به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، شهید «کاظم حسینی» در بیست و دومین روز تیر ماه سال ۱۳۴۹ در روستای فهرج به دنیا آمد. سرانجام در مرحله دوم عملیات بیت المقدس ۴ به عنوان تک تیرانداز شرکت کرد و ۱۰ فروردینماه ۱۳۶۷ در سن ۱۶ سالگی به درجه رفیع شهادت رسید.
در ادامه وصیتنامه این شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمد و مماتی محمد و ال محمد؛ پروردگارا قرار بده حیات و زندگانی من را همچون حیات و زندگانی محمد و ال محمد و مرگ و موت مرا همانند محمد و ال محمد.
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛
و هرگز گمان نبرید که کسانی که در راه خدا کشته میشوند مردهاند؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگار خویش روزی میخورند.
با نام الله پاسدارحرمت خون شهیدان
وصیتنامه خود را در اینجا آغاز میکنم.
سلام بر پدر و مادر عزیزم
پدر ارجمندم که در طول زندگی برای من زحمتها کشیده و مشقتها متحمل شدهای که اکنون وقت آن رسیده بود که قسمتی بسیار ناچیز از زحمات بی دریغ شما را جبران نمایم و حق فرزندی را ادا کنم ولی نتوانستم و از این که نتوانستم معذرت میخواهم و از شما حلالیت میطلبم.
اما توای مادر مهربانم وای مادر دلسوزم، میدانم که تو هم برای من رنجها متحمل شدهای؛ بعضی وقتها از شب تا صبح بر سر گهواره من بیدار ماندی تا که من راحت بخوابم؛ روزها زحمت کشیدی که من در آسایش باشم و حالا وقت آن بود که حق فرزندی را ادا کنم؛ اما نتوانستم و میدانم که من را حلال میکنی ولی هرگاه که خواستی برای من گریه کنی به یاد زینب (س) که در کربلا این همه مصیبت و رنج کشید و خم به ابرو نیاورد.
گریه کن برای کسانی که در بستر میمیرند؛ چون که شهید گریه ندارد و شما هم خوشحال باش که فرزندت را در راه خدا دادی و همیشه دعا کن که خدا این قربانی کوچک را از شما بپذیرد و باز هم از این که نتوانستم حق خود را ادا کنم و به خاطر این همه رنج و زحمتی که شما و بابا برایم متحمل شدهاید، حلالیت میطلبم.
در عوض، قول میدهم که اگر خدا مرگم را در راه خودش شهادت قرار داد؛ بدون شما وارد بهشت نشوم و باز هم میگویم که اگر میخواهی روح من آسوده و راحت باشد، چون که گریه تو باعث شادی دشمنان دین و اسلام و میهن میشود و اگر نتوانستی تحمل کنی، بیاد بیاور که کسی برای علیاکبر امام حسین (ع) و قاسم بن حسن (ع) گریه نکرد.
پس تو برای آنها گریه کن و برای قاسم گریه کن که وقتی امام حسین (ع) از او میپرسد شهادت را چگونه میدانی؟ گفت: به خدا قسم شهادت در راه خدا برای من از عسل هم شیرینتر است؛ و بدان که فرزند تو هم اگر یک آرزو در دنیا داشت؛ همین شهادت بود و امیدوارم که بعد از شهادت من، برادرم رضا اسلحه مرا به دست گیرد و امام زمان (عج) خود را یاری کند و خدای ناکرده فکر نکند که، چون برادر شهید از خدمت سربازی معاف میشود، پس او هم به سربازی نرود.
چون که پاسداری از قرآن و دین بر همه واجب است و اگر نیت خرج اضافی برای شهادت من دارید در صورت امکان پولی که برای خرج اضافی دفن من در نظر گرفتهاید، برای کمک به جبهه بفرستید؛ چون در حال حاضر جبهه از اهم واجبات است و هیچگاه راضی نیستم که بابت شهادت من حتی یک ریال پول نقد از بنیاد شهید بگیرید و این را به دوستانم بگویید که هر کس میخواهد امام زمان (عج) خود را ببیند، به جبهه بیاید و هر کس میخواهد ظهور امام زمان (عج) خود را نزدیک کرده باشد به جبهه بیاید و با دفاع از حریم حق تا قدس عزیز راه بپوید.
چون که در یکی از روایات نقل شده است که امام زمان (عج) در مسجدالاقصی ظهور خواهند نمود. البته، بعد از آزاد شدن قدس از دست دشمنان اسلام و مسئله دیگر این بود که پدران و مادران و خواهران عزیز، فرزندشان را برای رفتن به جبهه تشویق کنند و مبادا خدای ناکرده بخواهند جلوی فرزندشان را بگیرند و نگذارند که به جبهه بروند و برادرانی که تاکنون از خواب غفلت بیدار نشدهاند، بدانند که باید هر چه سریعتر خود را به سپاه حق برسانند و گرنه فردا دیر است.
