به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مجتبی وافی دانش آموز بود که اولین نامهاش را به جبهههای دفاع مقدس در سال ۱۳۶۰ برای رزمندگان ارسال کرد، دیری نگذشت که پاسخ نامه خود را از یکی از رزمندگان گرفت و این بابی شد برای ارتباط او با جبهه و نامه نگاری با رزمندهها که ماحصل آن هفتاد نامه رد و بدل شده از طرف او و خواهرش مردم برای رزمندگان حاضر در جبهه بود. اولین نامه ارسالی مجتبی به جبهه توسط رزمندهای به نام جعفر علیجانی در هشتم بهمن سال ۱۳۶۰ به دست مجتبی وافی رسید.
نامه نگاری یکی از راههای ارتباطی بین رزمندهها و خانوادههای خود بود، نامهها شامل پیامهای محبت آمیز و دلگرم کننده و گاه شرح حالی از آنچه طی مدتی نبود آنان گذشته است میشد. نامههای به عنوان یکی از میراث معنوی و ماندگار دوران جبهه به شمار میرود که میتواند به عنوان اسنادی مهم از آن دوران نگهداری و استفاده شود.
در ادامه نامه رزمنده، جعفر علیجانی به دانش آموز مجتبی وافی را میخوانید.
سلام برادر گرامی، آقای وافی
گرم برادر خود را که با قلبی پاک نثارت میکند و از زیر توپها و خمپارهها میآید با اشتیاق فراوان پذیرا باش.
مجتبی جان، هدیههای شما و خواهرت مریم به دست ما رسید و از خوشحالی به خود بالیدم و اشک شوق از دیدگانم سرازیر گشت و حال امیدواریم که با بیرون کردن دشمن از خاک خود بتوانیم ما سربازان قسمت کوچکی از زحمات پر ارزش شما را تلافی کنیم؛ و حالا برای معرفی خود و رستهام مینویسم: من سرباز وظیفه جعفر علیجانی ساکن تهران هستم و رسته من شناسایی است، البته از اسم شناسایی شاید بفهمی یعنی چه، ولی در مورد آن برایت بیشتر توضیح میدهم و یک خاطره هم برایت مینویسم.
مجتبی جان! کار من این است که میرویم و دشمن را شناسایی میکنیم حتی اگر هم شده چند روزی هم در قلب دشمن میمانیم و با حرکاتشان میفهمیم چه برنامهای دارند و ماهم بعدا میآئیم و به مقامات بالاتر گزارش میدهیم. البته این یک نوع گشتی شناسائی نام برده میشود، ولی یک نوع دیگر گشتی داریم که میگویند گشتی رزمی که در اینجا فقط هدف ما این است که ضربه به دشمن بزنیم و برگردیم. البته همه این کارها گروهی است.
در یکی از گشتیهای شناسایی به یک میدان مین دشمن برخورد کردیم و مشغول جمع آوری مینهای تله گذاری شده دشمن بودیم و فاصله ما با دشمن ۳۰۰متر بیشتر نبود، خلاصه هوا کم کم روشن شد و ما جمعا ۱۷ نفر بودیم که هفت نفرمان در میدان مین بودند و ۱۰نفر دیگر حفاظت را به عهده داشتند، خلاصه یک وقت دیدیم که از سه طرف با مسلسل به ما شلیک شد، تیرها به صورت رگبار از اطراف ما عبور میکرد، به هر ترتیبی شد خودمان را از میدان مین بیرون کشیدیم و به پشت تپه رساندیم، آنوقت شروع به زدن خمپاره زمینی و زمانی کردند، خمپارههای زمانی بالای سر منفجر میشد و ترکشها از بالا به زمین میریخت، خلاصه هرطور بود خود را بدون اینکه قطره خونی از یکی ریخته شود به نیروهای خودی رساندیم و بعد همان سنگرها را که از آنجا به سوی ما شلیک شده بود با آ رپی جی ۷ زدیم و برگشتیم.
خب مجتبی جان امیدوارم که شما هم در سنگر مدرسه مشت محکمی بر دهان آمریکا بکوبید و آرزوی موفقیت برای همگی شما دارم.
در ضمن من در جبهه میمک هستم که جزو جبهههای ایلام است. یک خواهش دارم که هرگاه رفتی حرم حضرت معصومه (ع) اول برای امام و بعد برای ما دعا کن
خدا یار و نگهدارت باشد.
انتهای پیام/ 141