گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ محمود روشنماسوله؛ تولدِ کتابِ «اعزامی از شهرری» در این روزهای سخت، که سخت میشود خوشحال شد، شادمانم کرد. این کتاب را در زمینه خاطراتِ جنگِ هشت ساله ایران و عراق نگاشتم.
شش سال کوشش و تلاش و انتظار به ثمر نشست. این کتاب در سی و چهار فصل و پانصد و پنجاه و شش صفحه توسط انتشارات سوره مهر، به زیور طبع آراسته شد. اتفاقات و خاطرات به بیش از سی و پنج سال پیش مربوط میشود.
آن دوران جوانان نازنینی برای دفاع از مرزهای این کشور به جبههها رفتند. به یقین، جنگ در تمام ابعادش ناپسند و نامیمون است و خرابیها و خسارات جبران ناپذیری به انسانها وارد میکند. امّا دلاورانِ مدافع میهن در زمانی که این مرز و بوم نیاز به آنها داشت و دشمن به خاک و ناموس کشور تجاوز کرده بود؛ با اخلاص به سوی دفع دشمن رفتند. تعداد زیادی از این جوانان از جمله نویسنده، بصورت داوطلب بسیجی عازم جبههها شدند.
این کتاب بنا دارد گوشهای از رشادتهای رزمندگان و اتفاقات جنگ در پارهای مهم از تاریخ ایران را از دید نویسنده با شرح جزئیات روایت کند. تمام اتفاقاتی که در کتاب نقل میشوند، واقعی است و در زمانها و مکانهای ذکر شده، حادث شده است.
مهمترین دلیلی که مرا برای نوشتن این خاطرات ترغیب کرد و به من انگیزه داد، روایت کردن از شجاعتها و ایثارگریهای دوستان شهیدم است. برای شناساندن آنها که قلبشان پر از عشق و محبت و دوستی و مهربانی بود. کسانی که در آن روزگارانِ نه چندان دور و با هزاران آرزو در دل که هر جوانی در آن سن و سال دارد ترجیح دادند در جنگ شرکت کنند و در این مسیر حتی خالصانه جانشان را تقدیم کردند و مقابل متجاوزانی ایستادند که در خیالشان قصد تصرف سه روزه ایران و رسیدن به تهران را میپروراندند.
معتقدم هرگز نباید یاد آن فرزندان وطن و دلاوریهایی که در آن قطعۀ تکرار نشدنی تاریخ ایران داشتند، فراموش شود. این کتاب قصد دارد روزنهای برای تبیین رشادتهای این جوانمردان برای خواننده باز کند. در واقع بازگو کردن خاطرات آن سرافرازانِ دلیرِ وطن را همواره رسالتی برای خودم دانسته و میدانم. نام و یاد و خاطرۀ پنجاه و چهار تن از شهیدانِ فداکارِ جنگ در این کتاب به اقتضای حوادث آمده است.
برای نوشتن، سی و پنج سال به عقب برگشتم و این دورانی که در آن هستیم را فراموش کردم و فارغ از زمان، بر بال خاطرات سوار شدم و در قالب همان روزگاران جنگیدم و با حال و روز همان دوران روایت کردم.
تمام سعی و تلاش خودم را برای روان شدن، ساده شدن و جذاب شدن کتاب انجام دادم تاخوانندۀ کتاب فارغ از تلخ و شیرین بودن خاطره، مشتاقانه بدنبال این باشد که بداند ادامه داستان به کجا میرسد. بنابراین شرح بسیطی از وقایع دادم و سعی کردم قصۀ آن واقعه را برای کسی که میخواند ملموستر و جذابتر کنم.
برای نوشتن؛ علاوه بر فکر و ذهن و قلم؛ قلبم را هم باید همراه میکردم تا داستانِ یاران سفر کردهام را بنویسم. امّا قلبم سخت آماده همراهی بود چون آزرده میشد از یادآوری دوستانی که همانند دستههای گل پرپر شده بودند. در فصولی که از یاد و خاطرۀ آن جوانان شهید نوشتهام؛ خواننده، بیشتر به علل این آزردگیها پی میبرد.
انتهای پیام/ 121