به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در زادروز شهید «میرقربان هادیزاده میانگله» زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
با تولدش در سال 1335، زندگی «میرهادی و ثریا» را غرق در شادمانی كرد. كودكانههای «میرقربان» در دامان طبیعت زیبای «میانگله» طی شد. او بعد از اتمام دوران ابتدائی و راهنمائی، به دبیرستان «ششم بهمن» بهشهر راه یافت. اگرچه، سال آخر مقطع متوسطه را در ساری گذراند.
برادرش «زینالعابدین»، از ویژگیهای رفتاری او، با این عبارات یاد میكند: «همواره ما را به راستگویی توصیه میكرد. چون این خصوصیت در وجودش بود و نسبت به همه صداقت داشت، از ما میخواست كه به شیوه او رفتار كنیم.»
«سیدمحمد» نیز، از برادرش اینگونه میگوید: «نسبت به رعایت حقالناس بسیار خوب عمل میكرد و تلاشش این بود كه نگذارد ذرهای از حقوق دیگران پایمال شود. علاوه بر آن، همیشه حامی پاییندستان بود.»
زمزمههای انقلاب كه در كوچه و خیابان شهر پیچید، این مبارز بابصیرت نیز، با انقلابیون همگام شد و جهت مبارزه با حكومت ستمشاهی، بهپا خاست. او از عوامل ایجاد راهپیمائی در نكا، و تحت تعقیب رژیم طاغوت بود. سپس با آغاز تحرکات منافقین، در درگیریهای ساری حضور فعال داشت.
«سیدمحمد» در ادامه از فعالیتهای انقلابی او، اینگونه بیان میکند: «در دوران انقلاب، همراه دوستانش برای شركت در تظاهرات، به ساری و بهشهر میرفت و خود را به اجتماع مردم میرساند، تا انجاموظیفه كند. او همچنین، طی درگیریهای دانشگاه تهران در زمان شهید بهشتی و وزارت بنیصدر، همراه جوانان محل، راهی تهران شد.»
میرقربان در سال 1359، بعد از عضویت در سپاه نكا، راهی پاوه شد و به گروه دکتر چمران پیوست. سپس، به سپاه بندرتركمن انتقال یافت و در درگیریهای گنبد شرکت کرد. مدتی بعد نیز، از این ارگان، راهی منطقه سرپلذهاب شد.
این پاسدار متعهد، از 13/3/59 13 الی 2/6/6113، عهدهدار سمت جانشین اطلاعات ـ تحقیقات سپاه نكا بود. او معتقد بود زمانی كه به كشور و دین و ناموس تجاوز شد، باید تا آخرین قطره خون پایداری كرد و در مقابل دشمن ایستاد.
برادرش محمد بیان میدارد: «سه ماه قبل از آغاز عملیات محرم در جبهه بود. در این مدت، به همه نیروها مرخصی بیندورهای دادند؛ ولی او از این مرخصی استفاده نکرد. چون حس میکرد که آمدنش موجب میشود محبت زن و فرزند مانع حضورش در جبهه و عملیات شود.»
سرانجام، میر قربان در 15/8/61، طی عملیات محرم در منطقه «موسیان»، با سمت فرماندهی گروهان گردان امام محمدباقر(ع)، جامه شهادت به تن كرد و با بدرقه اهالی شهر، در گلزار شهدای زادگاهش آرمید؛ جایی كه میعادگاه همسرش «مرضیه نجاتنعمت»، و تنها یادگارش «جابر» است.
یكی از همرزمان میرقربان، نحوه شهادت او را اینگونه روایت میکند: «میرقربان در عملیات محرم بود که با اصابت اولین گلوله به شكمش، به نیروهای خود دستور داد كه به فكر من نباشید و به سمت جلو پیشروی كنید. اما بعد كه همرزمش برمیگردد ببیند كه او در چه حالی است، میبیند گلوله دیگری به گردن او اصابت كرد و به شهادت رسید.»
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَقولوا لِمَنْ یقتَلُ فی سبیلالله اَمواتا بَلْ اَحیاءِ وَلكِن لا تَشعَرون. (قرآن كریم)
كسی كه در راه خدا كشته شد، مرده مپندارید؛ بلكه او زنده و جاوید است ولیكن شما این حقیقت را درك نخواهید كرد.
پدر و مادر و فرزند خوبم و همسر مهربان! از اینكه به وظیفه شرعیام شما را تنها میگذارم، بنده را میبخشید. دلم میخواست كه همیشه با شما باشم امّا دیدن حق برایم باارزشتر است. برادران و خواهران حزبالله! اكنون كه این وصیتنامه را برایتان مینویسم قرار است همین شبها حمله نهایی شروع شود و شاید خدای بزرگ بر من رحمی كند و به آرزوی دیرینه خود برسم و شهادت را در بغل بگیرم. هرچند لیاقت شهادت را ندارم تا بتوانم خون ناقابل خود را تقدیم اسلام و انقلاب بكنم. انقلابی كه به رهبری حسین زمانه، خمینی كبیر جان گرفته و روز به روز در حال رشد است زیرا قرآن حامی ماست و امام عصر، ناجی انسانها.
این را به كلیه برادران و خواهران حزبالله متذكر میشوم كه دل شما برای بنده نسوزد فقط و فقط برای اسلام بسوزد. گوش به فرمان ابرمرد قرن، عزیزمان بدهید و از روحانیت مبارز و آیتالله خامنهای و... این مردان خدا پشتیبانی كنید تا بتوانیم در آینده نزدیك تمام مستضعفین جهان را نجات دهیم و همه مردم جهان در یك جامعه اسلامی كه بدون استعمار و استثمار است زندگی كنند و روزی مردم جهان مسلمان به حق خود برسند و پرچم اسلامی را بر جهان سایهگستر باشند. و امیدوارم كه مسئله جنگ با كفار و منفاقین فراموش نشود و برادران حزبالله در این دانشگاه شركت كنند كه دائماً درس میدهد.
و مقدار وامی كه از سپاه گرفتهام، ماهایانه از حقوقام كم كنید و به مبلغ صد تومان از روی حقوقام به حساب صد امام واریز كنید. از فرزندم سید جابر خوب نگهداری كنید تا در آینده جای پدرش را خالی نگذارد. پس از شهادت بنده را فراموش نكنید. حداقل غروب هر پنجشنبه بر سر قبرم بیایید تا دلها آرام بگیرد. و اگر جسدم را نیاوردند، ناراحت نباشید؛ چون هزاران شهید گمنام در هوای داغ خوزستان در خون غلتیدند و اگر به معشوقام كه شهادت باشد، رسیدم، از شما برادران میخواهم كه مجالس ختم بنده خیلی ساده باشد و خرجی كه میخواهید بكنید به آوارگان جنگی بدهید و در آخر پیروزی رزمندگان اسلام و سلامتی امام عزیز از یادتان نرود.
والسلام
خداحافظ. میرقربان هادیزاده
مورخ 1361.8.13
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار.
انتهای پیام/