نگویند که ما حالا درس میخوانیم و کار میکنیم یا بهانه بیاورند و کسانی که میگویند درس داریم یا کار داریم و نمیتوانیم یا چیز دیگر؛ از خود سؤال کنند که آیا کار ما از حج واجبتر است؟ چون که امام حسین (ع) حج را رها کرد و به سوی سرزمین کربلا روانه شد با آن که میدانست خود و یارانش کشته خواهند شد و خانوادههایشان به اسارت خواهند رفت یا این که خطر صدام کافر و دار و دستهاش برای اسلام و مسلمین از یزید کمتر است؟
برادران، یک مقدار فکر خود را به کار بیندازید؛ یک کم فکر کنید که چطور این سر و صدای انفجارها در شهرها و داد و شیون مردم بیگناه و طفلان در زیر خروارها خاک شما را بیدار نکرده است؟ چگونه تا به حال معنی جنگ را درک نکردید؟ آیا فردا جوابی برای آقا امام زمان (عج) دارید؟ آیا میتوانید عذری بیاورید که قابل قبول باشد؟ آیا میتوانید جواب کودکان شهدا را بدهید؛ حقیقتاً کمی فکر کنید.
کمی تدبر کنید در کار خود. سعی کنید وجدانتان و قلبتان را از خواب غفلت بیدار کنید و دیگر این که همواره برادران و خواهران عزیز همانگونه که قبلاً بودهاید هم اکنون بیشتر حامی امام و روحانیت باشید و بدانید که اگر روحانیت مبارز نبود؛ ما همچنان در منجلاب فساد غوطهور بودیم و خودمان هم خبر نداشتیم و اگر خدای ناکرده خلافی از کسی که لباس روحانیت را به تن دارد سر زد.
این را از چشم روحانیت نبینید؛ بلکه بدانید اینها کارشکنانی هستند که میخواهند در این لباس به اسلام و مسلمین ضربه وارد کنند ولی انشاءالله با بیداری هرچه بیشتر برادران عزیز این امید دشمنان اسلام هم به یأس و ناامیدی مبدل میگردد و در حین حضور در جبهه باید مساجد را هم که سنگرهایی برای مقابله با هوای نفس است و خط نبرد و جهاد اکبر است خالی نگذاریم و از تمام خواهران گرامی تقاضا دارم که حجاب خود را حفظ نمایند و بدانند که با حفظ حجاب خود در یک جهادی بزرگ بر علیه دشمنان شرکت کنند و بدانند که حجاب آنها کوبندهتر از خون شهیدان است و مادرانی هستند که با عفت و پاکدامنی خود چنین جوانانی رشید و دلاوری میپرورند.
ضمناً از تمام اقوام و خویشان و دوستان و آشنایان، به خصوص اهالی محترم فهرج، حلالیت میطلبم و امیدوارم از من راضی باشند. با امید به این که امام زمان (عج) از تمامی شما خشنود و راضی باشد و از سه خواهر و دو برادرم تمنا دارم که برایم گریه نکنید و خوشحال باشید که توانستید اقلاً یک هدیه کوچکی به معبود خود بدهید و از خواهر و برادر بزرگم تقاضا دارم که باید فرزندان شما اسلحه خونین مرا بردارند و در سنگر خالی من با دشمن اسلام و دین بجنگند و بار دیگر از مادرم خواهش میکنم که در سوگ فرزند خود گریه نکند.
البته میدانم داغ جوان سخت است؛ همانطور که اگر یک کشاورزی یک درخت میوه داشته باشد که اول نتیجه و بار دادن آن درخت باشد و اگر ببیند آن درخت خشک و بیحاصل شده است بسیار ناراحت میشود؛ اما اگر آن درخت را به یکی از دوستان خود هدیه کند دیگر ناراحت نیست؛ بلکه خوشحال هم هست که توانسته است خدمتی به دوستش بنماید و مادر، جوان تو هم مانند آن درخت بود.
اگر بر سر هیچ و پوچ از بین رفته بود، آن وقت گریه داشت ولی حالا که تو او را به معبود خود، به تنها امید خود، هدیه کردهای نباید ناراحت باشی؛ مگر کسی از هدیهای که به کسی میدهد ناراحت است؟! و این را هم میخواستم بگویم که اگر بعد از شهادت من جنازهام به دست شما رسید، مرا در کنار قبر دوستانم به خاک بسپارید و اگر هم جنازهام به دستتان نرسید، ناراحت نباشید و بدانید که هدیهای است که به اسلام دادهاید.
والسلام
اشهد انلاالهالاالله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی و اولاده حجهالله و اشهد ان امامنا الخمینی نائب المهدی (عج) روح الله
انالله و انا الیه راجعون
ضمناً دو ماه نماز قضا برایم بخوانید و پنج روز روزه عمدی قضا و چهارروز روزه قضا از سال ۶۴ دارم و ماه رمضان سال ۱۳۶۶ هم که در جبهه بودم نمیتوانستم روزه بگیرم، قضا بگیرید.
بار دیگر از تمام اقوام و آشنایان حلالیت میطلبم.
والسلام
بوکان-کاظم حسینی
انتهای پیام/