتریکی علاقه داشت، لذا برای تحصیل در رشته ی برق نزد برادر بزرگش در اراک رفت. مدتی در آنجا بود و مدتی به صورت شبانه در تهران تحصیل کرد روزها کار می کرد و شبها به درس و تحصیل می پرداخت تادیپلم خود را گرفت و بلافاصله جذب آموزش وپرورش شد. مجید اولین ابلاغ خود را به صورت حق التدریس در مدرسه قشلاق حاجی آباد دریافت کرد. آنجا بود که فعالیت های مجید به اوج خود رسید. بارها دانش آموزان رابرای راهپیمایی ضدرژیم ،همراه خود می برد. مدتی بعد مسئول ضمن خدمت اداره آموزش وپرورش پاکدشت شد. آنقدر متدین بود که حتی نمازش را به دلیل اوقافی بودن اداره، در آنجا نمی خواند .صبحها صدای قرآن خواندنش گوش اعضای خانواده را نوازش می کرد. و در طول روز هر وقت فرصت مناسبی می یافت به آنها قرآن می آموخت.
وقتی جنگ شد مدام در حال رفت و آمد به مناطق جنگی بود. همیشه چند شب قبل از عملیات با ایشان تماس می گرفتند و به عنوان معاون گردان و یا عناوین دیگر به جبهه عازم می شد و بعد از عملیات به کلاس و مدرسه بر می گشت. و هر جافرصتی می یافت برای کنکور درس می خواند. تا اینکه در رشته متالوژی دانشگاه صنعتی شریف قبول شد. از مسئولین آموزش و پرورش سوال کرد که آیا این رشته در آینده کاربردی در آموزش وپرورش دارد؟ و وقتی جواب منفی شنیداستعفا داد.
برادرش عزیز الله که او نیز درآموزش وپرورش خدمت می کرد به او پیشنهاد داد که ماموریت به تحصیل بگیرد وبعد از اتمام دانشگاه دوباره به شغل معلمی برگردد، اما اومخالفت کرد. زیرا باچهار چوبی که همواره برای خود ترسیم میکرد، مغایرت داشت.
بزرگترین آرزوی شهید ظهور آقا امام زمان (ع) بود این را همه می توانستند درشور و شوق عجیبش هنگام جشنهای نیمه شعبان بفهمند. چراغانی همه ی جشنها و خیابانها در نیمه شعبان با او بود. حتی آنروزها که امکانات زیادی وجود نداشت با رنگ کردن لامپها، یک طاق نصرت بسیار زیبا را در عرض 2 روز باهمکاری خانواده اش درست کرد.
3سال بعد از ازدواج درحالی که سالهای آخر دانشگاه را پشت سر میگذاشت برای آخرین بار به جبهه رفت و درعملیات کربلای 5 شلمچه شرکت کرد. و دیگر بر نگشت تا 10سال بعد قسمتهای باقیمانده از جسم مطهرش به دست خانواده رسید.
شهید مجید پازوکی همواره در زندگی 3 اصل مهم رادنبال می کرد: 1- ولایت فقیه 2- جبهه 3- مقید به روحانیت بودن و در کنار آنها رضایت پدر و مادر و احترام به آنها برایش بسیار مهم بود. ساده زیستی و حساسیت نسبت به بیت المال جزءخصوصیات اصلی او بود .
انتهای پیام/